Lunika✧
مدیر ارشد + مدیر تالار کپیست
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
ادمین مسابقات
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,868
- لایکها
- 14,056
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- وب سایت
- forums.taakroman.ir
- کیف پول من
- 289,292
- Points
- 5,676
- سطح
-
- حرفهای
بار دیگر با تو در میان عطر و سکوت - پرویز قاضی سعید
گزیده ای از متن کتاب:
از پشت پنجره اتاقم که در طبقه دوم آپارتمان قرار داشت، به باغ بزرگ و وسیع روبرو نگریستم. باغ بزرگ مثل همیشه خاموش، تنها و به نحو غریبی غم انگیز بود. ساختمان کلاه فرنگی قدیمی که اینک رو به ویرانی گذاشته بود، با آن شیروانی سرخ بدرنگ و آجرهای شکسته و فروریخته و رنگ پریده، مقبره های از یاد رفته را در خاطر زنده می کرد. تمام پنجره های ساختمان با پرده سیاهی پوشیده شده و اسرار درون این باغ وهم انگیز و غریب را از چشم بیگانه ای چون من می پوشاند. آه که چه روزهای دراز و چه شبهای سرد و رنج آوری به تماشای این باغ ایستاده بودم. درختهای کهن که گویی هرگز بهاری به خود نمی بینند، آشیانه کلاغهای سیاه س*ی*نه خاکستری بود. و چنان به نظر می رسید که ارواح خاموش و سرگردانی هستند که این باغ را برای سکونت برگزیده اند.
گزیده ای از متن کتاب:
از پشت پنجره اتاقم که در طبقه دوم آپارتمان قرار داشت، به باغ بزرگ و وسیع روبرو نگریستم. باغ بزرگ مثل همیشه خاموش، تنها و به نحو غریبی غم انگیز بود. ساختمان کلاه فرنگی قدیمی که اینک رو به ویرانی گذاشته بود، با آن شیروانی سرخ بدرنگ و آجرهای شکسته و فروریخته و رنگ پریده، مقبره های از یاد رفته را در خاطر زنده می کرد. تمام پنجره های ساختمان با پرده سیاهی پوشیده شده و اسرار درون این باغ وهم انگیز و غریب را از چشم بیگانه ای چون من می پوشاند. آه که چه روزهای دراز و چه شبهای سرد و رنج آوری به تماشای این باغ ایستاده بودم. درختهای کهن که گویی هرگز بهاری به خود نمی بینند، آشیانه کلاغهای سیاه س*ی*نه خاکستری بود. و چنان به نظر می رسید که ارواح خاموش و سرگردانی هستند که این باغ را برای سکونت برگزیده اند.