برگزیده رویای ویرانه| اثر Soniya کاربر انجمن تک رمان

[.Lusine.]

ماه من!
من هر شب، به دنبال خواب زمین و آسمان،
گلیم سفیدی در ذهن می‌بافم.... .
گلیمی از ج*ن*س رویا و آرزو... ؛
رویایی که تمام وجودش، قصد کوچ کردن به آسمان را دارد!
رویایی که به دنبال ویرانی قلبم،
برچسبی از ج*ن*س محالات رویش زده شد... !
و همین سبب می‌شود که قلم، ناله سر دهد و به طرز عجیبی؛
ناامید و خمیده بنویسد
همین ناامیدی قلم، باعث می‌شود که کلمات بی‌ارزش و بی‌معنی جلوه کنند... .

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
من هر شب، به دنبال خواب زمین و آسمان،
گلیم سفیدی در ذهن می‌بافم.... .
گلیمی از ج*ن*س رویا و آرزو... ؛
رویایی که تمام وجودش، قصد کوچ کردن به آسمان را دارد!
رویایی که به دنبال ویرانی قلبم،
برچسبی از ج*ن*س محالات رویش زده شد... !
و همین سبب می‌شود که قلم، ناله سر دهد و به طرز عجیبی؛
ناامید و خمیده بنویسد
همین ناامیدی قلم، باعث می‌شود که کلمات بی‌ارزش و بی‌معنی جلوه کنند... .

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Lusine.]

ماه من!
تو سخنانت را در قالب خورشید ظاهر می‌کردی
فریبنده؛ درخشان، طلایی و زیبا... !
اما پس از چندی، سخنانت دیگر یادآور خورشید نبودند!
تو خورشید را قورت دادی و تاریکی را تن کلمات کردی... .
تاریکی کلمات؛
چنان در قلبم نفوذ کردند که سفیدی‌اش به کل نابود شد،
و سیاهی بر تخت نشست!
اما ماه من!
من هنوز هم، هر روز و شب، نظاره‌گر تاریکی قلبم هستم؛
مگر این کلمات چقدر تاریک بودند؟
شاید آن‌قدر سیاه که حال رنگش به ک*بودی می‌زند... !

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
تو سخنانت را در قالب خورشید ظاهر می‌کردی 
فریبنده؛ درخشان، طلایی و زیبا... !
اما پس از چندی، سخنانت دیگر یادآور خورشید نبودند!
تو خورشید را قورت دادی و تاریکی را تن کلمات کردی... .
تاریکی کلمات؛
چنان در قلبم نفوذ کردند که سفیدی‌اش به کل نابود شد،
و سیاهی بر تخت نشست!
اما ماه من!
من هنوز هم، هر روز و شب، نظاره‌گر تاریکی قلبم هستم؛
مگر این کلمات چقدر تاریک بودند؟
شاید آن‌قدر سیاه که حال رنگش به ک*بودی می‌زند... !

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Lusine.]

احساساتی غریب مرا بلعیدند... .
قلبم بیشتر شبیه به چاهی‌ست، با آبی آلوده به نفت سیاه
چاهی که درش را با سنگی بزرگ بسته باشند... .
و من، تا ابد در چاهی تاریک، سیاه و بی‌هیچ نوری محبوس شدم... !
همین تاریکی، فریاد صدایم را در مغزم می‌کوبد؛
و من با خود فکر می‌کنم، آسمان دلم همیشه این‌قدر تاریک و ترسناک بود؟

متن مخفی: مخصوص کپیست

احساساتی غریب مرا بلعیدند... .
قلبم بیشتر شبیه به چاهی‌ست، با آبی آلوده به نفت سیاه
چاهی که درش را با سنگی بزرگ بسته باشند... .
و من، تا ابد در چاهی تاریک، سیاه و بی‌هیچ نوری محبوس شدم... !
همین تاریکی، فریاد صدایم را در مغزم می‌کوبد؛
و من با خود فکر می‌کنم، آسمان دلم همیشه این‌قدر تاریک و ترسناک بود؟

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Lusine.]

ماه من!
شاید هرگز ندانی که من؛
چندین شب و روز را که باور نداشتم بگذرد،
از سر گذرانده‌ام... .
من خواهم مرد و تو هرگز نخواهی فهمید که من؛
از روی چند مین عبور کرده‌ام... .
هرگز فکرش را نمی‌کنی که من،
چند بار ل*ب مرز بودم و سقوط نکرده‌ام... !
شاید هرگز مرا به یاد نیاوری اما من؛
پس از مرگم هم معشوقه بی‌رحم نورانی‌ام را فراموش نخواهم کرد... !

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
شاید هرگز ندانی که من؛
چندین شب و روز را که باور نداشتم بگذرد،
از سر گذرانده‌ام... .
من خواهم مرد و تو هرگز نخواهی فهمید که من؛
از روی چند مین عبور کرده‌ام... .
هرگز فکرش را نمی‌کنی که من،
چند بار ل*ب مرز بودم و سقوط نکرده‌ام... !
شاید هرگز مرا به یاد نیاوری اما من؛
پس از مرگم هم معشوقه بی‌رحم نورانی‌ام را فراموش نخواهم کرد... !

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Lusine.]

ماه من!
بوی باران می‌دادی!
«بوی دلتنگی‌های یک خیابان خیس و خلوت در شب را؛
تو خیا*با*نی بودی، با زخم های خط کشی شده
و چراغ‌های پرنور بی‌خواب... .
بوی باران می‌دادی!»
من فقط می‌خواستم تو را قدم بزنم... .
بوی باران می‌دادی!
من فقط می‌خواستم دلتنگی‌ات را رفع کنم... .
بوی باران می‌دادی!
من فقط می‌خواستم از برای زخم‌هایت مرحم شوم... .
بوی باران می‌دادی!
من فقط می‌خواستم برای چراغ‌های بی‌خوابت لالایی بخوانم... .

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
بوی باران می‌دادی!
«بوی دلتنگی‌های یک خیابان خیس و خلوت در شب را؛
تو خیا*با*نی بودی، با زخم های خط کشی شده
و چراغ‌های پرنور بی‌خواب... .
بوی باران می‌دادی!»
من فقط می‌خواستم تو را قدم بزنم... .
بوی باران می‌دادی!
من فقط می‌خواستم دلتنگی‌ات را رفع کنم... .
بوی باران می‌دادی!
من فقط می‌خواستم از برای زخم‌هایت مرحم شوم... .
بوی باران می‌دادی!
من فقط می‌خواستم برای چراغ‌های بی‌خوابت لالایی بخوانم... .

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Lusine.]

ماه من!
من نشانی از تو ندارم،
اما نشانی‌ام را برای تو می‌نویسم:
در شب‌های تاریک انتظار، به حوالی غربت قدم گذار!
خیابان بی‌کسی‌ام را پیدا كن،
وارد كوچه پس كوچه‌های تنهایی‌ام شو!
ویرانه‌ی غریبی‌ام را پیدا كن،
كنار بید لیلی و كنار مرداب رویاهای ویرانه‌ام،
به سراغ شیشه شکسته دلم برو!
حریر دردش ‌را كنار بزن؛
مرا خواهی دید... .
در تاریکی محض،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام؛
و به دنبال قلب شکسته‌ام می‌گردم... !

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
من نشانی از تو ندارم،
اما نشانی‌ام را برای تو می‌نویسم:
در شب‌های تاریک انتظار، به حوالی غربت قدم گذار!
خیابان بی‌کسی‌ام را پیدا كن،
وارد كوچه پس كوچه‌های تنهایی‌ام شو!
ویرانه‌ی غریبی‌ام را پیدا كن،
كنار بید لیلی و كنار مرداب رویاهای ویرانه‌ام،
به سراغ شیشه شکسته دلم برو!
حریر دردش ‌را كنار بزن؛
مرا خواهی دید... .
در تاریکی محض،
پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام؛
و به دنبال قلب شکسته‌ام می‌گردم... !

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Lusine.]

ماه من!
حال تو نیستی و شب ستاره ندارد؛
فلک می‌لرزد،
ابرها به دنبال تلنگری برای بارش هستند... .
و تاریکی بیشتر از همیشه به دنبال روشنی‌ست!
تو روشنی بودی ماه من!
پس از تو تیرگی را، عدم وجود روشنی معنا کردم؛
چراکه روشنی با تو معنا می‌یافت
و تیرگی با روشنی... .
من سیاه بودم و تو سپید... .
حال تو نیستی و من بدون تو معنایی ندارم!
اما تو بگو! چگونه بدون من معنا یافتی؟

متن مخفی: مخصوص کپیست

ماه من!
حال تو نیستی و شب ستاره ندارد؛
فلک می‌لرزد،
ابرها به دنبال تلنگری برای بارش هستند... .
و تاریکی بیشتر از همیشه به دنبال روشنی‌ست!
تو روشنی بودی ماه من!
پس از تو تیرگی را، عدم وجود روشنی معنا کردم؛
چراکه روشنی با تو معنا می‌یافت
و تیرگی با روشنی... .
من سیاه بودم و تو سپید... .
حال تو نیستی و من بدون تو معنایی ندارم!
اما تو بگو! چگونه بدون من معنا یافتی؟

#دلنوشته_رویای_ویرانه
#اثر_Soniya
#انجمن_تک_رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان