سلامم به همگی! به پنجمین قسمت از مصاحبه با اعضای انجمن تک رمان خوش تشریف اوردید
بازم اینجا هستیم با یک مهمون گرامی دیگه به نام:
سرکاربانو ملینا نامور !!!!
عرض سلام و خوشآمدگویی دارم یه خانوم ملینا نامور
مرسی از اینکه دعوتم رو قبول کردید!
اگر میشه یک بیوگرافی از خودتون بگید تا خواننده ها بیشتر باهاتون آشنا بشن؟
۱. سلام خدمت شما و تکرمانیهای عزیز ملینا نامور هستم و در حال حاضر ساکن تهران
چی شد که اینجا رو انتخاب کردید؟
۲. خب منم مثل بیشتر نویسندهها دنبال جایی بودم که نوشتههام انتشار پیدا کنه و خب قبل از تک رمان داخل انجمنهای خیلی زیادی بودم ولی واقعا از انتخابم خیلی راضیم
کاری هم خلق کردید؟
۳. بله، بنده داخل انجمن دلنوشته، داستانک و داستان کوتاه زیاد داشتم مثل ماه کوچک تو و رمان هم یوتوپیا و... .
چه حسی به نوشتههاتون دارید؟
۴. خب شاید در لحظه حس کنم چیزی که نوشتم بد شده اما وقتی دوباره میخونمش انگار توی دلم پروانه پرواز میکنه همون مقدار شگفتزده!
چقدر باهاشون خو گرفتید؟
۵. معلومه خیلی! مگه میشه یه نویسنده با شخصیتهای خودش آشنا نباشه؟
تاحالا به سرتون خورده که یهو بزنید زیر هرچه زحمتی که برای نوشته یا... کشیدید؟ (تعریف کنید)
۶. بله! مثلا همین یوتوپیا خیلی وقتها شده فکر کنم اصلا قلم خوبی ندارم و دارم یه ایده جذاب و خ*را*ب میکنم؛ اما خب خداروشکر همه یه شخصیت خودخواه دارن برای این روزا
حس میکنی چه استعداد نشکفتهایی دارید؟
۷. استعداد نشکفته؟ فکر نمیکنم چیزی باشه ولی خب علاقه دارم زبانهای دیگه رو یاد بگیرم و استعداد خیلی خوبی هم در ر*اب*طه باهاشون دارم.
بین افراد انجمن (چه اونایی که هستن و چه اونایی که رفتن) فکر میکنی کدومشون تورو از همه بیشتر میشناسه؟
. مطمئنا mohadese yalabadi عزیزم همیشه پیشم بوده و خیلی خیلی زیاد من و میشناسه اما همینطور فکر میکنم خودت و .ATLAS. شناخت نسبتاً زیادی درباره من دارید.
مخصوصا خودت با چیزی که میدونی
فکر میکنی بچههای انجمن چه تصور غلطی از تو دارن؟
۱۰. راستش من توی ذهن بقیه زندگی نمیکنم! اما امیدوارم شناخت بدی دربارهام نداشته باشن؛ ولی این و بگم من همیشه انقدر دارک نیستم فقط گاهی لازمه!
سه چیز مهم تو زندگیات چیه؟
۱۱. نوشتنم، درسم و خانوادم
توی نوشتن از قانون خاصی پیروی میکنی؟ (اگر امکانش هست بگو)
۱۲. قانون خاص، من هرچیزی به ذهنم بیاد و مینویسم و بعد با اطلاعاتی که درباره داستان، شخصیت و روند داستان و سیر و... دارم ویرایش میکنم
چیشد که یهو جرقه نوشتن توی ذهنت اومد؟
۱۳. یهو عاشقش شدم. نمیدونم شاید بعد خوندن اولین رمان دلم خواست بنویسم
بهترین چیزی که از نویسندگی یاد گرفتی چیه؟
۱۴. هیچوقت... هیچوقت توی نوشتن عجله نکن
چه چیزی برای فعالیت کردن تو انجمن به تو انرژی می بخشه؟
۱۵. بچهها و رمانای جذابشون!
چه چیزی باعث میشه احساس کنی در نویسندگی موفق هستی؟
۱۶. ایدههای جذابم، شخصیتهای قشنگم!
وقتی اولین بار نویسندگی رو شروع کردی(بیرون از اینجا یا اینجا) چه چیزی اول از همه باعث شگفتزدگیت شد؟
۱۷. اینکه هرچیزی توی ذهنمه رو میتونم بدون هیچ محدودیتی توی برگه بنویسم.
نظرت در مورد این مصاحبه؟
۱۸. خیلی ل*ذت بردم از هم صحبتی با شما فاطمه جان عالی بود
چیزی هست که بخوای بگی و من نپرسیده باشم؟
۱۹. نه فکر نمیکنم چیزی باشه.
حرف آخر؟
۲۰. خیلی ممنونم که مصاحبه رو خوندید و همینطور ممنونم از شما فاطمه جان مطمئناً کتابها چیزهای شگفتانگیزی هستن که میتونن ما رو به جاهایی برسونن که هیچوقت فکرش رو هم نمیکنیم پس همیشه کتاب بخونید، بنویسید و اگه چیزی اذیتتون و میکنه و مانع رسیدن به این دو میشه گاهی بیتفاوت باشید
خب دوستان اینم از این مصاحبه با سوالات جدیدی که تدارک دیدیم امیدوارم باب دلتون باشه ^^)
تشکر میکنم از ملین جان " مرسی از حضورت halcyon "
و خیلی ممنون از شما دوستان عزیزم که نوید بخش من بودید از اولین مصاحبه تا الان و قطعا مصاحبه های بعد
اگر دوست دارید باهاتون مصاحبهایی داشته باشم توی تاپیک زیر درخواست بدید ^^]
اطلاعیه - مصاحبه با اعضای انجمن تک رمان
چشماتون پرفروغ