دلنوشته در وصف او | اثر Soniya و Sara کاربران انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع VIOLA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 754
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

.Belinay.

مدیر تالار علم و دانش+ مدیرتالار عکس
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
1,061
لایک‌ها
2,643
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
195,078
Points
2,006
در وصف او باید گفت که محبوبم افسونگر حاذقی‌ست
او را با تمام خوبی‌هایش به یاد می‌آورم
آخر با نگریستنش، بدی‌هایش را از یاد می‌بردم
گویی قلبم آنها را از حافظه‌ام می‌زدایید
شنیده‌ام می‌گویند «اگر کسی را دوست داری، به گریه نیندازش! چرا که با اشک‌هایش تو هم از چشمانش می‌افتی!»
این به کنار، چون دوستم نداشت مرا به گریه می‌‍انداخت، اما چرا هرگز از چشمانم نیفتاد؟
کد:
در وصف او باید گفت که محبوبم افسونگر حاذقی‌ست

او را با تمام خوبی‌هایش به یاد می‌آورم

آخر با نگریستنش، بدی‌هایش را از یاد می‌بردم

گویی قلبم آنها را از حافظه‌ام می‌زدایید

شنیده‌ام می‌گویند «اگر کسی را دوست داری، به گریه نیندازش! چرا که با اشک‌هایش تو هم از چشمانش می‌افتی!»

این به کنار، چون دوستم نداشت مرا به گریه می‌‍انداخت، اما چرا هرگز از چشمانم نیفتاد؟
#دلنوشته_در_وصف_او
#اثر_Soniya_Sara
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : .Belinay.

VIOLA

ناظر تالار رمان
پرسنل مدیریت
ناظر رمان
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
770
لایک‌ها
2,258
امتیازها
73
کیف پول من
140,130
Points
987
سطح
  1. حرفه‌ای
در وصف حضورش، مانند شاملو می‌گفتم:
زندگی ترکم کرده بود، تو برایم زندگی آفریدی!
ای معشوق غریبم!
در این آفاق گسترده در میان هشت میلیارد انسان او تنها یگانه قلب من است
تنها کسی که هستی‌اش بانی آرامش خاطرم بود
یگانه‌ای که ترش‌رویی‌اش، انگیزه باز ایستادن حیاتم بود
با تبسمش، قلبم می‌خندید.
من با بند بند تنم و با ذره ذره وجودم، عاشقش شدم!
در وصف حضورش، مانند شاملو می‌گفتم:

زندگی ترکم کرده بود، تو برایم زندگی آفریدی!

ای معشوق غریبم!

در این آفاق گسترده در میان هشت میلیارد انسان او تنها یگانه قلب من است

تنها کسی که هستی‌اش بانی آرامش خاطرم بود

یگانه‌ای که ترش‌رویی‌اش، انگیزه باز ایستادن حیاتم بود

با تبسمش، قلبم می‌خندید.

من با بند بند تنم و با ذره ذره وجودم، عاشقش شدم!
#دلنوشته_در_وصف_او
#اثر_Soniya_Sara
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Belinay.

مدیر تالار علم و دانش+ مدیرتالار عکس
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
1,061
لایک‌ها
2,643
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
195,078
Points
2,006
او را هرگز به گریه نینداختم اما عجیب از دیدگان محبوبم افتاده‌ام!
هر گاه به چشمانش نگرستیم، گویی قلبم فرو ریخت
آن حس ترس، هنگام سقوطی طولانی از چشمان محبوبم
همان حس وصف ناپذیری که با نگریستنش، سد اشکانت را می‌شکند
در وصف چشمانش باید گفت که هنگام خیره شدن به من عجیب بی‌تفاوت است
دیدگان محبوبم من را تنها غریبه‌ای می‌شناسند که هنگام عبور، تنها برای چندین ثانیه من را دیده و به راحتی از کنارم گذر کرده...!
کد:
او را هرگز به گریه نینداختم اما عجیب از دیدگان محبوبم افتاده‌ام!

هر گاه به چشمانش نگرستیم، گویی قلبم فرو ریخت

آن حس ترس، هنگام سقوطی طولانی از چشمان محبوبم

همان حس وصف ناپذیری که با نگریستنش، سد اشکانت را می‌شکند

در وصف چشمانش باید گفت که هنگام خیره شدن به من عجیب بی‌تفاوت است

دیدگان محبوبم من را تنها غریبه‌ای می‌شناسند که هنگام عبور، تنها برای چندین ثانیه من را دیده و به راحتی از کنارم گذر کرده...!
#دلنوشته_در_وصف_او
#اثر_Soniya_Sara
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : .Belinay.

VIOLA

ناظر تالار رمان
پرسنل مدیریت
ناظر رمان
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
770
لایک‌ها
2,258
امتیازها
73
کیف پول من
140,130
Points
987
سطح
  1. حرفه‌ای
زمستان یک او می‌خواهد
یک او که، بشود دستانش را بی‌هیچ دغدغه‌ای گرفت. یک او که بشود، این گذرگاه یخ زده را گرم قدم زد...! به دنبال کسی بودم که بتوانم با او زندگی کنم؛ اما من بخت برگشته، کسی را یافتم که حال، نمی‌تواند بی او زندگی کند.
من عاشق چشمان او شدم! آن‌قدر چشمانش قشنگ است!
ای معشوق غریبم!
خوشا به حال آن شهری که به آسمان شبش خیره می‌شوی!
زمستان یک او می‌خواهد

یک او که، بشود دستانش را بی‌هیچ دغدغه‌ای گرفت. یک او که بشود، این گذرگاه یخ زده را گرم قدم زد...! به دنبال کسی بودم که بتوانم با او زندگی کنم؛ اما من بخت برگشته، کسی را یافتم که حال، نمی‌تواند بی او زندگی کند.

من عاشق چشمان او شدم! آن‌قدر چشمانش قشنگ است!

ای معشوق غریبم!

خوشا به حال آن شهری که به آسمان شبش خیره می‌شوی!

#دلنوشته_در_وصف_او
#اثر_Soniya_Sara
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.Belinay.

مدیر تالار علم و دانش+ مدیرتالار عکس
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
1,061
لایک‌ها
2,643
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
195,078
Points
2,006
آسمان چشمان محبوبم عجیب خیره کننده است... .
در طول عمرم چشم در چشمان بسیاری دوخته‌ام، اما به دیدگان محبوبم که می‌نگرم
دیگر گذر زمان را حس نمی‌کنم!
در وصف او باید گفت، هنگامی که نگاهت در نگاهش قفل شد... .
دیگر هیچ کلیدی نمی‌تواند قفل نگاهت را از دیدگانش بگشاید!
در آن لحظه باید کل زندگی و دنیایت را کنار بگذاری
آخر گاهی حواس را پرت می‌کنند
در حضور معشوق بایستی شش دانگ حواست را به نام دیدگانش بزنی...!
کد:
آسمان چشمان محبوبم عجیب خیره کننده است... .

در طول عمرم چشم در چشمان بسیاری دوخته‌ام، اما به دیدگان محبوبم که می‌نگرم

دیگر گذر زمان را حس نمی‌کنم!

در وصف او باید گفت، هنگامی که نگاهت در نگاهش قفل شد... .

دیگر هیچ کلیدی نمی‌تواند قفل نگاهت را از دیدگانش بگشاید!

در آن لحظه باید کل زندگی و دنیایت را کنار بگذاری

آخر گاهی حواس را پرت می‌کنند

در حضور معشوق بایستی شش دانگ حواست را به نام دیدگانش بزنی...!
#دلنوشته_در_وصف_او
#اثر_Soniya_Sara
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : .Belinay.

VIOLA

ناظر تالار رمان
پرسنل مدیریت
ناظر رمان
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
770
لایک‌ها
2,258
امتیازها
73
کیف پول من
140,130
Points
987
سطح
  1. حرفه‌ای
نبض زندگیم با صدای نفس‌هایش می‌زد
قشنگ‌ترین صدای روی زمین...
صدای ضربان قلبش بود
به او گفتم:«ترنم دلنشین لحظه‌هایم، با من بمان!»
گفت:«همیشه با تو خواهم بود.»
اما حال نیست و من خیره به در، در انتظار دیدار دوباره با یار بی‌وفایم نشسته‌ام!
تا به حال در وصف او گفتم اما کسی نیست که در وصف انتظارهایم برایش بگوید...!
نبض زندگیم با صدای نفس‌هایش می‌زد
قشنگ‌ترین صدای روی زمین...
صدای ضربان قلبش بود
به او گفتم:«ترنم دلنشین لحظه‌هایم، با من بمان!»
گفت:«همیشه با تو خواهم بود.»
اما حال نیست و من خیره به در، در انتظار دیدار دوباره با یار بی‌وفایم نشسته‌ام!
تا به حال در وصف او گفتم اما کسی نیست که در وصف انتظارهایم برایش بگوید...!
#دلنوشته_در_وصف_او
#اثر_Soniya_Sara
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Belinay.

مدیر تالار علم و دانش+ مدیرتالار عکس
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
1,061
لایک‌ها
2,643
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
195,078
Points
2,006
در وصف معشوقم باید گفت که
بار عشقش آن‌قدر سنگین بود که حتی پس از رفتنش هم،
سوز استخوان‌هایم غیرقابل تحمل است!
گاهی شانه‌هایم آن‌قدر خالی‌ست که
از خالی بودنش شکایت می‌کند!
بار عشق محبوبم را می‌خواهد!
دلم می‌گوید شانه‌هایم هنوز هم می‌توانند جور عشقش را بکشند!
اما عقل حکم می‌کند که پس از آن دلی باقی نخواهد ماند!
فریاد می‌زند:«این‌بار نابود خواهی شد...!»
کد:
در وصف معشوقم باید گفت که
بار عشقش آن‌قدر سنگین بود که حتی پس از رفتنش هم، 
سوز استخوان‌هایم غیرقابل تحمل است!
گاهی شانه‌هایم آن‌قدر خالی‌ست که
از خالی بودنش شکایت می‌کند! 
بار عشق محبوبم را می‌خواهد! 
دلم می‌گوید شانه‌هایم هنوز هم می‌توانند جور عشقش را بکشند!
اما عقل حکم می‌کند که پس از آن دلی باقی نخواهد ماند!
فریاد می‌زند:«این‌بار نابود خواهی شد...!»
#دلنوشته_در_وصف_او
#اثر_Soniya_Sara
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : .Belinay.

VIOLA

ناظر تالار رمان
پرسنل مدیریت
ناظر رمان
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
770
لایک‌ها
2,258
امتیازها
73
کیف پول من
140,130
Points
987
سطح
  1. حرفه‌ای
کاش می‌توانست، با چشم های من خودش را هنگامی که تبسم کوچکی بر ل*ب داشت ببیند!
تا بفهمد عاشقش نشدن کار راحتی نیست... .
شبی که ماه کامل بود، از من پرسید، که چرا محو تماشای او هستم؛
آن‌چنان مات که لحظه‌ای هم پلک نمی‌زنم!
به ماه خیره شدم و با لبخند گفتم:«آخر تو بگو، انصاف است؟ عدالت خدا کجا رفته؟»
به ماه اشاره کردم و ادامه دادم:«جای تو آن‌جا بود! این‌جا چه می‌کنی؟ مگر می‌توان به ماه خیره نشد؟ حال که ماه روی زمین است چرا خیره‌اش نشوم؟»
پرسید:«اگر روزی نباشم چه می‌کنی؟»
گفتم:«تا زمانی که برگردی، به ماه خیره می‌شوم و تا جان در ب*دن دارم در وصفت می‌نویسم!»
کاش می‌توانست، با چشم های من خودش را هنگامی که تبسم کوچکی بر ل*ب داشت ببیند!
تا بفهمد عاشقش نشدن کار راحتی نیست... .
شبی که ماه کامل بود، از من پرسید، که چرا محو تماشای او هستم؛
آن‌چنان مات که لحظه‌ای هم پلک نمی‌زنم!
به ماه خیره شدم و با لبخند گفتم:«آخر تو بگو، انصاف است؟ عدالت خدا کجا رفته؟»
به ماه اشاره کردم و ادامه دادم:«جای تو آن‌جا بود! این‌جا چه می‌کنی؟ مگر می‌توان به ماه خیره نشد؟ حال که ماه روی زمین است چرا خیره‌اش نشوم؟»
پرسید:«اگر روزی نباشم چه می‌کنی؟»
گفتم:«تا زمانی که برگردی، به ماه خیره می‌شوم و تا جان در ب*دن دارم در وصفت می‌نویسم!»
#دلنوشته_در_وصف_او
#اثر_Soniya_Sara
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.Belinay.

مدیر تالار علم و دانش+ مدیرتالار عکس
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
کاندیدای مدیریت
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
1,061
لایک‌ها
2,643
امتیازها
73
محل سکونت
From a house between earth and sky
کیف پول من
195,078
Points
2,006
در وصف او باید گفت که محبوبم،
بدلی از مهتاب است!
به آسمان که بنگری، رخ محبوبم را می‌بینی.
اما شاید من اشتباه می‌کنم؛
شاید او بدل مهتاب نیست،
ممکن است مهتاب بدل معشوقم باشد!
حال می‌نویسم و در وصف او می‌گویم... .
گویا محبوبم به اشتباه روی زمین است!
شاید آشیانه‌اش آسمان بوده... !
کد:
در وصف او باید گفت که محبوبم،
بدلی از مهتاب است!
به آسمان که بنگری، رخ محبوبم را می‌بینی.
اما شاید من اشتباه می‌کنم؛
شاید او بدل مهتاب نیست،
ممکن است مهتاب بدل معشوقم باشد!
حال می‌نویسم و در وصف او می‌گویم... .
گویا محبوبم به اشتباه روی زمین است!
شاید آشیانه‌اش آسمان بوده... !
#دلنوشته_در_وصف_او
#اثر_Soniya_Sara
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : .Belinay.

VIOLA

ناظر تالار رمان
پرسنل مدیریت
ناظر رمان
نقاش انجمن
کاربر VIP انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-23
نوشته‌ها
770
لایک‌ها
2,258
امتیازها
73
کیف پول من
140,130
Points
987
سطح
  1. حرفه‌ای
گاهی حسرت وجودم را در برمی‌گیرد؛
او را روبه‌رویم می‌بینم و می‌پرسم:
«با من مزاح می‌کنی؟»
شب هنگامی که شهر در غفلت است و ظلمت کل این دیار را می‌بلعد؛
پژمرده نمی‌شوی؟
دلتنگ صدایم می‌شوی؟
تبسم روی ل*ب‌هایم چه؟
تو که دل‌باخته دیدگانم بودی؛ آزرده دل نمی‌شوی؟
نمی‌خواهی برای بار آخر دستانم که مایه آرامشت بودند را بگیری؟
نه! می‌دانم تمامش، مزاح است.
اما عجب خیال باطلیست،
فکر کردن به اویی که تمام روح و قلب تکه تکه شده من است.
من هنوز هم شیدای او هستم... .
آری!
لیلی تا زمان مرگش در وصف او خواهد نوشت.
گاهی حسرت وجودم را در برمی‌گیرد؛
او را روبه‌رویم می‌بینم و می‌پرسم:
«با من مزاح می‌کنی؟»
شب هنگامی که شهر در غفلت است و ظلمت کل این دیار را می‌بلعد؛
پژمرده نمی‌شوی؟
دلتنگ صدایم می‌شوی؟
تبسم روی ل*ب‌هایم چه؟
تو که دل‌باخته دیدگانم بودی؛ آزرده دل نمی‌شوی؟
نمی‌خواهی برای بار آخر دستانم که مایه آرامشت بودند را بگیری؟
نه! می‌دانم تمامش، مزاح است.
اما عجب خیال باطلیست،
فکر کردن به اویی که تمام روح و قلب تکه تکه شده من است.
من هنوز هم شیدای او هستم... .
آری!
لیلی تا زمان مرگش در وصف او خواهد نوشت.
#دلنوشته_در_وصف_او
#اثر_Soniya_Sara
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا