Lunika✧
مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفهای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
بار دیگر با تو در میان عطر و سکوت - پرویز قاضی سعید
گزیده ای از متن کتاب:
از پشت پنجره اتاقم که در طبقه دوم آپارتمان قرار داشت، به باغ بزرگ و وسیع روبرو نگریستم. باغ بزرگ مثل همیشه خاموش، تنها و به نحو غریبی غم انگیز بود. ساختمان کلاه فرنگی قدیمی که اینک رو به ویرانی گذاشته بود، با آن شیروانی سرخ بدرنگ و آجرهای شکسته و فروریخته و رنگ پریده، مقبره های از یاد رفته را در خاطر زنده می کرد. تمام پنجره های ساختمان با پرده سیاهی پوشیده شده و اسرار درون این باغ وهم انگیز و غریب را از چشم بیگانه ای چون من می پوشاند. آه که چه روزهای دراز و چه شبهای سرد و رنج آوری به تماشای این باغ ایستاده بودم. درختهای کهن که گویی هرگز بهاری به خود نمی بینند، آشیانه کلاغهای سیاه س*ی*نه خاکستری بود. و چنان به نظر می رسید که ارواح خاموش و سرگردانی هستند که این باغ را برای سکونت برگزیده اند.
گزیده ای از متن کتاب:
از پشت پنجره اتاقم که در طبقه دوم آپارتمان قرار داشت، به باغ بزرگ و وسیع روبرو نگریستم. باغ بزرگ مثل همیشه خاموش، تنها و به نحو غریبی غم انگیز بود. ساختمان کلاه فرنگی قدیمی که اینک رو به ویرانی گذاشته بود، با آن شیروانی سرخ بدرنگ و آجرهای شکسته و فروریخته و رنگ پریده، مقبره های از یاد رفته را در خاطر زنده می کرد. تمام پنجره های ساختمان با پرده سیاهی پوشیده شده و اسرار درون این باغ وهم انگیز و غریب را از چشم بیگانه ای چون من می پوشاند. آه که چه روزهای دراز و چه شبهای سرد و رنج آوری به تماشای این باغ ایستاده بودم. درختهای کهن که گویی هرگز بهاری به خود نمی بینند، آشیانه کلاغهای سیاه س*ی*نه خاکستری بود. و چنان به نظر می رسید که ارواح خاموش و سرگردانی هستند که این باغ را برای سکونت برگزیده اند.