• خرید مجموعه داستان های درماندگان ژانر تراژدی و اجتماعی به قلم احمد آذربخش برای خرید کلیک کنید
  • دیو، دیو است؛ انسان، انسان. هاله‌های خاکستری از میان می‌روند؛ این‌جا یا فرشته‌ای و یا شیطان. رمان دیوهای بیگانه اثر آیناز تابش کلیک کنید
  • رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید

بیوگرافی مرتضی امیری اسفندقه

  • نویسنده موضوع Saris
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 499
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Saris

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-21
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
53
امتیازها
13
کیف پول من
0
Points
0
درباره‌ی شاعر
مرتضی امیری اسفندقه فرزند حسین در سال 1345 ه. ش در تهران پا به عرصه‌ی گیتی نهاد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند و ادامه‌ی آن را در مقطع کارشناسی در رشته‌ی ادبیات فارسی در دانشگاه تبریز به پایان برد.
امیری سرودن شعر خویش را مرهون تشویقها و راهنمائی‌های مرحوم حاج شیخ محمد باقر صاعدی خراسانی که از علمای بنام خراسان بود می‌داند، و سپس با حضور فعال در انجمن‌های ادبی خراسان از شاعران پیش کسوت و متقدم آن دیار چون مرحوم احمد کمالپور «کمال»، مرحوم ذبیح اللّه صاحبکار «سهی» و استاد محمد قهرمان بهره‌های وافر برد و بر تعمیق و غنای شعر خود افزود. وی در سال 1366 به استخدام آموزش و پرورش درآمد و هم اینک به عنوان معلم در مدارس مشهد تدریس می‌کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Saris

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-21
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
53
امتیازها
13
کیف پول من
0
Points
0
آثار شاعر
از امیری تاکنون چند کتاب در زمینه‌ی شعر و شاعری به بازار نشر راه یافته است که از آن جمله می‌توان از: کتاب «قتیل قبله»، «رستاخیز حرکات»، «این شرح شرحه شرحه» که تحقیقی پیرامون تجلی ماه مبارک رمضان در ادوار شعر فارسی است، «گزیده ادبیات معاصر شماره 34» و «بازوان مولایی» اشاره نمود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Saris

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-21
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
53
امتیازها
13
کیف پول من
0
Points
0
اشعار
غزل حر (1):
عاقبت جان تو در چشمه‌ی مهتاب افتادپیچشت داد خدا، در نفست تاب افتاد
نور در کاسه‌ی ظلمت‌زده‌ی چشمت ریخت‌خواب از چشم تو ای شیفته‌ی خواب افتاد
چشمه شد، زمزمه شد، نور شد و نیلوفرآن دل مرده که یک چند به مرداب افتاد
کارت از پیله‌ی پوسیده به پرواز کشیدعکس پروانه برون از قفس قاب افتاد
عادتت بود که تکرار کنی بودن رااز سرت زشتی این عادت ناباب افتاد
ماه را بی‌مدد طشت تماشا کردی‌چشمت از ابروی پیوسته به محراب افتاد
چه کشش بود در آن جلوه‌ی مجذوب مگرکه به یک جذبه چنین جان تو جذاب افتاد
شهد سرشار شهادت به تو ارزانی بادآه از این مردن شیرین، دهنم آب افتاد
امشب از هرم نفس‌های اهورایی توگرم در دفتر من این غزل ناب افتاد

غزل حر (2):
حسین آمد و آزاد از یزیدت کردخلاص از قفس وعده و وعیدت کرد
سیاه بود و سیاهی هر آنچه می‌دیدی‌تو را سپرد به آیینه، روسپیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظه‌های تشنه حسین؟کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد؟
به دست و پای تو بار چه قفل‌ها که نبودحسین آمد و سرشار از کلیدت کرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان‌عجب تشرّف سبزی! جنون مریدت کرد
نصیب هرکس و ناکس نمی‌شود این بخت‌قرار بود بمیری، خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حرّ حرّی توحسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Saris

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-21
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
53
امتیازها
13
کیف پول من
0
Points
0
خطبه‌ی ناخوانده:

حاجیان را گفت: آن جا کعبه عر*یان می‌شوددر طواف کعبه آن جا جسم‌تان جان می‌شود
حج منم چشمانتان را وا کنید ای حاجیان‌کعبه بی‌من از شما مردم گریزان می‌شود
استطاعت هر که دارد می‌شود ملحق به من‌هرکه نامرداست پشت کعبه پنهان می‌شود
گفت: در ذی الحجه‌ی امسال شوری دیگر است‌گفت: در ماه محرّم عید قربان می‌شود
آمد و در کربلا با آشنایان خیمه زدگفت با یاران که فردا ظهر توفان می‌شود
گفت با یاران که فردا خطبه‌ی ناخوانده‌ای‌گرم از نهج البلاغه باز عنوان می‌شود
خطبه خواهد خواند فردا خواهرم بی‌ذو الفقارگفت فردا کاخ ظلم از ریشه ویران می‌شود
آمد و افتاد چشم حرّ به چشم روشنش‌مشکل حرّ با نگاهی گرم آسان می‌شود
حاجی از کاروان وامانده‌ای گرد حسین‌یک شبه می‌گردد و در کعبه مهمان می‌شود
آمد و در کربلا حج را نمایش داد و رفت‌آن نمایش همچنان بی‌پرده اکران می‌شود


عزم قیام:

با حاجیان ساکن، حجّت تمام کردی‌از کعبه دل بریدی، عزم قیام کردی
گفتی که جدّ من گفت، این حجّ آخر توست‌اتمام حجّت آن جا، با خاص و عام کردی
یک مشت خون خود را، بر آسمان فشاندی‌ای آسمان دوباره، شُرب مدام کردی
زمزم به جوش آمد، اصغر به گریه افتادخون گلوی او را، تا استلام کردی
در کعبه حاجیانی، با رمی جَمْرَه سرگرم‌در کربلا تو امّا، حج را تمام کردی
احرام بستن تو، آن سال حالتی داشت‌ماه محرّمت را، ذی الحجه نام کردی
ل*بّیک بود آن سال، ذکر تشهّد توخواندی نماز صبح و در دل سلام کردی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا