• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

گفتگو آزاد گفتمان رمان ققنوس آتش| مونا کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع Lunika✧
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 340
  • بازدیدها 6K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Lunika✧

مدیر ارشد + مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده فعال
طراح انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
3,103
لایک‌ها
13,378
امتیازها
113
محل سکونت
"درون پورتال آتش"
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
254,123
Points
4,105
سطح
  1. حرفه‌ای
ایده اولیه ققنوس آتش (حتی اسمشم متفاوت بوده 😂)
نمیگم صدتا سناریو عوض کردم ولی حداقل ۱۰ تا بوده 🤦🏻‍♀️
آزراء یه دختر بچه یتیمیه که آندریاس اونو از پرورشگاه میگیره و به فرزند خواندگی قبول می‌کنه چون می‌دونه اون یه انسان نیست بلکه یک ققنوسه
وقتی آزراء ۲۳ سالشه بهش نشان ویژه نیرو های سازمان تعلق میگیره ولی چون اولین مأموریت ویژه‌شه باید با یکی که تجربه داره کار کنه(فقط ماموریت اول رو)
کسی که باهاش کار می‌کنه آدلارد هستش که در اصل جاسوس یه سازمان دیگس(خلافکاره)ولی اومده تو سازمان آزراء برای پیدا کردن ققنوس تا بفهمن ققنوس کیه برای همین طی چند اتفاق به ققنوس بودن آزراء شک می‌کنه و به رئیسش گزارش میده
رئیسش بهش میگه که یه حمله جعلی ترتیب بده تا بفهمن واقعا آزراء ققنوسه یا نه اگه بود که هیچی نرم نرم اونو بکشن طرف خودشون و اگه نبود تو همون جمله جعلی اونو بکشن و از سر راه بردارن
آدلارد هم همین کارو می‌کنه و نیروهاش با آزراء دعواشون میشه
آدلارد فکر می‌کنه ققنوسی که اونا دنبالشن آزراء نیست پس دستور کشتنش رو صادر می‌کنه(مخفیانه طوری که خود آزراء نمی‌فهمه آدلارد جاسوسه) و دقیقه نود که میخوان بکشنش یک نیروی خاصی از آزراء خارج میشه که کسی که میخواست اونو بکشه میمیره و آدلارد متوجه میشه که اشتباه فهمیده ققنوسی که اونا دنبالشن آزراء بوده
آزراء که اولین بار بود براش همچین اتفاقی میوفته سردرگم میشه نمیدونه کیه چیه و هویتش چیه برای همین می‌ره پیش پدرش(همون ناپدریش که بزرگش کرده)و ازش جویا میشه
اونم میگه که آزراء ققنوسه و اون میدونسته از اول هم برای همین از یتیم خونه اونو انتخاب کرده و طی گفتگوشون آزراء قهر می‌کنه و میزنه بیرون
تو شهر پرسه میزنه که آدلارد رو میبینه (در اصل آدلارد اونو زیر نظرش گرفته تا اونو بکشه سمت خودش)
آدلارد ازش می‌پرسه که آیا اون یه ققنوسه یا ن و آزراء تعجب می‌کنه و ازش می‌پرسه از کجا فهمیده
همینطوری بحث و گفتگو می‌کنن که آدلارد آزراء رو میکشونه خونه خودشون
وقتی که آزراء خونه اونه باباش زنگ میزنه و میگه میخواد ببینتش چون حرف مهمی داره بزنه برای همین آزراء قبول می‌کنه و میره پیشش که ناپدریش میگه که پدر مادر واقعی آزراء قبلا تو همین سازمان کار می‌کردن و اون می‌دونه خونه ایی که آزراء توش به دنیا اومده کجاست اما اونجا درگیری شده و پدرش مادرش لحظه آخری آزراء رو سپردن دست اون
آدرس خونه رو هم به آزراء میده
آزراء همین که می‌ره اونجا یهو یکی از نیروهاش فعال میشه و اونو به آخرین باری که پدر و مادرش رو دید می‌بره یعنی همون شبی که نبرد سر میگیره
صورت های هیچ کس رو نمی‌بینه فقط صورت بچگی های خودش رو میبینه اما اونجا صدا هایی می‌شنوه که انگار قبلا اونارو شنیده
ولی همون لحظه اس که خاطراتش متوقف میشه و برمیگرده زمان حال
اون سری میگذره ولی همیشه به خونه داغونشون سر میزنه از همسایه ها سوال می‌کنه
یه دفعه که میخواد بره خونه شون میبینه که پیرمرد سال خورده ای همونجا نشسته و گریه می‌کنه همین که میخواد ازش سوال کنه اون شروع می‌کنه به فرار کردن
آزراء هم دنبالش می‌کنه ولی این دفعه از دستش در می‌ره
همینطوری میگذره و وقتی که رفته تا از همسایه ها سوال کنه گشنش میشه
به نزدیک ترین فروشگاه اونجا می‌ره تا چیزی کوفت کنه که همون پیرمرد رو میبینه
این دفعه طوری میره جلو که نتونه فرار کنه اون پیرمرد هم که میبینه گیر افتاده سریع میگه که ولش کنه چون اون پیر شده و دیگه نمیتونه از نیروهای ققنوسیش استفاده کنه
آزراء همونجا می‌فهمه که اون تنها نیست و ققنوس های دیگه ای هم پس وجود دارن
سر گفتگو های دیگه هم می‌فهمه که اون پیرمرد پدر واقعیشه
پدرش بهش میگه که مادرش تو همون جنگ کشته شده و خودش سرش آسیب دیده برای همین نصف خاطراتش رو فراموش کرده و نیروهاشو از دست داده
حالا این وسط اتفاقات دیگه ای هم میوفته که آزراء می‌فهمه آدلارد جاسوس و خلافکاره ولی به روی خودش نمیاره آزراء هم سعی می‌کنه از همون دری که آدلارد وارد شده وارد بشه
سر این مسائل مجبور میشه برای طبیعی جلوه کردنش با آدلارد ازدواج کنه البته نه آدلارد به آزراء علاقه داره و نه آزراء به آدلارد
آزراء و آدلارد بعد ازدواجشون با خانواده آدلارد دسته جمعی زندگی میکنن
آزراء اتفاقی یه زنی از عضو خاندان آدلارد رو همونجا میبینه که به استفاده از نیروش یه گل پژمرده رو شاداب
همینطوری اتفاقات گوناگون دیگه ای میوفته
تو اتفاقات آدلارد بدون اراده اش واقعا عاشق آزراء میشه و آزراء می‌فهمه که اون زنی که دیده مادرش بوده
پدر آدلارد می‌فهمه که آزراء برای جاسوسی اومده و برای همین وقتی که آزراء مادرش رو که فراموش کامل گرفته می‌بره تا پدرشو ببینه پدر آدلارد با نیروهاش محاصره اش میکنن و می‌خواد که هم پدرشو هم خود آزراء و هم مادرشو همونجا بکشه
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Lunika✧
بالا