.Sarina.
مدیر ارشد + ناظر ارشد رمان + مدیر تایپیست
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیریت تالار
ناظر ارشد
ناظر انجمن
مشاور انجمن
ویراستار انجمن
تیزریست انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
ساعت از یک بامداد گذشته و من هنوز هم بیدار ماندهام.
بیدارم و به سرنوشت شومم فکر میکنم. چه شد که همه چیز این چنین به هم ریخت؟ چه شد که هر شب این گونه، با چشمان خیس بیدار میمانم؟ نمیدانم! هیچی نمیدانم! تنها یک چیز را میدانم، چشم باز کردم و دیدم نیستی... .
#دلنوشتهی_خاطرات
#سارینا
#انجمن_تک_رمان
بیدارم و به سرنوشت شومم فکر میکنم. چه شد که همه چیز این چنین به هم ریخت؟ چه شد که هر شب این گونه، با چشمان خیس بیدار میمانم؟ نمیدانم! هیچی نمیدانم! تنها یک چیز را میدانم، چشم باز کردم و دیدم نیستی... .
#دلنوشتهی_خاطرات
#سارینا
#انجمن_تک_رمان
کد:
ساعت از یک بامداد گذشته و من هنوز هم بیدار ماندهام.
بیدارم و به سرنوشت شومم فکر میکنم. چه شد که همه چیز این چنین به هم ریخت؟ چه شد که هر شب این گونه، با چشمان خیس بیدار میمانم؟ نمیدانم! هیچی نمیدانم! تنها یک چیز را میدانم، چشم باز کردم و دیدم نیستی... .