«یکی بود، یکی نبود...» عجب عبارت جادویی ای! دعوتی که تاب مقاومت را میگیرد: «بشین و گوش کن، میخوام برات یه قصه بگم.» کم تر سرگرمیهایی به اندازه ی شنیدن داستان، خوشایند هستند- به استثنای لـ*ـذت نوشتن داستان البته!
داستان گویی، باید از همان زمانی آغاز شده باشد که اصواتی که بشر تولید میکرد تبدیل به زبان شد.
واسه اطلاعات عمومی تون می گم، داستانهایی پیدا شدن که در زمان مصر باستان روی درخت پاپیروس نقش شده بودن. این داستانها اسناد پراکندهای بودن که بعدها گردآوری شدن. احتمال داره طرحهایی که روی دیوارهای دود اندود غارها کشیده شدهان قصههایی از شکار باشد، که در هنگام آشپزی و نشستن دور آتش تعریف میشدن.
تمدنهای سراسر جهان کوشیده ان از راه داستان، قهرمانهای خود را جاودان کنند و ماجرای هـ*ـوس بازیهای خدایانشان را تعریف کنند.
امروزه، انگیزه ی داستانگویی کم تر نشده است. نویسندگان به دو دلیل مینویسند. دلیل اول این است که چیزی برای گفتن دارند. دلیل دوم که به همان اندازه قوی است این است که میخواهند چیزی کشف کنند. نوشتن نوعی کشف است. ما از راه داستاننویسی ایدهها، نگرشها و تجارب شخصیمان را کشف میکنیم و با آنها کنار میآییم. طی فرایند داستاننویسی، تا حدی درک به تری از دنیا، دوستان، اطرافیان و خودمان پیدا میکنیم. هنگامی که کسی نوشته ی ما را میخواند، در بخشی از دنیای ما و ادراک ما از این دنیا سهیم میشود. در ضمن، داستاننویسی تجربه ی بسیار شیرینی است. پس مداد خود را بتراشید، یا کامپیوترتان را روشن کنید تا با هم آغاز کنیم.
داستان کوتاه چیست؟
با دو تعریف، از دو واؤه نامه ی گوناگون آغاز میکنیم. اولی داستان را این گونه توصیف میکند: «تعریف یک حادثه یا مجموعهای از حادثههای مرتبط.» تعریف دیگر داستان این است: «روایتی است... که به منظور جذب، سرگرم کردن و یا آگاهی دادن به شنونده یا خواننده طرح شده است.»
اینها ابتداییترین تعریفها از کل تعریف هایی است که پس از این ذکر خواهند شد. هر کدام از تعریف ها در جای خود سودمندن. البته هیچ کدام نمیتونه به طور کامل اساس داستان کوتاه رو در بر بگیره. اما وقتی همه این تعریف ها در کنار هم دیگه گذاشته میشن، درک شما رو از داستان کوتاه بیش تر میکنن و کمک میکنن تا بفهمید چرا برخی از داستانها بیش تر از بقیه لـ*ـذت بخش هستن.
ما روی داستان کلاسیک تمرکز میکنیم: آن نوع از داستان که با شخصیتها و طرحش نیرو میگیرد وآغاز، وسط و پایان دارد. البته همه ی داستان های کوتاه این ویژگی ها را ندارند. یکی از امتیازهای داستان کوتاه این است که کوتاه بودنش این فرصت را در اختیار نویسنده قرار میدهد که تنوعهای گوناگونی را بیازماید، تجربههایی که آزمودنشان در رمان، به دلیل طولانی بودنش دشوار است. نویسنده ی داستان کوتاه میتواند روی طراحی یک شخصیت، ارایه ی برشی از زندگی، بازیزبانی یا برانگیختن یک حس تمرکز کند. بسیاری از داستانهای بزرگی که نوشته و چاپ شدهاند، اثر بخشی خود را از راه ترکیبی از ایماژهای به هم پیوسته و یا قطعههای بریده بریده از تجربیات به دست آوردهاند بدون این که حکایت خاصی نقل کنند.
اما داستان کلاسیک این امتیاز را دارد که میتوان هنر داستاننویسی را از لابـهلای آن استخراج کرد. به ترین راه یادگیری داستان کوتاه، به عنوان یک نوع ادبی، خواندن خود داستانهاست. خواننده بسیار مشتاقی باشید و انواع گوناگون ادبی را مطالعه کنید. از هر کتابی گلچین کنید و زیاد کتاب بخوانید. داستانهایی از انواع ادبی گوناگون بخوانید: جنایی، علمی- تخیلی، تخیلی، ترسناک، عاشقانه. آثار کلاسیک بزرگان ادبیات را بخوانید اما از داستانهای معاصری که شهرت نویسندهاش هنوز کامل شکل نگرفته است هم غفلت نکنید. داستانهای کلاسیک و مدرن بخوانید. به این ترتیب به یک حس شهودی دست خواهید یافت که چهکار کنید که داستان تاثیرگذاری بنویسید. سپس این سه کار را انجام دهید که گامهای پایهای نویسنده شدن هستند:
۱- بنویسید!
۲- باز هم بنویسید!
۳- به نوشتن ادامه دهید!
داستان گویی، باید از همان زمانی آغاز شده باشد که اصواتی که بشر تولید میکرد تبدیل به زبان شد.
واسه اطلاعات عمومی تون می گم، داستانهایی پیدا شدن که در زمان مصر باستان روی درخت پاپیروس نقش شده بودن. این داستانها اسناد پراکندهای بودن که بعدها گردآوری شدن. احتمال داره طرحهایی که روی دیوارهای دود اندود غارها کشیده شدهان قصههایی از شکار باشد، که در هنگام آشپزی و نشستن دور آتش تعریف میشدن.
تمدنهای سراسر جهان کوشیده ان از راه داستان، قهرمانهای خود را جاودان کنند و ماجرای هـ*ـوس بازیهای خدایانشان را تعریف کنند.
امروزه، انگیزه ی داستانگویی کم تر نشده است. نویسندگان به دو دلیل مینویسند. دلیل اول این است که چیزی برای گفتن دارند. دلیل دوم که به همان اندازه قوی است این است که میخواهند چیزی کشف کنند. نوشتن نوعی کشف است. ما از راه داستاننویسی ایدهها، نگرشها و تجارب شخصیمان را کشف میکنیم و با آنها کنار میآییم. طی فرایند داستاننویسی، تا حدی درک به تری از دنیا، دوستان، اطرافیان و خودمان پیدا میکنیم. هنگامی که کسی نوشته ی ما را میخواند، در بخشی از دنیای ما و ادراک ما از این دنیا سهیم میشود. در ضمن، داستاننویسی تجربه ی بسیار شیرینی است. پس مداد خود را بتراشید، یا کامپیوترتان را روشن کنید تا با هم آغاز کنیم.
داستان کوتاه چیست؟
با دو تعریف، از دو واؤه نامه ی گوناگون آغاز میکنیم. اولی داستان را این گونه توصیف میکند: «تعریف یک حادثه یا مجموعهای از حادثههای مرتبط.» تعریف دیگر داستان این است: «روایتی است... که به منظور جذب، سرگرم کردن و یا آگاهی دادن به شنونده یا خواننده طرح شده است.»
اینها ابتداییترین تعریفها از کل تعریف هایی است که پس از این ذکر خواهند شد. هر کدام از تعریف ها در جای خود سودمندن. البته هیچ کدام نمیتونه به طور کامل اساس داستان کوتاه رو در بر بگیره. اما وقتی همه این تعریف ها در کنار هم دیگه گذاشته میشن، درک شما رو از داستان کوتاه بیش تر میکنن و کمک میکنن تا بفهمید چرا برخی از داستانها بیش تر از بقیه لـ*ـذت بخش هستن.
ما روی داستان کلاسیک تمرکز میکنیم: آن نوع از داستان که با شخصیتها و طرحش نیرو میگیرد وآغاز، وسط و پایان دارد. البته همه ی داستان های کوتاه این ویژگی ها را ندارند. یکی از امتیازهای داستان کوتاه این است که کوتاه بودنش این فرصت را در اختیار نویسنده قرار میدهد که تنوعهای گوناگونی را بیازماید، تجربههایی که آزمودنشان در رمان، به دلیل طولانی بودنش دشوار است. نویسنده ی داستان کوتاه میتواند روی طراحی یک شخصیت، ارایه ی برشی از زندگی، بازیزبانی یا برانگیختن یک حس تمرکز کند. بسیاری از داستانهای بزرگی که نوشته و چاپ شدهاند، اثر بخشی خود را از راه ترکیبی از ایماژهای به هم پیوسته و یا قطعههای بریده بریده از تجربیات به دست آوردهاند بدون این که حکایت خاصی نقل کنند.
اما داستان کلاسیک این امتیاز را دارد که میتوان هنر داستاننویسی را از لابـهلای آن استخراج کرد. به ترین راه یادگیری داستان کوتاه، به عنوان یک نوع ادبی، خواندن خود داستانهاست. خواننده بسیار مشتاقی باشید و انواع گوناگون ادبی را مطالعه کنید. از هر کتابی گلچین کنید و زیاد کتاب بخوانید. داستانهایی از انواع ادبی گوناگون بخوانید: جنایی، علمی- تخیلی، تخیلی، ترسناک، عاشقانه. آثار کلاسیک بزرگان ادبیات را بخوانید اما از داستانهای معاصری که شهرت نویسندهاش هنوز کامل شکل نگرفته است هم غفلت نکنید. داستانهای کلاسیک و مدرن بخوانید. به این ترتیب به یک حس شهودی دست خواهید یافت که چهکار کنید که داستان تاثیرگذاری بنویسید. سپس این سه کار را انجام دهید که گامهای پایهای نویسنده شدن هستند:
۱- بنویسید!
۲- باز هم بنویسید!
۳- به نوشتن ادامه دهید!
آخرین ویرایش: