خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

کامل شده مجموعه دلنوشته های قلّک قلب | هورزاد اسکندری کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

fatemeh.gh

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-29
نوشته‌ها
90
کیف پول من
727
Points
166
زبان، همان غریب آشنایی‌ است که زین پس می‌خواهم، غربت ناگوارش را به جان بخرم و جانم را با ساغری از این باده شُکران،مسخ کنم...!
چرا که رفاقتش، همچون سکه‌ای دو روست!
چنانکه می‌تواند به تو عشق بورزد اما، دندان طمع برای مرگت تیز کند...!
زبان، همان غریب آشنایی‌ است که زین پس می‌خواهم غربت ناگوارش را به جان بخرم و جانم را با ساغری از این باده شُکران، مسخ کنم؛
چرا که رفاقتش، همچون سکه‌ای دو روست!
چنانکه می‌تواند به تو عشق بورزد؛ اما دندان طمع برای مرگت تیز کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh.gh

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-29
نوشته‌ها
90
کیف پول من
727
Points
166
غواص خودش را در بستر مواج دریا شناور ساخت، تا مرواریدی که در بطنش آرمیده بود را، به چنگ آورد...!
طفلی بامدادِ سپیده‌دم را، به آرامی به زانوی حلم تکیه زد، تا طلعت رخ هور را تماشا کند...!
اما من، هیچ یک را نمی‌خواستم!
چشمان تو خود لولویی بود که در پس پرده‌ای هزارتو مکتوم شده بود، و نغمه‌‌ی خنده‌ات شید و شمسی بود که سپیده‌دمان، جهان مرا روشن می‌ساخت...
غواص خودش را در بستر مواج دریا شناور ساخت تا مرواریدی که در بطنش آرمیده بود را به چنگ آورد.
طفلی بامدادِ سپیده‌دم را به آرامی به زانوی حلم تکیه زد تا طلعت رخ هور را تماشا کند.
اما من، هیچ یک را نمی‌خواستم!
چشمان تو خود لولویی بود که در پس پرده‌ای هزارتو مکتوم شده بود و نغمه‌‌ی خنده‌ات شید و شمسی بود که سپیده‌دمان، جهان مرا روشن می‌ساخت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh.gh

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-29
نوشته‌ها
90
کیف پول من
727
Points
166
اگر روزی درباره تو از من بپرسند، می‌گویم
رنگین کمانی بود که از میان شاخسارهای سرد وجودم شعله کشید، و دریچه قلبم را پرنور کرد اما، رفت و من سالهاست که در غیاب او، سیه فام مانده‌ام...!"
اگر روزی درباره تو از من بپرسند، می‌گویم رنگین کمانی بود که از میان شاخسارهای سرد وجودم شعله کشید و دریچه قلبم را پرنور کرد؛ اما رفت و من سال‌هاست که در غیاب او، سیه فام مانده‌ام!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh.gh

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-29
نوشته‌ها
90
کیف پول من
727
Points
166
مالَگَم!
من در هر لمحه تجاهل می‌کنم، که تو را در برزخ ذهول جاگذاشته‌ام ولی، گاهی تا مغز استخوان برایم تداعی می‌شوی و جانم، طعم حضور بارد و بی روح تو را، که بر تابلویی از نقاش خانه ذهنم جا خوش کرده، بهانه می‌کند...!
درست وقتی که کسی می‌گوید:
"دوستت ندارم...!"
مالَگَم!
من در هر لمحه تجاهل می‌کنم که تو را در برزخ ذهول جاگذاشته‌ام؛ ولی گاهی تا مغز استخوان برایم تداعی می‌شوی و جانم، طعم حضور بارد و بی‌روح تو را که بر تابلویی از نقاش خانه ذهنم جا خوش کرده، بهانه می‌کند.
درست وقتی که کسی می‌گوید:
«دوستت ندارم!»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh.gh

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-29
نوشته‌ها
90
کیف پول من
727
Points
166
و حضور تو هر چند مجوف، با این حال تنها رجایی بود که برای، خلود در این گیتی زمستانی داشتم...
که خود آن را با وترِ شقی، به زانو درآوردی تا بر خاک جلوس کند.
و حضور تو هر چند مجوف، با این حال، تنها رجایی بود که برای، خلود در این گیتی زمستانی داشتم.
که خود آن را با وترِ شقی، به زانو درآوردی تا بر خاک جلوس کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh.gh

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-29
نوشته‌ها
90
کیف پول من
727
Points
166
کاش می‌شد برای چند لحظه، اتفاقی از جانب تو عبور کرد...!
از هوایی شهیق کرد، که تو از آن استنشاق می‌کنی
و تو را برای لحظه‌ای نگریست...
فرهود مولمی است اما، نگاره رخساره‌ات دارد نرم نرمک، از ویر قلبم پاک می‌شود...!
همان فرتور زیبایی که روزی، از یاد بردنش با حکم حتف من برابری می‌کرد...
کاش می‌شد برای چند لحظه، اتفاقی از جانب تو عبور کرد!
از هوایی شهیق کرد که تو از آن استنشاق می‌کنی
و تو را برای لحظه‌ای نگریست.
فرهود مولمی است؛ اما نگاره رخساره‌ات دارد نرم نرمک از ویر قلبم پاک می‌شود!
همان فرتور زیبایی که روزی از یاد بردنش با حکم حتف من برابری می‌‌کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh.gh

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-29
نوشته‌ها
90
کیف پول من
727
Points
166
خورشید من!
تو از سپهر قلب من کوچ کردی و کمر خانه کوچک من، زیر قدم های تو خمید‌...
کاشانه‌ام اکنون نیران سرد و بی بدیلی است که حتی اگر هلیوس، تمام هور و خور دو کیهان را به من پیشکش کند، افاقه نخواهد کرد...
خورشید من،
تو از سپهر قلب من کوچ کردی و کمر خانه کوچک من، زیر قدم های تو خمید‌!
کاشانه‌ام اکنون نیران سرد و بی بدیلی است که حتی اگر هلیوس، تمام هور و خور دو کیهان را به من پیشکش کند، افاقه نخواهد کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh.gh

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-29
نوشته‌ها
90
کیف پول من
727
Points
166
عزیز دور من!
بعضی زخمها هرگز، بنیاد جوانه را در بطن خود مکتوم نمی‌کنند...
چون آب راکد می‌گندند و کتیبه قلبت در هَنایشِ تعرضِ سفاکانه آنها، به زوال درود می‌فرستد...
ای به قلب منِ آشنا، غریب!
حضور آئینه‌زار مرا ترک ترک کردی، و ردی که از تعشق کاواک تو بر هر قِسم جانم مانده، همان زخمی است که التیامش نباشد...
عزیز دور من!
بعضی زخم‌ها هرگز، بنیاد جوانه را در بطن خود مکتوم نمی‌کنند.
چون آب راکد می‌گندند و کتیبه قلبت در هَنایشِ تعرضِ سفاکانه آن‌ها، به زوال درود می‌فرستد.
ای به قلب منِ آشنا، غریب!
حضور آئینه‌زار مرا ترک ترک کردی و ردی که از تعشق کاواک تو بر هر قِسم جانم مانده، همان زخمی است که التیامش نباشد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh.gh

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-29
نوشته‌ها
90
کیف پول من
727
Points
166
آزارم نمی‌دهد اگر تنهایی مرا به حدی بزرگ کند، که در دنیای کسی جا نشوم...!
آنچه قلب مرا هزار تکه کرد این بود که، در دنیای آن که خود می‌خواستم، حتی به حد سوزنی در انبار کاه پیدا نبودم...
همانی که وسعت گیتی‌اش را با چشمان من اندازه می‌گرفت...
آزارم نمی‌دهد اگر تنهایی مرا به حدی بزرگ کند که در دنیای کسی جا نشوم.
آن‌چه قلب مرا هزار تکه کرد این بود که در دنیای آن که خود می‌خواستم، حتی به حد سوزنی در انبار کاه پیدا نبودم.
همانی که وسعت گیتی‌اش را با چشمان من اندازه می‌گرفت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh.gh

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-29
نوشته‌ها
90
کیف پول من
727
Points
166
به من اجازه بده تا بعد از گذشت این‌همه سال، حقیقت تلخی که بغض سنگینی را در گلوگاه چشمانم آذین بسته است، بالا بیاورم.
«تو آن‌قدرها که گمان می‌کردم، ارزش نداشتی!»

به من اجازه بده تا بعد از گذشت این‌همه سال، حقیقت تلخی که بغض سنگینی را در گلوگاه چشمانم آذین بسته است، بالا بیاورم.
«تو آن‌قدرها که گمان می‌کردم، ارزش نداشتی!»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا