در دل شب‌های تاریک، وقتی نسیم ملایم بر صورت من می‌وزد، یاد تو به سراغم می‌آید. همهٔ خاطرات شیرینی که با هم ساختیم، مانند ستاره‌های درخشان در آسمان قلبم می‌درخشد. اما بازی سرنوشت، ما را از هم دور کرد و حالا هر گوشه‌ای که می‌روم، عطر تو را احساس میکنممن در طول روزها، به دنبال تو می‌گردم، در هر لبخند، در هر
رنگ، در هر صدا. زندگیم بدون تو خالی‌ست؛ گویی که
دنیا از حرکت ایستاده و تکه‌ای از وجودم گم شده است.
هر بار که یاد تو می‌افتم، قلبم به درد می‌آید، همچون زخمی که
هرگز التیام نمی‌یابد.چقدر آرزو دارم که می‌توانستم با تو صحبت کنم، همهٔ
احساساتی را که در درونم دارم، با کلمات بگویم. اما دریغ از
کلماتی که گاهی اوقات بر زبانم جاری نمی‌شوند.
می‌دانم که عشق حقیقتی است که نمی‌توان فراموش کرد،
و در این تنهایی، فقط خاطراتت مرا زنده نگه می‌دارد.
نمی‌دانم آیا بالاخره روزی دوباره یکدیگر را خواهیم دید یا اینکه
این حسرت همیشگی خواهد ماند… اما می‌دانم که هر بار به یاد
تو می‌افتند، قلبم برای تو می‌زند و عشق من به تو، آن‌قدر
عمیق است که فراموشی را نمی‌شناسد. 💔
باید به یاد بیاورم که این درد، تنها نشان عشق عمیقی است که
تحملش کرده‌ام. اگرچه دوری‌ات درد آور است، اما عشق
به تو همیشه در وجودم جاری خواهد بود، چون تو خالق
زیباترین یادها و احساسات منی. 🥀اگر عشق یک زخم است، من در این سفر ابدی درد را
پذیرفته‌ام؛ فقط برای لحظه‌ای که دستت را بگیرم...تو مانند آهنگی هستی که هرگز فراموش نمی‌شود، اما همیشه غم را به همراه دارد
شمعی روشن در دل دارم که یاد تو را زنده نگه می‌دارد. اما هر
بار که شمعی خاموش می‌شود، در دلم می‌دانم که تو هرگز
خاموش نخواهی شد. 🕯️در سکوت شب، می‌نشینم و با یاد تو صحبت می‌کنم. اما هیچ‌گاه جوابی نمی‌شنوم. کاش می‌توانستم از سکوتت بشنوم و تو را در آ*غ*و*ش بگیرم.
