کلمه «شبهعلم» برای توصیف چیزی بکار میرود که علمی به نظر میرسد اما هیچ کدام از معیارهای علمی را ندارد. این ارائهی اطلاعات نادرست به این دلیل رخ میدهد که علم واقعی قابلیت پذیرفته شدن و اعتبار دارد (یعنی عملی است) و شبهعلم تلاش میکند تا در پشت این اعتبار پیش برود بدون اینکه خودش را در معرض بررسی دقیق فکری قرار دهد، در حالیکه علم واقعی عملکرد سادهای ندارد.
به گزارش بیگ بنگ، مثال خوبی از شبهعلم «هومئوپاتی» است که یک جنبه از پزشکی را ارائه میدهد اما نمیتواند خود را با روش علمی وفق دهد. چیزهای دیگری که معمولأ شبهعلم را تشکیل میدهند عبارتند از طالعبینی، خلقتگرایی زمین جوان، ایریدولوژی، برنامهنویسی زبانی-عصبی و غیبگویی با آب.
تفاوت در کجاست؟
تمایزات بین علم و شبهعلم اغلب در بحثها گم میشوند و گاهیاوقات این امر باعث میشود پذیرش یافتههای علمی توسط عموم دشوارتر باشد. سوءبرداشتهای دیگر دربارۀ علم عبارتند از تعریف نظریه، معنای اثبات چیزی، چگونگی کاربرد آمار و ماهیت شواهد و تحریف. بخاطر این سوءبرداشتها و ابهامی که ایجاد میکنند، گاهی اوقات بهتر است در مورد علم و شبهعلم صحبت کنیم، یعنی کمتر به جزئیات عملیاتی تمرکز کنیم و بیشتر به کارکردهای گستردهتر علم تأکید کنیم.
دانش چیست؟
اولین و بالاترین سطحی که علم از شبهعلم متمایز میشود نشان میدهد که حیطۀ مطالعه چگونه از لحاظ دانش و سودمندی رشد میکند. به گفته “جان دوی” فیلسوف: «دانشی که درک میکنیم به گونهای مقرر شده که به عنوان منبعی از پرس و جوی بیشتر موجود است.»
این یک شرح عالی از دانستن علم است که نشان میدهد دانش موجود چگونه میتواند برای شکلدهی فرضیات جدید، توسعهی نظریات جدید و ایجاد دانش جدید بکار رود. این ویژگی علم است که دانش ما ظرف چند قرن اخیر به شدت رشد پیدا کرده و با آزمایشات واقعی هدایت شده است. به طور خلاصه، دانش جدید عملی است و در یافتن ِ دانش بیشتر سودمند است.
عدم پیشرفت
در مقابل، هومئوپاتی رشتهای است که رشد چشمگیری در دانش یا عملکرد نداشته است. در حالیکه استفاده از زبان علمی مدرن این رشته را بهتر میکند، اما می بینیم که هیچ رشدی در دانش و اثربخشی آن صورت نگرفته است. این رشته همچنان یکنواخت پیش میرود. در واقع علم باعث رشد میشود، اما شبهعلم اینگونه نیست. برای درک این عدم رشد، به یک سطح پایینتر و دقیقتر میرویم و به یکی از اهداف اولیۀ علم می پردازیم: ارائه توضیحات سببی برای پدیدههای مختلف.
توضیحات سببی
توضیحات سببی همان توضیحاتی هستند که ما را قادر میسازند تا رابطۀ بین دو یا چند رویداد را درک کنیم و یک مسیر نظری را ترسیم کنیم که بر دیگران تأثیر بگذاریم. این مسیر نظری از طریق پیشبینیهایی که در مورد جهان ارائه میدهد آزمایش شده و نتایجش تأیید یا رد میشوند. نمونههای کلاسیکی از توضیحات سببیِ موفق در علم عبارتند از توضیح فصلها و مبنای ژنتیکی برخی از بیماریها و … در حالیکه طرفداران هومئوپاتی به سختی می توانند توضیحات سببی ارائه دهند، چنین توضیحاتی با یک شیوۀ کارآمدتر ارتباطی ندارند، دانش یا سودمندی جدیدی را ارائه نمیدهند و منجر به رشد نمیشوند.
بدین ترتیب، طرفداران برنامهنویسی زبانی-عصبی یک رابطۀ سببی را بین فرآیندهای عصبشناختی خاص و رفتارِ آموخته شده در نظر میگیرند، اما نمیتوانند این ر*اب*طه را برقرار سازند، و اخترشناسان سعی نمیکنند نیروهای پیشبینی کنندۀ فرضیشان را توضیح دهند. عدم وجود توضیحات سببیِ قابل آزمایشی (یا مدلهایی) که شبهعلم را به تصویر بکشند باعث دومین تمایز آن با علم میشود: علم توضیحات سببی را ارائه میدهد که منجر به رشد میشود اما شبهعلم اینگونه نیست.
جنبههای عملیاتی علم
سومین تمایز بین علم و شبهعلم به جزئیات عملیاتی علم مربوط می شود. در این جنبه بدست آوردن جزئیات ِ دقیق باعث میشود توضیحات سببی نیز به درستی ارائه شود. در این مرحله، جنگ بر سر عناصر تشکیل دهندۀ شواهد، کاربرد درست ِ آمار، نمونههایی از تعصبات شناختی، کاربرد روشهای مناسب و … مطرح است. اما هومئوپاتی چنین عمل نمی کند. یعنی هومئوپاتی از روی داستانهای ساختگی اعتبار بدست می آورد نه روش کاربردی و علمی.
دانش در بیرون نهفته است
در نهایت باید به این برداشتهای شبه علمی بصورت بنیادی بپردازیم، اما در آموزش علمی و ارتباطات علمی، باید توضیحات سببی که علم دربارۀ جهان ارائه میدهد و بسیار سودمند است، نیز تأکید کنیم. این درک در واقع ابزار بهتری را برای تشخیص شبهعلم به ما ارائه میدهد و به مبارزه با جنبشهای ضدعلمی کمک میکند. برای رشد انسان از طریق علم باید به طور سفت و سخت با شبهعلم برخورد کنیم، همانطور که اینشتین یادآوری کرده: «با ارزشترین چیزی که داریم “علم” است.»
انجمن تک رمان
به گزارش بیگ بنگ، مثال خوبی از شبهعلم «هومئوپاتی» است که یک جنبه از پزشکی را ارائه میدهد اما نمیتواند خود را با روش علمی وفق دهد. چیزهای دیگری که معمولأ شبهعلم را تشکیل میدهند عبارتند از طالعبینی، خلقتگرایی زمین جوان، ایریدولوژی، برنامهنویسی زبانی-عصبی و غیبگویی با آب.
تفاوت در کجاست؟
تمایزات بین علم و شبهعلم اغلب در بحثها گم میشوند و گاهیاوقات این امر باعث میشود پذیرش یافتههای علمی توسط عموم دشوارتر باشد. سوءبرداشتهای دیگر دربارۀ علم عبارتند از تعریف نظریه، معنای اثبات چیزی، چگونگی کاربرد آمار و ماهیت شواهد و تحریف. بخاطر این سوءبرداشتها و ابهامی که ایجاد میکنند، گاهی اوقات بهتر است در مورد علم و شبهعلم صحبت کنیم، یعنی کمتر به جزئیات عملیاتی تمرکز کنیم و بیشتر به کارکردهای گستردهتر علم تأکید کنیم.
دانش چیست؟
اولین و بالاترین سطحی که علم از شبهعلم متمایز میشود نشان میدهد که حیطۀ مطالعه چگونه از لحاظ دانش و سودمندی رشد میکند. به گفته “جان دوی” فیلسوف: «دانشی که درک میکنیم به گونهای مقرر شده که به عنوان منبعی از پرس و جوی بیشتر موجود است.»
این یک شرح عالی از دانستن علم است که نشان میدهد دانش موجود چگونه میتواند برای شکلدهی فرضیات جدید، توسعهی نظریات جدید و ایجاد دانش جدید بکار رود. این ویژگی علم است که دانش ما ظرف چند قرن اخیر به شدت رشد پیدا کرده و با آزمایشات واقعی هدایت شده است. به طور خلاصه، دانش جدید عملی است و در یافتن ِ دانش بیشتر سودمند است.
عدم پیشرفت
در مقابل، هومئوپاتی رشتهای است که رشد چشمگیری در دانش یا عملکرد نداشته است. در حالیکه استفاده از زبان علمی مدرن این رشته را بهتر میکند، اما می بینیم که هیچ رشدی در دانش و اثربخشی آن صورت نگرفته است. این رشته همچنان یکنواخت پیش میرود. در واقع علم باعث رشد میشود، اما شبهعلم اینگونه نیست. برای درک این عدم رشد، به یک سطح پایینتر و دقیقتر میرویم و به یکی از اهداف اولیۀ علم می پردازیم: ارائه توضیحات سببی برای پدیدههای مختلف.
توضیحات سببی
توضیحات سببی همان توضیحاتی هستند که ما را قادر میسازند تا رابطۀ بین دو یا چند رویداد را درک کنیم و یک مسیر نظری را ترسیم کنیم که بر دیگران تأثیر بگذاریم. این مسیر نظری از طریق پیشبینیهایی که در مورد جهان ارائه میدهد آزمایش شده و نتایجش تأیید یا رد میشوند. نمونههای کلاسیکی از توضیحات سببیِ موفق در علم عبارتند از توضیح فصلها و مبنای ژنتیکی برخی از بیماریها و … در حالیکه طرفداران هومئوپاتی به سختی می توانند توضیحات سببی ارائه دهند، چنین توضیحاتی با یک شیوۀ کارآمدتر ارتباطی ندارند، دانش یا سودمندی جدیدی را ارائه نمیدهند و منجر به رشد نمیشوند.
بدین ترتیب، طرفداران برنامهنویسی زبانی-عصبی یک رابطۀ سببی را بین فرآیندهای عصبشناختی خاص و رفتارِ آموخته شده در نظر میگیرند، اما نمیتوانند این ر*اب*طه را برقرار سازند، و اخترشناسان سعی نمیکنند نیروهای پیشبینی کنندۀ فرضیشان را توضیح دهند. عدم وجود توضیحات سببیِ قابل آزمایشی (یا مدلهایی) که شبهعلم را به تصویر بکشند باعث دومین تمایز آن با علم میشود: علم توضیحات سببی را ارائه میدهد که منجر به رشد میشود اما شبهعلم اینگونه نیست.
جنبههای عملیاتی علم
سومین تمایز بین علم و شبهعلم به جزئیات عملیاتی علم مربوط می شود. در این جنبه بدست آوردن جزئیات ِ دقیق باعث میشود توضیحات سببی نیز به درستی ارائه شود. در این مرحله، جنگ بر سر عناصر تشکیل دهندۀ شواهد، کاربرد درست ِ آمار، نمونههایی از تعصبات شناختی، کاربرد روشهای مناسب و … مطرح است. اما هومئوپاتی چنین عمل نمی کند. یعنی هومئوپاتی از روی داستانهای ساختگی اعتبار بدست می آورد نه روش کاربردی و علمی.
دانش در بیرون نهفته است
در نهایت باید به این برداشتهای شبه علمی بصورت بنیادی بپردازیم، اما در آموزش علمی و ارتباطات علمی، باید توضیحات سببی که علم دربارۀ جهان ارائه میدهد و بسیار سودمند است، نیز تأکید کنیم. این درک در واقع ابزار بهتری را برای تشخیص شبهعلم به ما ارائه میدهد و به مبارزه با جنبشهای ضدعلمی کمک میکند. برای رشد انسان از طریق علم باید به طور سفت و سخت با شبهعلم برخورد کنیم، همانطور که اینشتین یادآوری کرده: «با ارزشترین چیزی که داریم “علم” است.»
انجمن تک رمان