• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

رمان سرنوشت دومزه

  • نویسنده موضوع Parla
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 1
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Parla

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-25
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
امتیازها
0
کیف پول من
100
Points
5
#ᑭᗩᖇT_1
الان دقیقا میخواستم راحت شم میخواستم از کودکیم و نوجوانیم راحت شم الان در ساختمان ۵ طبقه خودم به پایین میندازم ویهویی کسی منو گرفت و کشید طرف خودش
قبل نیم ساعت
ساناز:مامان مامان امدم از فروشگاه امدم مامان کجایی
مامان:اینجام چرا زود امدی نگفتی دیر میکنم
ساناز:فردا امتحان دارم کی خونمون برو میخوام برم تو
مامان:برو پیش خونه دوست بعدن بیا
عصبی شدم و میدونستم یچیزی زیر نیم کاسه و گفتم
ساناز:نمیخوام برم و میرم تو و با صح*نه یی روبه رو میشم که تو کودکیم و دقیقا14سالم بود باهاش روبه رو شدم و با عصبانیت میرم و به مادرم میگم
ساناز:ازت منتفرم ازت منتفرم از ته دلم ازت متنفرم از سن کودکیم تو به پدرم خیانت میکنی و بزرگ شدم فکر کردم توبه کردی تو کی توبه میکنی زن سنت ۵۱ ساله ۵۱ و مثل ج.ن.د.ه هستی
و میخواست یه سیلی به من بزن که من دستشو گرفتم گفتم بهش
ساناز:فکر کردم زن خبی شدی ولی خبی کو تو کو مادر من میرم
و درو محکم میبندم فرار میکنم گریه میکنم و رسیدم یه جای و داد زدم و گریه کردم و کنارش یه ساختمانی نیم ساخت رفتم
وایستادم دستم باز کردم میخواستم خودمو بندازم که یکی یهویی منو بخودش کشوند و با مردی جذاب روبه رو شدم و بهم نگاه میکرد میگفت
مرد:خانم خوشکله چشم عسلی میخوای خودت بکشی و چرا این فرشته از دنیا بره ها
میخواستم خودم ازش بکشونم و با خشم بهش نگاه کردم و عینکشو در اورد و منو گرفته بود وگفتم
ساناز:ولم کن دیونه تو ولم کن و به تو چه منو خودم بکشم یانه ها به تو چه اقا به توچه اینم زور ولم کن
خندید و خندش مثل ش*ر*اب ادمو م*ست میکنه و یهویی لباشو رو لبام میزاره و محکم لبام میگیره و اولین بوسم که بایه ادم مذکر و تعجب میکنم از تعجب چشم از کوره در میاد و بهم میگه
مرد:تو الان مال من شدی و خود کشی ممنوع فهمیدی و دو مرد گنده میان و بهشون میگه
مرد:بیارنش و اگه اذیتش کردین خفه میشن
ودومرد گفتن
دومرد:در خدمتم اقا
و من داد میزنم ولم کنید دیونه هایی روانی ولم کنید ولم کنید که گفتم بهشون وایساین وایساین و مرد وایساد و من داد میزنم ولم کنید و مرد با تمسخر میگه
مرد:ولش کنید نگفت بهتون ولش کنید
و اونا میخند و پیش ماشین مدل بالا و مشکی رو به رو میشم و یه دستمال میزارن رو بینیم دهنم و همه چی برام سیاه میشه و جای رو دیگه نمیبینم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

بالا