دفتر خاطرات غمریور

[Zahra jafarian]

دفتر خاطرات شهریور 1403
از غمگین ترین شهریورها...
نویسنده Zahra jafarian
مقدمه: دنبال نشان از روز رفتنت نباش
مرگ
پا بر*ه*نه است...​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

بهترین کلمه ای که می توانم با آن جهانم را توصیف کنم
آه است...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

حقیقت این است که آدم ها حتی بعد از مرگ هم
قرار نیست دست از سرما بردارند
تا می توانند پشت سر ما سخن خواهند گفت
تفاوتش این است
که ما آن روز دیگر برایمان مهم نیست
کاش همین روزها دیگر مهم نباشد...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

آن ها که مدام از خودکشی حرف می زنند
عاقب زنده می مانند
آن ها که خاموش اند
ساکت اند
و نمی گویند
آنان روزی به ته خط خواهند رسید...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

برای این که از هیاهوی ذهنم بگریزم
به این کشتی پناه آوردم...
صدای دریا، صدای کشتی، تصور می کردم آرامم کنند
اما این جا هم شلوغ است
کلا گویا هر جا که می روم همه جا شلوغ است
شاید مشکل منم، من در ذهنم مشکل دارم
زیرا این کشتی خالی خالی است
و تنها یک ناخدا دارد
که آن هم منم...
اما باز هم، این مغز لعنتی آرام نمی شود که نمی شود...

کلاس نویسندگی با Fatemeh.fattahi

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

قرن هاست که مرده ام
از همان شبی
که دیگر تو را نبوسیدم...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

تنها زمانی ازدواج می کنم
که مرگ روبرویم بایستد
دستانم را در دست بگیرد
حرف ها خوانده شود...
بعد من بله را بگویم
حلقه خاکی در انگشتم جا خوش کند
و بعد ب*وسه...
امیدوارم از پیکر من بوته ی شعر بروید
تماما سبز شوم...
اگر بیشتر زنده بمانم، زنده زنده خاکستر می شوم

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

تنها چیزی که آرامم می کند
فکر کردن به مرگ است
این که شاید پیش از آن روز
در همین روزهای نزدیک
شاید همین امروز
در همین لحظات
بمیرم...
این تنها چیزی است که آرامم می کند

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[Zahra jafarian]

شهریور همیشه با من انقدر نامهربان بوده
از کودکی
در نوجوانی
و حالا...
در جوانی؟
فکر می کنم قبل از جوان شدن خاکستر شده باشم...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان