سلام مجدد عزیزای دل!
همهگی به چهارمین قسمت از مصاحبه با نویسندگان خوش تشریف اوردید
امشبم یه مهمون داریم ماه! نایسه این دختر!
کلا از اون دسته خانومایی هستش که از هر انگشتش یه هنر میریزه و هر رفتارش خیلی باادب و با احترامه(بی اغراق میگم)
مهمان امشب کسی نیست جززززززززززززززززز لیدی لیلا مرادی
خب خانم مرادی عرض ادب! ممنون از حضورتون اگر میشه یک بیوگرافی از خودتون بگید تا خواننده ها بیشتر باهاتون آشنا بشن؟
۱_ سلام و درود خدمت شما و تکرمانیهای عزیز. اول از همه ممنونم ازتون که چنین فضایی رو برای من و باقی دوستان فراهم کردین تا بتونیم گفتمان صمیمانه و خودمانی در کنار هم داشته باشیم.
بخوام از خودم شروع کنم، لیلا مرادی هستم، ۲۳ سالمه و ساکن شهر لاهیجان. تکدختر خونواده و یه داداش بزرگتر از خودم دارم و الان هم شاغل هستم.
چیشد که به انجمن اومدید؟
۲_ اومدنم به انجمن میرسه به بهمنماه ۱۴۰۲ که تصمیم گرفتم اینجا هم خودم رو محک بزنم و بعدش که فهمیدم توی این سایت میشه رمان چاپ کرد انگیزهام برای ثبتنام بیشتر شد.
(ساچ واو)چندتا اثر رو تاحالا خلق کردید؟
۳_ اثرهای کامل شدهام سهتاست که اولی سم خالص بود همیشه اولینها چرکنویسن و نویسنده گر*دن نمیگیره! دومی شولای برفی که همین چند روز پیش مجوز چاپش اومد و سومی هم یادگارهای کبوده که اینجا پارتگذاریش رو انجام میدم و میخوام براش وقت زیادی بذارم.
(خودمم زخم خورده اثر های اولیهم)دلیلی دارید برای خلقشون یا فقط رندوم و تفریحی بوده؟
۴_ نوشتن اولش برام سرگرمی بود؛ اما الان شده جزوی از زندگیم و علاقه و ذوق زیادی برای به قلم آوردن ایدههام دارم.
کدوم یک از شخصیت های رمانتون رو دوست دارید؟
۵_ همهی کاراکترها مثل بچههای نویسنده میمونن، نمیتونم یکیشون رو انتخاب کنم
(واییی دقیقا من حتی شخصیت های بدم دوست دارم)به نظرتون کدومشون شبیه به شخصیت واقعی شماست؟
۶_ توی هر کدومشون یه نموره از خلق و خوم رو میشه مشاهده کرد. نمیشه گفت شخصیتی مطلقاً شبیه منه. مثلاً یه جا حنانهی یادگارهای کبود، دختر پر سر و صدا و اهل خریده که مثل منه و یا ماهبانو، لجباز و زودرنجه که شبیهاش هستم
آیا براساس سلیقه شخصیتون این شخصیتهارو انتخاب کردی یا سلیقه عامیانه باعث شده؟
۷_ سلیقهی شخصی توش دخیل بوده.
آیا رمانهاتون رو سعی میکنید براساس واقعیت و اتفاقات روزمره بنویسید یا همشون جز خیالات و ایدهپردازیه شماست؟
۸_ به نظرم تمام اونچه که در ذهن نویسنده میاد، واقعی و یه جایی در این دنیا اتفاق افتاده. اثراتم زادهی ذهن خودم بوده؛ اما همیشه سعی میکنم از سوژههای دور و اطرافم الهام بگیرم، مثل رمان شولای برفی که ایدهی اولیهاش واقعی بوده و بهش شاخ و برگ دادم.
نظرتون درباره ژانر پلیسی و جنایی چیه؟
۹_ اهل خوندن چنین ژانرهایی نیستم و به نظرم خلق چنین آثاری باید تبحر بیشتری بخواد.
چطور میشه یه نویسنده با قلم عالی بره سمت کلیشه نویسی؟
۱۰_ اون نویسنده باید در جهت درست رشد کنه، محیط خیلی مهمه. اگه فقط با علم به اینکه قلم خوبی داره رمان بنویسه و فکر کنه دیگه به مطالعه و آموزش نیازی نداره ذهنش نمیتونه ایدههای جدید رو کشف کنه؛ ایده ساختن رو باید یاد گرفت که اگه از تلاش و یادگیری دور بمونه جز اثرهای تکراری، چیز دیگهای نصیبش نمیشه.
فرض کنید یه نویسنده بخواد از شما مشاوره بگیره برای نوشتن داستانی در قالب ژانر عاشقانه! چه کمک یا پیشنهادی بهش میکنید؟
۱۱_ بهتره نگیره من خودم تازهکارم بابا! در چه موردی باید راهنماییش کنم؟ اگه پیرنگه کلی ایده توی دور و اطرافمون هست که نباید سریع و ساده ازش رد شیم و یه جا یادداشتش کنیم تا بعد با پر و بال دادن به سوژه یه داستان قوی از کار دربیاد. کتابهای در سبک درام و عاشقانه بخونه و سعی کنه با شخصیتها ارتباط عمیقی بگیره. رمان عاشقانه نیاز به احساسات زیادی داره و باید با قلبت بنویسی.
آیا کسی همراهیتون میکنه توی نوشتن؟ یا حمایت کردن؟
۱۲_ نه واقعاً نمیخوام حرف الکی بزنم، نه تنها حمایت نشد، بلکه یهجور خواستن من رو از نویسندگی دور کنناما خب دوستان در فضای مجازی بهم لطف زیادی دارن و با دلگرمیهاشون موجب انگیزه ی بنده میشن
به نظرتون چطور میشه با خوندن یه کتاب یا رمان پا به دنیای جدیدی گذاشت؟
۱۳_ برای من شده! با خوندن کتاب دختری که رهایش کردی این جرقه در ذهنم زده شد که پا به دنیای شیرین نویسندگی بذارم. نمیدونم چطوری، ناخودآگاه میشه. یا کتاب کیمیاگر، دیدم رو به دنیای اطرافم عوض کرد. کتابها چشمهای آدمها رو بازتر میکنن.
به نظرتون چطور میشه با کتاب به یک جامعه کمک کرد؟
۱۴_ توی هر پاراگراف از کتاب کلی نکته میشه ازش درآورد که واقعاً اگه همهی مردم جهان روزی ده صفحه کتاب بخونن دنیا گلستون میشه.
تاحالا کتابی هدیه دادین یا هدیه گرفتین؟
۱۵_ اولین کتابی که هدیه گرفتم برای دوران دبستان بود که کتابقصه بود فعلاً همین و بس.
(آخیییی)به نظرتون چه تفاوتی بین دیدگاه یک نویسنده و یک منتقد وجود داره؟
۱۶_ یه منتقد میتونه نویسنده رو در راستای درستی قرار بده و بالعکس. نویسنده با داشتن منتقد میتونه نقاط ضعفش رو پیدا کنه و روی اون موردها بیشتر کار کنه، اینجا تفاوتشون احساس میشه. من اسمش رو میذارم راهنما
آیا براتون پیش اومده که عقاید اعتقاداتتون مانع یا باعث خلق یه اثر بشه؟
۱۷_ نه؛ ولی همیشه توجه میکنم که اون داستان و ... . مناسب با ارزشهای زندگیم باشه، در غیر اینصورت نمیتونم باهاش ارتباط خوبی بگیرم و داستان خوبی هم از آب درنمیاد.
بیرون از فضای انجمن و مجازی، به چه کاری مشغول هستید؟
۱۸_ در یک فروشگاه لوازم بهداشتی مشغول به کارم.
نظرتون درباره عشق چیه؟ بهنظرتون وجود داره؟
۱۹_ بله، ولی معنیش در عصر معاصر فرق کرده و امیدوارم آدمها این لباس و نقاب پوشالی رو بردارن و با جاری کردن محبت و علاقه به همدیگه بتونن شادی رو بین خودشون تقسیم کنن.
نظرتون درباره وجود خدا چیه؟ چقدر بهش اعتقاد دارید؟
۲۰_ خیلی و همیشه نزدیک به خودم احساسش میکنم. به نظرم خدا وجود داره و ما از زیر بته به عمل نیومدیم، چیزی که بهش فکر کنی حتماً هست. ذهن انسان قدرت بالایی داره.
بهترین آرزویی که برای مهمترین شخص زندگیتون میتونید بکنید چیه؟
۲۱_ آرزو؟ نه تنها برای اون شخص، بلکه واسه همه داشتن آرامش و سلامتیه. شاید در ظاهر تکراری و ساده به نظر برسه؛ اما در واقع هیچ چیز مهمتر از این دو نیست.
نظرتون درباره من؟
۲۲_ مثل مجریها با من مصاحبه کردی والا شناختی ازت ندارم و نمیدونم تازه به انجمن اومدی یا نه! اما خب به نظر فرد دوستداشتنی و مهربونی باید پشت این صفحهی شیشهای باشه و خوشحالم که باهات همصحبت شدم❤ اون ایموجی هیولا رو هم بردار
(آه قلبمو بردی)حرف آخر؟
۲۳_ توصیهام به نویسندهها اینهکه نوشتن رو میدان مسابقه نبینن و دائم خودشون رو با بقیه مقایسه نکنن. هر کسی قراره بهتر از قبل خودش باشه و همه از صفر شروع کردن. مطالعه کتاب خیلی خیلی مهمه و درهای بستهی ذهن رو به مسیر روشنتر، باز میکنه. دست از کمالگرایی بردارن و اگه میبینن قلمشون قفل میشه و فکر میکنن نویسندگی کار اونها نیست، آزادنویسی رو تمرین کنن، یعنی هر چی که در اون لحظه به ذهنشون میاد، مهم نیست چیه، کلمهها تکراری باشه و ... . هر چی که هست تایپ کنند و بعد ویرایش بزنن. برای نوشتن یک صح*نهی خوب باید از بدترینها شروع کنی و فقط ویرایش بزنی تا به نتیجهی مورد نظر برسی.
شرمنده زیاد حرف زدم ولی اگه نمیگفتم توی دلم میموند چون خودمم به این مشکلات دچار بودم.
مرسییییییییی لیلا جونم از اینکه حاضر شدی باهات یه مصاحبه کوچولو داشته باشم امیدوارم هرجا که هستی مثل الماس درخشان باشی Leila.Novel
و ممنون از شما خوانندههای محترم که وقت گذاشتید و این مصاحبه رو مطالعه کردید
اگر نقدی یا نظری یا حرفی درباره این مصاحبه دارید، زیر همین تاپیک بنویسید:)
همچنین اگر دوست دارید نفر بعدی که باهاش مصاحبه میشه شما باشید، توی تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید
اطلاعیه - مصاحبه با اعضای انجمن تک رمان
موید باشید
همهگی به چهارمین قسمت از مصاحبه با نویسندگان خوش تشریف اوردید
امشبم یه مهمون داریم ماه! نایسه این دختر!
کلا از اون دسته خانومایی هستش که از هر انگشتش یه هنر میریزه و هر رفتارش خیلی باادب و با احترامه(بی اغراق میگم)
مهمان امشب کسی نیست جززززززززززززززززز لیدی لیلا مرادی
خب خانم مرادی عرض ادب! ممنون از حضورتون اگر میشه یک بیوگرافی از خودتون بگید تا خواننده ها بیشتر باهاتون آشنا بشن؟
۱_ سلام و درود خدمت شما و تکرمانیهای عزیز. اول از همه ممنونم ازتون که چنین فضایی رو برای من و باقی دوستان فراهم کردین تا بتونیم گفتمان صمیمانه و خودمانی در کنار هم داشته باشیم.
بخوام از خودم شروع کنم، لیلا مرادی هستم، ۲۳ سالمه و ساکن شهر لاهیجان. تکدختر خونواده و یه داداش بزرگتر از خودم دارم و الان هم شاغل هستم.
چیشد که به انجمن اومدید؟
۲_ اومدنم به انجمن میرسه به بهمنماه ۱۴۰۲ که تصمیم گرفتم اینجا هم خودم رو محک بزنم و بعدش که فهمیدم توی این سایت میشه رمان چاپ کرد انگیزهام برای ثبتنام بیشتر شد.
(ساچ واو)چندتا اثر رو تاحالا خلق کردید؟
۳_ اثرهای کامل شدهام سهتاست که اولی سم خالص بود همیشه اولینها چرکنویسن و نویسنده گر*دن نمیگیره! دومی شولای برفی که همین چند روز پیش مجوز چاپش اومد و سومی هم یادگارهای کبوده که اینجا پارتگذاریش رو انجام میدم و میخوام براش وقت زیادی بذارم.
(خودمم زخم خورده اثر های اولیهم)دلیلی دارید برای خلقشون یا فقط رندوم و تفریحی بوده؟
۴_ نوشتن اولش برام سرگرمی بود؛ اما الان شده جزوی از زندگیم و علاقه و ذوق زیادی برای به قلم آوردن ایدههام دارم.
کدوم یک از شخصیت های رمانتون رو دوست دارید؟
۵_ همهی کاراکترها مثل بچههای نویسنده میمونن، نمیتونم یکیشون رو انتخاب کنم
(واییی دقیقا من حتی شخصیت های بدم دوست دارم)به نظرتون کدومشون شبیه به شخصیت واقعی شماست؟
۶_ توی هر کدومشون یه نموره از خلق و خوم رو میشه مشاهده کرد. نمیشه گفت شخصیتی مطلقاً شبیه منه. مثلاً یه جا حنانهی یادگارهای کبود، دختر پر سر و صدا و اهل خریده که مثل منه و یا ماهبانو، لجباز و زودرنجه که شبیهاش هستم
آیا براساس سلیقه شخصیتون این شخصیتهارو انتخاب کردی یا سلیقه عامیانه باعث شده؟
۷_ سلیقهی شخصی توش دخیل بوده.
آیا رمانهاتون رو سعی میکنید براساس واقعیت و اتفاقات روزمره بنویسید یا همشون جز خیالات و ایدهپردازیه شماست؟
۸_ به نظرم تمام اونچه که در ذهن نویسنده میاد، واقعی و یه جایی در این دنیا اتفاق افتاده. اثراتم زادهی ذهن خودم بوده؛ اما همیشه سعی میکنم از سوژههای دور و اطرافم الهام بگیرم، مثل رمان شولای برفی که ایدهی اولیهاش واقعی بوده و بهش شاخ و برگ دادم.
نظرتون درباره ژانر پلیسی و جنایی چیه؟
۹_ اهل خوندن چنین ژانرهایی نیستم و به نظرم خلق چنین آثاری باید تبحر بیشتری بخواد.
چطور میشه یه نویسنده با قلم عالی بره سمت کلیشه نویسی؟
۱۰_ اون نویسنده باید در جهت درست رشد کنه، محیط خیلی مهمه. اگه فقط با علم به اینکه قلم خوبی داره رمان بنویسه و فکر کنه دیگه به مطالعه و آموزش نیازی نداره ذهنش نمیتونه ایدههای جدید رو کشف کنه؛ ایده ساختن رو باید یاد گرفت که اگه از تلاش و یادگیری دور بمونه جز اثرهای تکراری، چیز دیگهای نصیبش نمیشه.
فرض کنید یه نویسنده بخواد از شما مشاوره بگیره برای نوشتن داستانی در قالب ژانر عاشقانه! چه کمک یا پیشنهادی بهش میکنید؟
۱۱_ بهتره نگیره من خودم تازهکارم بابا! در چه موردی باید راهنماییش کنم؟ اگه پیرنگه کلی ایده توی دور و اطرافمون هست که نباید سریع و ساده ازش رد شیم و یه جا یادداشتش کنیم تا بعد با پر و بال دادن به سوژه یه داستان قوی از کار دربیاد. کتابهای در سبک درام و عاشقانه بخونه و سعی کنه با شخصیتها ارتباط عمیقی بگیره. رمان عاشقانه نیاز به احساسات زیادی داره و باید با قلبت بنویسی.
آیا کسی همراهیتون میکنه توی نوشتن؟ یا حمایت کردن؟
۱۲_ نه واقعاً نمیخوام حرف الکی بزنم، نه تنها حمایت نشد، بلکه یهجور خواستن من رو از نویسندگی دور کنناما خب دوستان در فضای مجازی بهم لطف زیادی دارن و با دلگرمیهاشون موجب انگیزه ی بنده میشن
به نظرتون چطور میشه با خوندن یه کتاب یا رمان پا به دنیای جدیدی گذاشت؟
۱۳_ برای من شده! با خوندن کتاب دختری که رهایش کردی این جرقه در ذهنم زده شد که پا به دنیای شیرین نویسندگی بذارم. نمیدونم چطوری، ناخودآگاه میشه. یا کتاب کیمیاگر، دیدم رو به دنیای اطرافم عوض کرد. کتابها چشمهای آدمها رو بازتر میکنن.
به نظرتون چطور میشه با کتاب به یک جامعه کمک کرد؟
۱۴_ توی هر پاراگراف از کتاب کلی نکته میشه ازش درآورد که واقعاً اگه همهی مردم جهان روزی ده صفحه کتاب بخونن دنیا گلستون میشه.
تاحالا کتابی هدیه دادین یا هدیه گرفتین؟
۱۵_ اولین کتابی که هدیه گرفتم برای دوران دبستان بود که کتابقصه بود فعلاً همین و بس.
(آخیییی)به نظرتون چه تفاوتی بین دیدگاه یک نویسنده و یک منتقد وجود داره؟
۱۶_ یه منتقد میتونه نویسنده رو در راستای درستی قرار بده و بالعکس. نویسنده با داشتن منتقد میتونه نقاط ضعفش رو پیدا کنه و روی اون موردها بیشتر کار کنه، اینجا تفاوتشون احساس میشه. من اسمش رو میذارم راهنما
آیا براتون پیش اومده که عقاید اعتقاداتتون مانع یا باعث خلق یه اثر بشه؟
۱۷_ نه؛ ولی همیشه توجه میکنم که اون داستان و ... . مناسب با ارزشهای زندگیم باشه، در غیر اینصورت نمیتونم باهاش ارتباط خوبی بگیرم و داستان خوبی هم از آب درنمیاد.
بیرون از فضای انجمن و مجازی، به چه کاری مشغول هستید؟
۱۸_ در یک فروشگاه لوازم بهداشتی مشغول به کارم.
نظرتون درباره عشق چیه؟ بهنظرتون وجود داره؟
۱۹_ بله، ولی معنیش در عصر معاصر فرق کرده و امیدوارم آدمها این لباس و نقاب پوشالی رو بردارن و با جاری کردن محبت و علاقه به همدیگه بتونن شادی رو بین خودشون تقسیم کنن.
نظرتون درباره وجود خدا چیه؟ چقدر بهش اعتقاد دارید؟
۲۰_ خیلی و همیشه نزدیک به خودم احساسش میکنم. به نظرم خدا وجود داره و ما از زیر بته به عمل نیومدیم، چیزی که بهش فکر کنی حتماً هست. ذهن انسان قدرت بالایی داره.
بهترین آرزویی که برای مهمترین شخص زندگیتون میتونید بکنید چیه؟
۲۱_ آرزو؟ نه تنها برای اون شخص، بلکه واسه همه داشتن آرامش و سلامتیه. شاید در ظاهر تکراری و ساده به نظر برسه؛ اما در واقع هیچ چیز مهمتر از این دو نیست.
نظرتون درباره من؟
۲۲_ مثل مجریها با من مصاحبه کردی والا شناختی ازت ندارم و نمیدونم تازه به انجمن اومدی یا نه! اما خب به نظر فرد دوستداشتنی و مهربونی باید پشت این صفحهی شیشهای باشه و خوشحالم که باهات همصحبت شدم❤ اون ایموجی هیولا رو هم بردار
(آه قلبمو بردی)حرف آخر؟
۲۳_ توصیهام به نویسندهها اینهکه نوشتن رو میدان مسابقه نبینن و دائم خودشون رو با بقیه مقایسه نکنن. هر کسی قراره بهتر از قبل خودش باشه و همه از صفر شروع کردن. مطالعه کتاب خیلی خیلی مهمه و درهای بستهی ذهن رو به مسیر روشنتر، باز میکنه. دست از کمالگرایی بردارن و اگه میبینن قلمشون قفل میشه و فکر میکنن نویسندگی کار اونها نیست، آزادنویسی رو تمرین کنن، یعنی هر چی که در اون لحظه به ذهنشون میاد، مهم نیست چیه، کلمهها تکراری باشه و ... . هر چی که هست تایپ کنند و بعد ویرایش بزنن. برای نوشتن یک صح*نهی خوب باید از بدترینها شروع کنی و فقط ویرایش بزنی تا به نتیجهی مورد نظر برسی.
شرمنده زیاد حرف زدم ولی اگه نمیگفتم توی دلم میموند چون خودمم به این مشکلات دچار بودم.
مرسییییییییی لیلا جونم از اینکه حاضر شدی باهات یه مصاحبه کوچولو داشته باشم امیدوارم هرجا که هستی مثل الماس درخشان باشی Leila.Novel
و ممنون از شما خوانندههای محترم که وقت گذاشتید و این مصاحبه رو مطالعه کردید
اگر نقدی یا نظری یا حرفی درباره این مصاحبه دارید، زیر همین تاپیک بنویسید:)
همچنین اگر دوست دارید نفر بعدی که باهاش مصاحبه میشه شما باشید، توی تاپیک زیر اعلام آمادگی کنید
اطلاعیه - مصاحبه با اعضای انجمن تک رمان
موید باشید