• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

سرگرمی و ضرب المثل رطب خورده منع رطب کی کند

ساعت تک رمان

ملیکا توسلی

مدیر تالار سرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
منتقد انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-21
نوشته‌ها
271
لایک‌ها
730
امتیازها
63
کیف پول من
27,504
Points
1,115
این حکایت برای افرادی به کار می رود که خودشان کاری را انجام می دهند که دیگران را از انجام آن کار منع کرده اند. مثل کسانی که مردم را نصیحت می کنند، اما در عین حال آنچه که به دیگران می گویند بد است را خودشان انجام می دهند. در واقع کسی که می خواهد دیگران را در مورد کاری امر به معروف و نهی از منکر کند باید خودش هم به آن اعتقاد داشته باشد.روزی زنی دست پسرش را گرفت و با گریه و اندوه به دیدن پیامبر اکرم (ص) در مسجد رفت. وقتی وارد مسجد شد امام را در حال رکوع می بیند. مدتی منتظر می ماند تا نماز و عبادت ایشان تمام شود. به محض پایان یافتن عبادت ایشان مردم حاضر در مسجد، برای راهنمایی و سوالاتی که داشتند نزد ایشان رفتند.

آن زن نیز با پسرش نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشستند. و چون نوبت به او رسید، با چشمانی گریان به امام گفت: ای پیامبر خدا، این پسرم که با من است هر روز مرا حرص می دهد و اصلاً به حرف من گوش نمی دهد. من او را به اینجا آوردم تا با او صحبت کنید، بلکه از شما حرف‌شنوی داشته باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از زن پرسید: «این بچه چه اشتباهی کرده است؟» زن گفت: «پسرم از خوردن خرما بسیار ل*ذت می برد، به همین دلیل خرما زیاد می خورد و چند روزی حالش خوب نیست، اما همچنان زیاد خرما می خورد و من هر چقدر که او را از این کار منع می کنم گوشش بدهکار نیست. لطفا با این پسر صحبت کنید تا از زیاده روی در خرما خورد پرهیز کند.»حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن زن فرمود: خواهرم؛ لطفاً به خانه برگرد و فردا دوباره پیش من بیا تا فرزندت را نصیحت کنم. زن کمی تعجب کرد و سپس با خود گفت که حتما خواهش پیغمبر حکمتی دارد. سپس به خانه خود بازگشت و منتظر ماند تا فردا دوباره نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برود.

روز بعد زن دست پسر را گرفت و نزد حضرت محمد صلی الله علیه و آله رفت. پیامبر (ص) کنارشان نشست و به پسرک گفت: عزیز من سعی کن برای بهبودی مدتی خرما نخوری. شما باید سالم باشید تا بتوانید هر چقدر که می خواهید خرمای خوشمزه بخورید و با دوستان خود بازی کنید.

پسر خیلی از لحن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خوشش آمد و گفت که مادرم با تندی صحبت می کرد و هیچ وقت به من توضیح نداد که چرا خرما نخورم. شما چقدر مهربون هستی حرف هایتان مرا تحت تاثیر قرار داد. از امروز سعی می کنم خرما نخورم تا حالم کاملا خوب بشه. مادر پسر به پیامبر گفت: خیلی ممنون که پسرم را راضی کردی خرما نخورد، اما چرا دیروز که خدمتت رسیدیم با او صحبت نکردی؟ من هر چقدر فکر کردم دلیل سخنان شما را متوجه نشدم.حضرت محمد صلی الله علیه و آله با لبخندی فرمودند: دیروز که این بچه را نزد من آورید من خودم خرما خورده بودم و اگر نصیحتش می کردم هیچ اثری نداشت. نصیحت زمانی تاثیر دارد که خود شخص هم آن کار را انجام ندهد. رطب خورده منع رطب چون کند؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : ملیکا توسلی
بالا