• خرید مجموعه دلنوشته دلدار فاطمه یادگاری کلیک کنید
  • رمان مسخ لطیف اثر کوثر کاربر انجمن تک رمان کلیک کنید

شعر غزلیات فیض کاشانی

ساعت تک رمان

sAm.sE

مدیر تالار ماورا + سرپرست آزمایشی بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
ناظر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-10
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
156
امتیازها
43
کیف پول من
5,778
Points
908
ملا محمد محسن فیض کاشانی شاعر قرن یازدهم و معاصر با شاه عباس دوم بوده است. او در سال ۱۰۰۷ هجری قمری در کاشان متولد شد و پس از پایان مقدمات علوم و دانشهای زمان خویش به شیراز رفت و به حلقهٔ شاگردان ملاصدرا پیوست و سرانجام با دختر وی ازدواج نمود. وی از علمای بزرگ عهد خویش محسوب می‌شده و تألیفاتی در علوم عقلیه و نقلیه و حکمت و اخلاق دارد که مهمترین آنها عبارتند از: ابواب الجنان، تفسیر صافی، تفسیر اصفی، کتاب وافی (در شرح کافی)، شافی، مفاتیح الشرایع، اسرارالصلوة، علم الیقین در اصول دین، تشریح (در هیئت) سفینة النجاه، شرح صحیفه سجادیه، ترجمة الصلوه (به فارسی)، ترجمهٔ طهارت (به فارسی)، ترجمهٔ عقاید (به فارسی)، فهرست علوم و دیوان اشعار. اشعار فیض بالغ بر سیزده هزار بیت است. وی درسال ۱۰۹۰هجری قمری درگذشت و در کاشان به خاک سپرده شد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : sAm.sE

sAm.sE

مدیر تالار ماورا + سرپرست آزمایشی بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
ناظر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-10
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
156
امتیازها
43
کیف پول من
5,778
Points
908
فیض نور خداست در دل ما
از دل ماست نور منزل ما

نقل ما نقل حرف شیرینش
یاد آن روی شمع محفل ما

در دل از دوست عقدهٔ مشکل
در کف اوست حلّ مشکل ما

تخم محنت بسینهٔ ما کشت
آنکه مهرش سرشته در گل ما

سالها در جوار او بودیم
سایهٔ دوست بود منزل ما

در محیط فراق افتادیم
نیست پیدا کجاست ساحل ما

مهر بود و وفا که میکشتیم
از چه جور و جفاست حاصل ما

دست و پا بس زدیم بیهوده
د*اغ دل گشت سعی باطل ما

دل بتیغ فراق شد بسمل
چند خواهد طپید بسمل ما

چونکه خواهد فکند در پایش
سر ما دستمزد قاتل ما

طپش دل ز شوق دیدار است
به از این چیست فیض حاصل ما

در سفر تا به کِی تپد دل ما
نیست پیدا کجاست منزل ما

بوی جان میوزد در این وادی
ساربانا بدار محمل ما

هر کجا میرویم او با ماست
اوست در جان ما و در دل ما

جان چو هاروت و دل چو ماروتست
ز آسمان اوفتاده در گل ما

زهرهٔ ماست زهرهٔ دنیا
شهواتست چاه بابل ها

از الم های این چه بابل
نیست واقف درون غافل ما

کچک درد تا بسر نخورد
نرود فیل نفس کاهل ما

فیض از نفس خویشتن ما را
نیست ره سوی شیخ کامل ما
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sAm.sE

sAm.sE

مدیر تالار ماورا + سرپرست آزمایشی بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
ناظر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-10
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
156
امتیازها
43
کیف پول من
5,778
Points
908
عشق گسترده است خوانی بهر خاصان خدا
میزند هر دم صلائی سارعوا نحواللقا

بر سرخوانش نشسته قدسیان ساغر بکف
هین بیائید اهل دل اینجاست اکسیر بقا

یا عبادالله تعالوا اشربوا هذا الرحیق
یا عبادالله تعالوا مبتغاکم عندنا

سوی ما آئید مخموران صهبای الست
تا برون آریمتان از عهدهٔ قالوا بلی

دلگشا بزمی ز اسباب طرب آراسته
بهر هر غمدیدهٔ اندوهگین مبتلا

باده و نقلست و مطرب ساقیان مهربان
ماه رویان جعد مویان نیکخویان خوشلقا

هر یکی از دیگری در دلبری چالاکتر
هر یکی بر دیگری سبقت گرفته در صفا

میکنند از جان باستقبال اهل دل قیام
خذ مداماً یا اخانا خیر مقدم مرحبا

هر که نوشد ساغر می از کف آن ساقیان
سیئّاتش میشودطاعات و طاعات ارتقا

هر که نوشد جرعه ای زان زنده گردد جاودان
هر که گردد م*ست از آن یابد بقا اندر فنا

جاهلان گردند دانا مردگان گردند حی
عاقلان گردند م*ست و عارفان بی منتها

الصلا ای باده نوشان می از این ساغر کشید
تا بیک پیمانه بستاند شما را از سما

می براق عاشقان مستی بود معراجشان
میبرد ارواحشان را از زمین سوی سما

الصلا ای عاقلان با عشق سودائی کنید
هر که نوشد باده اش گیرد ز مستی سودها

الصلا ای طالبان معرفت عاشق شوید
تا بیاموزد شما را عشق حق اسرارها

الصلا ای غافلان عشق آیت هشیاریست
هر که خواند گردد او ذکر خدا سر تا بپا

الصلا ای سالک گم کرده ره اینست ره
الصلا ای کور گم کرده عصا اینک عصا

آید از غیب این ندا هر دم بروح خاکیان
سوی بزم عشق آید هر که میجوید خدا

نیست عیشی در جهان مانند عیش بزم عشق
فیض را یا رب ببزم عشق خود راهی نما
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sAm.sE

sAm.sE

مدیر تالار ماورا + سرپرست آزمایشی بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
ناظر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-10
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
156
امتیازها
43
کیف پول من
5,778
Points
908
هشدار که هر ذره حسابست در اینجا
دیوان حسابست و کتابست در اینجا

حشرست و نشورست و صراطست و قیامت
میزان ثوابست و عقابست در اینجا

فردوس برین است یکی را و یکی را
انکال و جحیمست و عذابست در اینجا

آنرا که حساب عملش لحظه بلحظه است
با دوست خطابست و عتابست در اینجا

آنرا که گشوده است ز دل چشم بصیرت
بیند چه حساب و چه کتابست در اینجا

بیند همه پاداش عمل تازه بتازه
باخویش مرآنرا که حسابست در اینجا

با زاهدش ارهست خطائی بقیامت
باماش هم امروز خطابست در اینجا

امروز بپاداش شهیدان محبت
زآن روی برافکنده نقابست دراینجا

زاهد نکشد باده مگر دردی و آنجا
صوفیست که اورامی نابست در اینجا

آن را که قیامت خوش و نزدیک نماید
از گرمی تعجیل دل آبست در اینجا

دوری که نبیند مگر از دور قیامت
در دیدهٔ تنگش چو سرابست در اینجا

بیدار نگردد مگر از صور سرافیل
مستغرق غفلت که بخوابست در اینجا

هشیار که سنجد عمل خویشتن ای فیض
سرسوی حق و پا برکابست در اینجا

صد شکر که دلهای عزیزان همه آنجا
معمور بود گرچه خرابست در اینجا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sAm.sE

sAm.sE

مدیر تالار ماورا + سرپرست آزمایشی بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
ناظر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-10
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
156
امتیازها
43
کیف پول من
5,778
Points
908
هر دمم نیشی ز خویشی میرسد با آشنا
عمر شد در آشنائیها و خویشی ها هبا

کینه ها در س*ی*نه ها دارند خویشان ازحسد
آشنایان در پی گنجینه های عمرها

هیچ آزاری ندیدم هرگز از بیگانه ای
هر غمی کامد بدل از خویش بود و آشنا

بحر دل را تیره گرداند چو خویشی بگذرد
میزند بر دل لگد چون آشنا کرد آشنا

خویش میخواهد نباشد خویش بر روی زمین
تا بریزد روزی آن بر سر این از سما

چون سلامی می کند سنگیست بر دل میخورد
بی سلام ار بگذرد بر جان خلد زان خارها

راحتی مر آشنا را زآشنائی کم رسد
نیست راضی آشنائی از سلوک آشنا

شکوه کم کن فیض از یاران ودر خودکن نظر
تا چگونه میکنی در بحر دلها آشنا

گر زمن پرسی زخویش و آشنا بیگانه شو
با خدای خویش میباش آشنا و آشنا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sAm.sE

sAm.sE

مدیر تالار ماورا + سرپرست آزمایشی بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
ناظر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-10
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
156
امتیازها
43
کیف پول من
5,778
Points
908
علم رسمی از کجا عرفان کجا
دانش فکری کجا وجدان کجا

عشق را با عقل نسبت کی توان
شاه فرمان ده کجا دربان کجا

دوست را داد او نشان دید این عیان
کو نشان و دیدن جانان کجا

کی بجانان میرسد بی عشق جان
جان بی عشق از کجا جانان کجا

کی دلی بی عشق بیند روی دوست
قطرهٔ خون از کجا عمان کجا

جان و دل هم عشق باشد در ب*دن
زاهدان را دل کجا یا جان کجا

دردها را عشق درمان میکند
درد را بی عاشقی درمان کجا

عشق این را این و این را آن کند
گر نباشد عشق این و ان کجا

هم سر ما عشق و هم سامان ما
سر کجائی عشق یا سامان کجا

عشق خان و مان هر بی خان و مان
فیض را بی عشق، خان و مان کجا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sAm.sE

sAm.sE

مدیر تالار ماورا + سرپرست آزمایشی بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
ناظر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-10
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
156
امتیازها
43
کیف پول من
5,778
Points
908
هشدار که دیوان حسابست در اینجا
با ماش خطابست و عتابست در اینجا

تا آتش خشمش چکند بامن و با تو
دلهای عزیزان همه آبست در اینجا

آن یار که با درد کشانش نظری هست
با صوفی صافیش عتابست در اینجا

بر شعلهٔ دل زن شرری زآتش قهرش
آنجا اگر آتش بود آبست در اینجا

دشنامی از آن ل*ب کندم تازه و خوشبو
زآن گل سخن تلخ گلابست در اینجا

هر چیز چنان کو بود آنجا بنماید
آنجاست حمیم آنچه شرابست در اینجا

رو دیده بدست آر که در دیدهٔ خونین
آنجاست خطا آنچه صوابست در اینجا

این بزم نه بزمیست که باشدمی و مطرب
می خون دل احباب کبابست در اینجا

آنجا مگرم جام شرابی بکف آید
در چشم من این باده سرابست در اینجا

با دوست در آید مگر آنجا زدر لطف
با دشمن و با دوست عتابست در اینجا

آید زسرافیل چو یک نفخه بکوشش
بیدار شود هر که بخوابست در اینجا

هر توشه سزاوار ره خلد نباشد
نیکو بنگر فیض چه بابست در اینجا

فردا مگر آنجا کندش لطف تو معمور
آندل که زقهر تو خرابست در اینجا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sAm.sE

sAm.sE

مدیر تالار ماورا + سرپرست آزمایشی بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
ناظر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-10
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
156
امتیازها
43
کیف پول من
5,778
Points
908
میتوان برداشت دل از خویش و شد از جان جدا
لیک مشکل میتوان شد از بر یاران جدا

صحبت یاران خوشست و الفت یاران خوشست
این دو با هم یارباید این جدائی آن جدا

یار کلفت دیگرست و یار الفت دیگرست
صحبت آنان جدا و صحبت اینان جدا

صحبت آنان قرین خواندن تبت ید است
صحبت اینان نشد از معنی قرآن جدا

صحبت آنان بلای جان هر فهمیدهٔ
صحبت اینان دوای درد از درمان جدا

یار باید یار را در راه حق رهبر شود
نه که سازد یار را از دین و از ایمان جدا

یار باید یار باشد در فراق و در وصال
نه بود در وصل یار و یار و در هجران جدا

یار باید یار را غمخوار باشد در بلا
زو جدا هرگز نگردد گر شود از جان جدا

در غم و اندوه باشد یار با یاران شریک
در نشاط و کامرانی نبود از ایشان جدا

چون بگرید یار باید یار هم گریان شود
نی که این گرید جدا گاه آن شود گریان جدا

هر چه بپسندد بخود بپسندد آنرا بهر یار
هر چه از خود دور خواهد خواهد از یاران جدا

دشمنان یار را دشمن بود از جان و دل
دوستش را دوست دار باشد از عدوان جدا

مال اگر داری برو در راه یاران صرف کن
ورنه خدمت کن مباش از نیکی و احسان جدا

بگذر از راحت جفا و محنت اخوان بکش
ورنه تنها مانی و بی یار و سرگردان جدا

فیض میداند که در الفت چها بنهاده اند
او چه داند کو بود از سنت و قرآن جدا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sAm.sE

sAm.sE

مدیر تالار ماورا + سرپرست آزمایشی بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
ناظر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-10
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
156
امتیازها
43
کیف پول من
5,778
Points
908
زخود سری بدرآرم چه خوش بود بخدا
زپوست مغز برآرم چه خوش بود بخدا

فکنده ام دل و جانرا بقلزم غم عشق
اگر دری بکف آرم چه خوش بود بخدا

کنم زخویش تهی خویشرا ازخود برهم
زغم دمار بر آرم چه خوش بود بخدا

زدیم از رخ جان زنک نقش هر دو جهان
که روبروی توآرم چه خوش بود بخدا

کنم زصورت هر چیز رو بمعنی آن
عدد دگر نشمارم چه خوش بود بخدا

بنور عشق کنم روشن آینه رخ جان
مقابل تو بدارم چه خوش بود بخدا

زپای تا سرمن گر تمام دیده شود
بحسن دوست گمارم چه خوش بود بخدا

بر آن خیال کنم وقف دیده و دل جان
بجز تو یاد نیارم چه خوش بود بخدا

درون خانهٔ دل روبم از غبار سوی
بجز تو کس نگذارم چه خوش بود بخدا

بود که رحم کنی بر دل شکستهٔ من
بسوز س*ی*نه بزارم چه خوش بود به خدا

نهم چین مذلّت بخاک درگه دوست
زدیده اشک ببارم چه خوش بود بخدا

برای سوختن فیض آتش غم عشق
زجان خویش برآرم چه خوش بود بخدا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sAm.sE

sAm.sE

مدیر تالار ماورا + سرپرست آزمایشی بخش عمومی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
ناظر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2024-10-10
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
156
امتیازها
43
کیف پول من
5,778
Points
908
زمهر اولیاء الله شانی کرده ام پیدا
برای خویش عیشی جاودانی کرده ام پیدا

رسا گر نیست دست من بقرب دوست یکتا
زمهر دوستانش نردبانی کرده ام پیدا

ولای آل پیغمبر بود معراج روح من
بجز این آسمانها آسمانی کرده ام پیدا

بحبل الله مهر اهل بیت است اعتصام من
برای نظم ایمان ریسمانی کرده ام پیدا

زمهر حق شناسان هر چه خواهم میشود حاصل
درون خویشتن گنج نهانی کرده ام پیدا

سخنهای امیرالمومنین دل میبرد ازمن
ز اسرار حقایق دلستانی کرده ام پیدا

جمال عالم آرایش اگر پنهان شد از چشمم
جدیثش رازجان گوش و زبانی کرده ام پیدا

کلامش بوی حق بخشدمشام اهل معنی را
زگلزار الهی بوستانی کرده ام پیدا

قدم در مهر او خم شد عصای مهر محکم شد
برای دشمنش تیر و کمانی کرده ام پیدا

عصا اینجا و عصیان را شفیع آنجاست مهر او
دو عالم گشته ام تا مهربانی کرده ام پیدا

بخاک درگه آل نبی پی برده ام چون فیض
برای خود ز جنت آستانی کرده ام پیدا

ازایشان وافی و صافی فقیهانرا بود کانی
ازین رو بهر عقبی نردبانی کرده ام پیدا

بکوی عشق عیش جاودانی کرده ام پیدا
برای خویش نیکو آشیانی کرده ام پیدا

مرا از دولت دل شد میسر هر چه میخواهم
درون خویشتن گنج نهانی کرده ام پیدا

زعکس روی او در هر دلی مهریست تابنده
بکوی دوست از دلها نشانی کرده ام پیدا

مشام اهل معنی بوی گل مییابد از الفت
زیاران موافق بوستانی کرده ام پیدا

چو در الفت فزاید صحبت اخوان برد حق دل
میان جمع و یاران دلستانی کرده ام پیدا

اگرچه در غم جانان دل از جان و جهان کندم
ولی در دل زعکس او جهانی کرده ام پیدا

زداغ عشق گلها چیده ام پهلوی یکدیگر
درون س*ی*نهٔ خود گلستانی کرده ام پیدا

زخان و مان اگر چه برگرفتم دل باو دادم
بکوی عشق لیکن خان و مانی کرده ام پیدا

اگر در پرده دارد یار طرز مهربانی را
من از عشقش انیس مهربانی کرده ام پیدا

کنم تا خویشرا قربان از آن ابرووان مژگان
بدست آورده ام تیری کمانی کرده ام پیدا

اگر جان در ره جانان فدا گردد فدا گردد
زیمن عشق جان جاودانی کرده ام پیدا

نجات فیض تا گردد مسجل نزد اهل حق
ز د*اغ عشق بر جانم نشانی کرده ام پیدا
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sAm.sE
بالا