سایرنها / Sirens
سایرنها (به یونانی: Σειρην) سه حوری دریایی هیولا بودند که ملوانان را با آهنگی سحر آمیز به مرگ کشاندند. آنها فرزندان آخلویوس بودند. سایرنها قبلاً کنیزان و همراهان الهه پرسفونه بودند و هنگامی که او مخفیانه توسط هایدس ربوده شد، دمتر اجساد پرندگان را به آنها داد تا در جستجو کمک کنند. آنها سرانجام تسلیم شدند و در جزیره پر گل Anthemoessa ساکن شدند. سایرنها به صورت پرندگانی با سر و یا کل قسمت بالای ب*دن زنان به تصویر کشیده می شدند. آنها میوزهای جهان زیرین نامیده میشدند. گفته میشود مرگ آنها زمانی اتفاق میافتاد که کسی آواز آنها را بشنود و بتواند از آنها فرار کند و زنده بماند.
سایرنها سه خواهر بودند که نام آنها به ترتیب تلکسیوپ به معنای «صدای جذاب»، مولپه به معنای «آواز» و آگلافونوس به معنای «صدای پر زرق و برق» بود.
البته در منابع مختلف نامهای متفاوتی برای آنها ذکر شده است.
یکی از افسانهها میگوید که هرا، ملکه خدایان، سایرنها را متقاعد کرد تا با میوزها در مسابقه آوازخوانی شرکت کنند. میوزها در مسابقه پیروز شدند و سپس تمام پرهای سایرنها را بیرون آوردند و از آنها تاج هایی ساختند. استفانوس بیزانسی می نویسد که سایرنها از غم و اندوه ناشی از شکست در رقابت، سفید شدند و در اپترا ("بی پر") به دریا افتادند، جایی که جزایری را در خلیج تشکیل دادند که Leukai ("سفیدها") نامیده می شدند.
در Argonautica (قرن سوم قبل از میلاد)، کیرون به جیسون هشدار داده بود که اورفئوس در سفرش ضروری است. وقتی اورفئوس صدای آنها را شنید، غنایش را بیرون کشید و موسیقی خود را زیباتر از آنها نواخت و صدای آنها را خفه کرد. با این حال، یکی از خدمه، قهرمان گوش تیز، بوتس، آهنگ را شنید و به دریا پرید، اما الهه آفرودیت او را گرفت و به سلامت با خود برد.
اودیسه کنجکاو بود که ببیند سایرنها برای او چه آوازی میخوانند، و بنابراین، به توصیه سیرس، از همه ملوانانش خواست که گوشهایشان را با موم زنبور عسل ببندند و او را به دکل ببندند. او به افرادش دستور داد هر چقدر هم که التماس می کند او را محکم به دکل بسته رها کنند. وقتی آواز زیبای آنها را شنید، به ملوانان دستور داد که گره او را باز کنند، اما او را محکمتر بستند. هنگامی که آواز آنها از گوشش خارج شد، ادیسه با اخم های خود نشان داد که آزاد شود. برخی از نویسندگان پس از هومری بیان می کنند که اگر کسی آواز آنها را بشنود و از آنها بگریزد، سرنوشت سایرنها مرگ خواهد بود، و پس از عبور ادیسه آنها خود را به آب انداختند و از بین رفتند.
سایرنها (به یونانی: Σειρην) سه حوری دریایی هیولا بودند که ملوانان را با آهنگی سحر آمیز به مرگ کشاندند. آنها فرزندان آخلویوس بودند. سایرنها قبلاً کنیزان و همراهان الهه پرسفونه بودند و هنگامی که او مخفیانه توسط هایدس ربوده شد، دمتر اجساد پرندگان را به آنها داد تا در جستجو کمک کنند. آنها سرانجام تسلیم شدند و در جزیره پر گل Anthemoessa ساکن شدند. سایرنها به صورت پرندگانی با سر و یا کل قسمت بالای ب*دن زنان به تصویر کشیده می شدند. آنها میوزهای جهان زیرین نامیده میشدند. گفته میشود مرگ آنها زمانی اتفاق میافتاد که کسی آواز آنها را بشنود و بتواند از آنها فرار کند و زنده بماند.
سایرنها سه خواهر بودند که نام آنها به ترتیب تلکسیوپ به معنای «صدای جذاب»، مولپه به معنای «آواز» و آگلافونوس به معنای «صدای پر زرق و برق» بود.
البته در منابع مختلف نامهای متفاوتی برای آنها ذکر شده است.
یکی از افسانهها میگوید که هرا، ملکه خدایان، سایرنها را متقاعد کرد تا با میوزها در مسابقه آوازخوانی شرکت کنند. میوزها در مسابقه پیروز شدند و سپس تمام پرهای سایرنها را بیرون آوردند و از آنها تاج هایی ساختند. استفانوس بیزانسی می نویسد که سایرنها از غم و اندوه ناشی از شکست در رقابت، سفید شدند و در اپترا ("بی پر") به دریا افتادند، جایی که جزایری را در خلیج تشکیل دادند که Leukai ("سفیدها") نامیده می شدند.
در Argonautica (قرن سوم قبل از میلاد)، کیرون به جیسون هشدار داده بود که اورفئوس در سفرش ضروری است. وقتی اورفئوس صدای آنها را شنید، غنایش را بیرون کشید و موسیقی خود را زیباتر از آنها نواخت و صدای آنها را خفه کرد. با این حال، یکی از خدمه، قهرمان گوش تیز، بوتس، آهنگ را شنید و به دریا پرید، اما الهه آفرودیت او را گرفت و به سلامت با خود برد.
اودیسه کنجکاو بود که ببیند سایرنها برای او چه آوازی میخوانند، و بنابراین، به توصیه سیرس، از همه ملوانانش خواست که گوشهایشان را با موم زنبور عسل ببندند و او را به دکل ببندند. او به افرادش دستور داد هر چقدر هم که التماس می کند او را محکم به دکل بسته رها کنند. وقتی آواز زیبای آنها را شنید، به ملوانان دستور داد که گره او را باز کنند، اما او را محکمتر بستند. هنگامی که آواز آنها از گوشش خارج شد، ادیسه با اخم های خود نشان داد که آزاد شود. برخی از نویسندگان پس از هومری بیان می کنند که اگر کسی آواز آنها را بشنود و از آنها بگریزد، سرنوشت سایرنها مرگ خواهد بود، و پس از عبور ادیسه آنها خود را به آب انداختند و از بین رفتند.