عنوان شعر: شهر غم
شاعر: زری
قالب: سپید
ژانر: تراژدی، عاشقانه
مقدمه: شهر شده پر از غم زِ تو.
شهر شده آغشته به اشک از غمِ دوریِ تو.
شهر به غمِ عشق تو اسیر است.
نالهی منِ شاعر از فراغِ عشق است. #قلم_اول
در شهر پرسه میزنم اما نمیبینم تو را
در زیر باران بیچتر قدم میزنم اما نمیبینم تو را
شهر پر از غم است و دلم تو را میخواهد اما نمیبینم تو را
من مثلِ پروانه بودم و تو آن شمع،
شب تا صبح به دورت چرخیدم اما نمیبینم تو را
اگر دستانت در دستانم بود.
اگر دستانت در دستانم بود
تو آن طرفِ شهر زمین نمیخوردی.
دستم اگر در دستت بود
شهر پر از غم نبود
خانهی کوچکی داشتیم
چشمانت سیاهی شب بود
لبخندت خندهی شهر بود
از یاد میبرم!
من خیابانهایِ این شهر را از یاد میبرم.
هرگز به یاد نمیآورم در کدام خیابان دیدمت!
به یاد نمیآورم با کدام غزل تو را بوسیدمت!
من خاطرههای با تو را از یاد میبرم.
دلم بهانهات را میگیرد.
شب است و باز دلِ من بهانهات را میگیرد.
دل من پر از غم است و بهانهی عاشقانههایت را میگیرد.
تو نیستی و دلم
هر لحظهی شب تا سپیدهی صبح بهانهات را میگیرد.
وقتی نمیتوانی..
وقتی نمیتوانی حرف بزنی.
من از چشمانت میخوانم.
وقتی نمیتوانی نگاهم کنی.
من جایِ تو نگاهت میکنم.
وقتی تو نمیتوانی صدایم کنی.
من جایِ تو صدایت میکنم.
ولی وقتی تو میروی!
من بغض را در گلویم خفه میکنم.
ولی وقتی تو میروی!
من حرف را در سی*ن*هام آه میکنم.
ولی وقتی تو میروی!
مثلِ شمع کمکم آب میشوم.