• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

داستان ترسناک داستان ترسناک(ماورایی) واقعی کاربران انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع Halcyon
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 71
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Halcyon

مدیر تالار تیزر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مترجم انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تیزریست انجمن
تایپیست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,215
لایک‌ها
6,313
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
159,887
Points
3,550
سلام به تک رمانی‌های عزیز
Bunny&*
داخل این تاپیک میتونید اتفاقات ترسناک یا ماورایی که برای خودتون یا اطرافیانتون افتاده رو تعریف کنید
لطفا داخل تاپیک به داستان‌های هم نظر ندید و به قوانین توجه داشته باشید

"مدیریت تالار ماورا"​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.zeynab.

مدیر تالار تاریخ ایران و جهان+مشاور نویسندگی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
مشاور انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-16
نوشته‌ها
1,622
لایک‌ها
16,185
امتیازها
113
محل سکونت
بوشهر
کیف پول من
98,184
Points
1,575
خب سلام.
اول یه مقدمه بگم، خونه‌ی پدری من متعلق به سال 81 هست و پدر مرحومم قبل از اینکه با مادرم ازدواج کنه یه خانواده با 6 فرزند داشت که اون خونه رو اونا تقریبا ساختن. خانواده پدرم به همراه همسرشون و مادر خانمشون همشون باهم تصادف می‌کنن و از دنیا میرن به جز دو نفر از اونا که ازدواج کرده بودن و باهاشون نبودن.

حالا میرم سراغ داستان؛ بخش ترسناک ماجرا اینجاست که چهره‌های ما کپی برابر اصل بچه‌های خدا بیامرز پدر مرحوممه. و این اتفاق همیشه تو خونه‌ی مامیوفته که مادرم اونا رو می‌بینه و به جای ما اشتباهشون میگیره.
خونه ما دوبلکسه، یه بار من طبقه بالا تو اتاقم بودم و دیدم که مادرم داره صدام میزنه ( ساعت 3 شب بود و همه خواب بودن) متعجب رفتم جلوی راه پله و دیدم مادرم رو به اتاق طبقه پایین بود و وقتی که منو دید برگشت و متعجب با رنگ پریده نگام کرد.
گفتم چی شده؟ گفت هیچی! و با حال خ*را*ب رفت دوباره بخوابه اما داستان رو بعدا تعریف کرد.
که... "پایین تو اتاق داشتی در کمدا رو بهم میزدی! هر چی صدات زدم گفتم سر و صدا نکن گوش نگرفتی، اومدم ببینم چیکار میکنی دیدم پشتت به منه گوش نمیگیری برای همین بلند صدات زدم."
و وقتی که من رفتم برگشته منو دیده و وقتی تو اتاق رو نگاه کردی تا خبری نیست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.zeynab.

مدیر تالار تاریخ ایران و جهان+مشاور نویسندگی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
مشاور انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-16
نوشته‌ها
1,622
لایک‌ها
16,185
امتیازها
113
محل سکونت
بوشهر
کیف پول من
98,184
Points
1,575

.zeynab.

مدیر تالار تاریخ ایران و جهان+مشاور نویسندگی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
مشاور انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-16
نوشته‌ها
1,622
لایک‌ها
16,185
امتیازها
113
محل سکونت
بوشهر
کیف پول من
98,184
Points
1,575
من همیشه ارتباط عجیب و عمیقی با کسایی دارم که از دنیا میرن. اونا رو میبینم و خواب واقعی ازشون میبینم، از اینده بهم خبر میدن. نمونه کوچیکشم این بود که چهار روز قبل اومدن نتایج دعوت به مصاحبه خواب پدرم رو دیدم که برام هدیه خریده و خیلی خوشحاله! مژده قبول شدنم رو گرفتم.
چهار روز بعد نتایج اومد و دیدم دعوت شدم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا