Mizzle✾
مدیر ارشد + مدیر تالار آموزش
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدرس انجمن
مشاور انجمن
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
🖇|• پنج نکته برای نوشتن پیشآگاهیهای خوب
(Foreshadow)
۱. برای داستانتون برنامهریزی کنید.
|• قبل از اینکه بدونید واسه چه اتفاقی در آیندهی داستان باید سرنخ و پیشآگاهی بدید و چطور، باید بدونید داستان به کجا میره.
|• شاید لازم باشه تا تموم شدن پیشنویس اول صبر کنید و بعد سرنخها رو توی اثر جا بدید. برنامه بریزید، بازبینی کنید و حواستون رو جمع نگه دارید.
۲. عجله کنید.
|• اگه سرنخ رو خیلی دیر بذارید، اثرش کم میشه. هرچه زودتر پیشآگاهی بدید تا توی ذهن خواننده جاگیر بشه.
|• اینجور خواننده وقتی به عقب برمیگرده و متوجه میشه چه سرنخهایی از اول گذاشته بودید، بیشتر ل*ذت میبره.
۳. سرنخها رو پخشوپلا کنید.
|• وقتی فکر میکنید کِی و کجا خوبه پیشآگاهی بدید، حیلهگری کنید.
|• مثل یه جور شکار گنج میمونه: همهی گنجها رو که یک جا قایم نمیکنید. پس سرنخها رو در سرتاسر داستان پخش کنید.
۴. میانهرو باشید.
|• با پیشآگاهیهای زیاد، خواننده رو خسته نکنید. با پیشآگاهی کم ممکنه یه رخداد غیرمنتظره براش عجیب و بیمعنی باشه.
🎗|• نقطه تعادل رو تشخیص بدید. اینجور خوانندهها دلشون میخواد دوباره داستانتون رو بخونن تا همهی سرنخهاتون رو پیدا کنن.
۵. نظر کسی رو بپرسید.
|• شما به اثرتون زیادی نزدیکید. شاید احساس کنید پیشآگاهیتون واضحه؛ اما اگه خواننده تشخیصش نده بیفایدهست. از یه دوست و آشنا بخواید متن رو بخونه و بپرسید سرنخها چطور بودن؟ خیلی واضح بودن، اصلاً واضح نبودن، یا متعادل بودن؟
|• برای مثال، در داستانی که شخصیت مدام ارواح رو میبینه، میتونیم با رخدادها و سرنخهای گوناگونی به این اشاره کنیم که خود شخصیت هم روحه. خواننده شاید تا آخر معنی سرنخهامون رو متوجه نشه اما وقتی آخر سر حقیقت برملا شد همهشون رو درک میکنه.
#آموزشی
(Foreshadow)
۱. برای داستانتون برنامهریزی کنید.
|• قبل از اینکه بدونید واسه چه اتفاقی در آیندهی داستان باید سرنخ و پیشآگاهی بدید و چطور، باید بدونید داستان به کجا میره.
|• شاید لازم باشه تا تموم شدن پیشنویس اول صبر کنید و بعد سرنخها رو توی اثر جا بدید. برنامه بریزید، بازبینی کنید و حواستون رو جمع نگه دارید.
۲. عجله کنید.
|• اگه سرنخ رو خیلی دیر بذارید، اثرش کم میشه. هرچه زودتر پیشآگاهی بدید تا توی ذهن خواننده جاگیر بشه.
|• اینجور خواننده وقتی به عقب برمیگرده و متوجه میشه چه سرنخهایی از اول گذاشته بودید، بیشتر ل*ذت میبره.
۳. سرنخها رو پخشوپلا کنید.
|• وقتی فکر میکنید کِی و کجا خوبه پیشآگاهی بدید، حیلهگری کنید.
|• مثل یه جور شکار گنج میمونه: همهی گنجها رو که یک جا قایم نمیکنید. پس سرنخها رو در سرتاسر داستان پخش کنید.
۴. میانهرو باشید.
|• با پیشآگاهیهای زیاد، خواننده رو خسته نکنید. با پیشآگاهی کم ممکنه یه رخداد غیرمنتظره براش عجیب و بیمعنی باشه.
🎗|• نقطه تعادل رو تشخیص بدید. اینجور خوانندهها دلشون میخواد دوباره داستانتون رو بخونن تا همهی سرنخهاتون رو پیدا کنن.
۵. نظر کسی رو بپرسید.
|• شما به اثرتون زیادی نزدیکید. شاید احساس کنید پیشآگاهیتون واضحه؛ اما اگه خواننده تشخیصش نده بیفایدهست. از یه دوست و آشنا بخواید متن رو بخونه و بپرسید سرنخها چطور بودن؟ خیلی واضح بودن، اصلاً واضح نبودن، یا متعادل بودن؟
|• برای مثال، در داستانی که شخصیت مدام ارواح رو میبینه، میتونیم با رخدادها و سرنخهای گوناگونی به این اشاره کنیم که خود شخصیت هم روحه. خواننده شاید تا آخر معنی سرنخهامون رو متوجه نشه اما وقتی آخر سر حقیقت برملا شد همهشون رو درک میکنه.
#آموزشی