نام شعر: سرای لیلی
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی
مقدمه: بیا ای مجنونِ بیلیلی
با دل آمدم، ز تنهایی!
مرا آشفته کردی
بیا ای پرنده
روی شاخهی دلم.
تا پرهای شکستهات را
شانه بزنم
وقت پرواز است.
نه وقت آواز
۱) گل بهاری
همانند گل بهاری
که تشنه قطره آبی بود
با چشمان و دستانت جان گرفتم
عشقت، همانند گل در قلبم شکفت
من با دستانت که مثل گهواره بود
خواب رفتم
و عشق تو، تنها دلباختگی من بود
و من مثل پرنده در قفس تو جان باختم
۲) آشفتگی
ای که در دلِ من غوغا به پا کردهای
ای که آسمانِ نگاهم را همانند باران تَر کردهای
شمعدانیها هوایت را کردهاند.
ندیدی؛ بیا و ببین با دلِ بیقرارم چها که نکردهای!
۸) صبح و شب
صبح و شبام چه بیمعناست
وقتی که دستانت را ندارم
شبهایم چه دلگیر است
وقتی که صدایت را ندارم
کلمات چه حقیرند
چه بینواست
وقتی که کلماتم را نه میبینی
و نه میشنوی!
۹) سپیدهدم صبح
سپیده دم صبح، حال دمدمِ مزاجی دارد
ر*ق*ص پروانهی زیبا بر روی شمعدانیها
حس عجیبی دارد!
سپیده دم صبح که فرا میرسد
همانند آن پرندهای باش
که دلم شوقِ سخن گفتن با او دارد