Lunika✧
مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفهای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
بیائید این تمرین را کنار هم بگذاریم
اکنون که پروسه سه مرحله ای را برای غلبه بر موانع درونی کاریزما آموختید، اجازه دهید همه اینها را باهم ترکیب کنیم. سناریوی واقعی یک زندگی خواهید خواند که به شما کمک میکند تا توالی را در عمل ببینید.
این سناریو شامل دستورالعملهایی است که می توانید هر زمان که احساس ناتوانی، ناراحتی، منفی گرایی داشتید انجام دهید و واقعیت را بازنویسی کنید:
تا به امروز، روز خوبی بود، مایکل آخرین امور مربوط به یک پروژه پر هیجان را انجام داده بود، آن را به تیمش نشان داده بود و همه مشتاق بودند. وقتی به دفترش برمیگشت خیلی خوشحال بود و ناگهان متوجه چراغ چشمک زن منشی تلفنی شد، نشست و دکمه پلی آن را زد. صدای جان بود بزرگترین مشتری او و از مایکل خواست تا در اسرع وقت با او تماس بگیرد. صدای جان پر از تنش بود.
با همین چند کلمه دل مایکل فرو ریخت و استرس پیدا کرد و با خود گفت " من اطمینان داشتم که جان میخواست قرارمان را کنسل کند. میدانستم که بزرگترین مشتری ام را از دست داده ام. غیرقابل اجتناب بود. منظورم این است که می توانستم تنش را در صدای جان بشنوم. تو میدانی که چگونه این را کنترل کنی". او دوباره بخودش اطمینان داد. سپس او این چک لیست را دنبال نمود:
1. یک نفس عمیق بکشید و اطمینان حاصل کنید که هیچ ناراحتی فیزیکی باعث تشدید حالات روحی شما نشود.
2. دراماتیک بودن را از بین ببرید. به یاد داشته باشید اینها فقط تاثیرات فیزیکی هستند. در همین لحظه درواقع هیچ چیز جدی اتفاق نمیافتد. این فقط یک احساس ناراحتی است، زیرا مغز شما اینگونه طراحی شده است. تمرکزتان را پائین بیاورید و خودتان را بعنوان یک آدم کوچولو تصور کنید که در یک اتاق نشسته ، نه بیشتر.
3. غلبه بر منفی گرایی: به خودتان یادآوری کنید آنچه تجربه می کنید طبیعی است و هر کسی ممکن است گهگداری آن را تجربه کند. تصور کنید افراد بی شماری در سراسر جهان احساسی مشابه شما دارند.
4. خنثی کردن: به یاد داشته باشید که افکار لزوما واقعی نیستند. دفعات زیادی بوده که شما مطمئن بودید یک مشتری ناراحت شده ولی در نهایت متوجه شده اید که کاملا برعکس بوده است.
5. چند واقعیت جایگزین را درنظر بگیرید. مایکل این را درنظر گرفت: شاید تنش در صدای جان ارتباطی به من نداشت. شاید احساس آزردگی او بعلت پروژه ای بود که هفته پیش داشته و در تحویل آن تاخیر داشته است. شاید میترسد که من قرار داد را کنسل کنم. شاید او از این نگران بود که به اندازه سایر مشتریانم برای من مهم نباشد. یا برای از دست دادن من میترسید.
6. تجسم انتقال مسئولیت: تصور کنید سنگینی مسئولیت نتیاج این وضعیت بر دوش شما نیست به خودتان بگوئید که کارها را کائنات انجام خواهند داد.
در همان حال که مایکل چک لیست را دنبال می کرد، تکنیکهای مفید را کنار یکدیگر گذاشت، او احساس میکرد به تدریج تنش او کاهش می یابد: پیروی این توالی، به او کمک کرد تا پیشگوئی های منفی گرایانه خودش را به درستی بعنوان یکی از چندین توضیح ممکن برای لحن پیغام جان ببیند. آرامشی که بتازگی بدست آورده بود، مایکل با اعتماد به نفس آماده انجام گفتگوی تلفنی با مشتری اش شده بود.
اکنون که پروسه سه مرحله ای را برای غلبه بر موانع درونی کاریزما آموختید، اجازه دهید همه اینها را باهم ترکیب کنیم. سناریوی واقعی یک زندگی خواهید خواند که به شما کمک میکند تا توالی را در عمل ببینید.
این سناریو شامل دستورالعملهایی است که می توانید هر زمان که احساس ناتوانی، ناراحتی، منفی گرایی داشتید انجام دهید و واقعیت را بازنویسی کنید:
تا به امروز، روز خوبی بود، مایکل آخرین امور مربوط به یک پروژه پر هیجان را انجام داده بود، آن را به تیمش نشان داده بود و همه مشتاق بودند. وقتی به دفترش برمیگشت خیلی خوشحال بود و ناگهان متوجه چراغ چشمک زن منشی تلفنی شد، نشست و دکمه پلی آن را زد. صدای جان بود بزرگترین مشتری او و از مایکل خواست تا در اسرع وقت با او تماس بگیرد. صدای جان پر از تنش بود.
با همین چند کلمه دل مایکل فرو ریخت و استرس پیدا کرد و با خود گفت " من اطمینان داشتم که جان میخواست قرارمان را کنسل کند. میدانستم که بزرگترین مشتری ام را از دست داده ام. غیرقابل اجتناب بود. منظورم این است که می توانستم تنش را در صدای جان بشنوم. تو میدانی که چگونه این را کنترل کنی". او دوباره بخودش اطمینان داد. سپس او این چک لیست را دنبال نمود:
1. یک نفس عمیق بکشید و اطمینان حاصل کنید که هیچ ناراحتی فیزیکی باعث تشدید حالات روحی شما نشود.
2. دراماتیک بودن را از بین ببرید. به یاد داشته باشید اینها فقط تاثیرات فیزیکی هستند. در همین لحظه درواقع هیچ چیز جدی اتفاق نمیافتد. این فقط یک احساس ناراحتی است، زیرا مغز شما اینگونه طراحی شده است. تمرکزتان را پائین بیاورید و خودتان را بعنوان یک آدم کوچولو تصور کنید که در یک اتاق نشسته ، نه بیشتر.
3. غلبه بر منفی گرایی: به خودتان یادآوری کنید آنچه تجربه می کنید طبیعی است و هر کسی ممکن است گهگداری آن را تجربه کند. تصور کنید افراد بی شماری در سراسر جهان احساسی مشابه شما دارند.
4. خنثی کردن: به یاد داشته باشید که افکار لزوما واقعی نیستند. دفعات زیادی بوده که شما مطمئن بودید یک مشتری ناراحت شده ولی در نهایت متوجه شده اید که کاملا برعکس بوده است.
5. چند واقعیت جایگزین را درنظر بگیرید. مایکل این را درنظر گرفت: شاید تنش در صدای جان ارتباطی به من نداشت. شاید احساس آزردگی او بعلت پروژه ای بود که هفته پیش داشته و در تحویل آن تاخیر داشته است. شاید میترسد که من قرار داد را کنسل کنم. شاید او از این نگران بود که به اندازه سایر مشتریانم برای من مهم نباشد. یا برای از دست دادن من میترسید.
6. تجسم انتقال مسئولیت: تصور کنید سنگینی مسئولیت نتیاج این وضعیت بر دوش شما نیست به خودتان بگوئید که کارها را کائنات انجام خواهند داد.
در همان حال که مایکل چک لیست را دنبال می کرد، تکنیکهای مفید را کنار یکدیگر گذاشت، او احساس میکرد به تدریج تنش او کاهش می یابد: پیروی این توالی، به او کمک کرد تا پیشگوئی های منفی گرایانه خودش را به درستی بعنوان یکی از چندین توضیح ممکن برای لحن پیغام جان ببیند. آرامشی که بتازگی بدست آورده بود، مایکل با اعتماد به نفس آماده انجام گفتگوی تلفنی با مشتری اش شده بود.
کد:
بیائید این تمرین را کنار هم بگذاریم
اکنون که پروسه سه مرحله ای را برای غلبه بر موانع درونی کاریزما آموختید، اجازه دهید همه اینها را باهم ترکیب کنیم. سناریوی واقعی یک زندگی خواهید خواند که به شما کمک میکند تا توالی را در عمل ببینید.
این سناریو شامل دستورالعملهایی است که می توانید هر زمان که احساس ناتوانی، ناراحتی، منفی گرایی داشتید انجام دهید و واقعیت را بازنویسی کنید:
تا به امروز، روز خوبی بود، مایکل آخرین امور مربوط به یک پروژه پر هیجان را انجام داده بود، آن را به تیمش نشان داده بود و همه مشتاق بودند. وقتی به دفترش برمیگشت خیلی خوشحال بود و ناگهان متوجه چراغ چشمک زن منشی تلفنی شد، نشست و دکمه پلی آن را زد. صدای جان بود بزرگترین مشتری او و از مایکل خواست تا در اسرع وقت با او تماس بگیرد. صدای جان پر از تنش بود.
با همین چند کلمه دل مایکل فرو ریخت و استرس پیدا کرد و با خود گفت " من اطمینان داشتم که جان میخواست قرارمان را کنسل کند. میدانستم که بزرگترین مشتری ام را از دست داده ام. غیرقابل اجتناب بود. منظورم این است که می توانستم تنش را در صدای جان بشنوم. تو میدانی که چگونه این را کنترل کنی". او دوباره بخودش اطمینان داد. سپس او این چک لیست را دنبال نمود:
1. یک نفس عمیق بکشید و اطمینان حاصل کنید که هیچ ناراحتی فیزیکی باعث تشدید حالات روحی شما نشود.
2. دراماتیک بودن را از بین ببرید. به یاد داشته باشید اینها فقط تاثیرات فیزیکی هستند. در همین لحظه درواقع هیچ چیز جدی اتفاق نمیافتد. این فقط یک احساس ناراحتی است، زیرا مغز شما اینگونه طراحی شده است. تمرکزتان را پائین بیاورید و خودتان را بعنوان یک آدم کوچولو تصور کنید که در یک اتاق نشسته ، نه بیشتر.
3. غلبه بر منفی گرایی: به خودتان یادآوری کنید آنچه تجربه می کنید طبیعی است و هر کسی ممکن است گهگداری آن را تجربه کند. تصور کنید افراد بی شماری در سراسر جهان احساسی مشابه شما دارند.
4. خنثی کردن: به یاد داشته باشید که افکار لزوما واقعی نیستند. دفعات زیادی بوده که شما مطمئن بودید یک مشتری ناراحت شده ولی در نهایت متوجه شده اید که کاملا برعکس بوده است.
5. چند واقعیت جایگزین را درنظر بگیرید. مایکل این را درنظر گرفت: شاید تنش در صدای جان ارتباطی به من نداشت. شاید احساس آزردگی او بعلت پروژه ای بود که هفته پیش داشته و در تحویل آن تاخیر داشته است. شاید میترسد که من قرار داد را کنسل کنم. شاید او از این نگران بود که به اندازه سایر مشتریانم برای من مهم نباشد. یا برای از دست دادن من میترسید.
6. تجسم انتقال مسئولیت: تصور کنید سنگینی مسئولیت نتیاج این وضعیت بر دوش شما نیست به خودتان بگوئید که کارها را کائنات انجام خواهند داد.
در همان حال که مایکل چک لیست را دنبال می کرد، تکنیکهای مفید را کنار یکدیگر گذاشت، او احساس میکرد به تدریج تنش او کاهش می یابد: پیروی این توالی، به او کمک کرد تا پیشگوئی های منفی گرایانه خودش را به درستی بعنوان یکی از چندین توضیح ممکن برای لحن پیغام جان ببیند. آرامشی که بتازگی بدست آورده بود، مایکل با اعتماد به نفس آماده انجام گفتگوی تلفنی با مشتری اش شده بود.