• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

در حال پیشرفت رمان یوتوپیا | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

رمان چطوره؟

  • عالی

    رای: 4 80.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 1 20.0%

  • مجموع رای دهندگان
    5

Melina.N

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
طراح آزمایشی
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,015
لایک‌ها
3,398
امتیازها
73
محل سکونت
سیاره یک عدد توت فرنگی🍓
کیف پول من
59,196
Points
1,405
تلخ می‌خندم و میگم:
- پس من منتظرم این بار با چی اذیتم می‌کنی؟
- با موهات!
بغض می‌کنم. فقط منتظر حرف من بود چون بلند میشه و قیچی رو از کنار صندلی چوبی برمی‌داره.
تازه نگاهم به اطراف می‌افته یه زیرزمین تاریک که سرتاسرش بوی نم پیچیده. زیرزمین خالی خالیه!
سردی قیچی رو گردنم لرز بدی رو به کل بدنم منتقل می‌کنه.
- برات مصری نامرتب می‌زنم عزیزم!
بغضم می‌ترکه و شاید کوتاهی موهام کوچک‌ترین درد باشه بین این همه آزار و اذیت؛ ولی فقط دل من برای موهای بلند مواج مشکی رنگم میره!
صدای قچ‌قچ برخورد و بریدن موهام نمک میشه روی زخمم و بلندتر زیر گریه می‌زنم.
- کافیه!
موهام رو رها می‌کنه. بعضی‌هاشون تا شونه‌هام میاد و بعضی‌هاشون تا کناره‌های گوشمه.
- خیلی ع*و*ضی هستی!
می‌خنده و میگه:
- یه فحش جدید بده خب خسته شدم.
- تا حالا آدم انقدر ع*و*ضی و پرو ندیده بودم! تو یه بیمار روانی هستی!
بی‌توجه به حرفم هم‌زمان که قیچی رو روی زمین پرت می‌کنه میگه:
- با موهای کوتاه هم جذابی!
کد:
تلخ می‌خندم و میگم:

- پس من منتظرم این بار با چی اذیتم می‌کنی؟

- با موهات!

بغض می‌کنم. فقط منتظر حرف من بود چون بلند میشه و قیچی رو از کنار صندلی چوبی برمی‌داره.

تازه نگاهم به اطراف می‌افته یه زیرزمین تاریک که سرتاسرش بوی نم پیچیده. زیرزمین خالی خالیه!

سردی قیچی رو گردنم لرز بدی رو به کل بدنم منتقل می‌کنه.

- برات مصری نامرتب می‌زنم عزیزم!

بغضم می‌ترکه و شاید کوتاهی موهام کوچک‌ترین درد باشه بین این همه آزار و اذیت؛ ولی فقط دل من برای موهای بلند مواج مشکی رنگم میره!

صدای قچ‌قچ برخورد و بریدن موهام نمک میشه روی زخمم و بلندتر زیر گریه می‌زنم.

- کافیه!

موهام رو رها می‌کنه. بعضی‌هاشون تا شونه‌هام میاد و بعضی‌هاشون تا کناره‌های گوشمه.

- خیلی ع*و*ضی هستی!

می‌خنده و میگه:

- یه فحش جدید بده خب خسته شدم.

- تا حالا آدم انقدر ع*و*ضی و پرو ندیده بودم! تو یه بیمار روانی هستی!

بی‌توجه به حرفم هم‌زمان که قیچی رو روی زمین پرت می‌کنه میگه:

- با موهای کوتاه هم جذابی!
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Melina.N

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
طراح آزمایشی
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,015
لایک‌ها
3,398
امتیازها
73
محل سکونت
سیاره یک عدد توت فرنگی🍓
کیف پول من
59,196
Points
1,405
هرچی بیشتر دقت می‌کنم صورتش بیشتر به شیطان نزدیک میشه مخصوصاً الان که موهاش رو تراشیده و کچل شده.
- حالم ازت بهم می‌خوره!
تیله‌های سیاهش به چشم‌هام زُل می‌زنه و تو فکر فرو میره.
- حالا چه بلایی سرت بیارم؟ ام... نمی‌دونم خودت نظری نداری؟
می‌خنده و باز میگه:
- معلومه که خودت نظری نداری! به نظرت با سیگار روی بدنت علامت بزارم؟
باز میره تو فکر و میگه:
- ناخنات رو بکشم؟
با لرزش به دیوونه روبه‌روم خیره میشم کل بدنم شروع کرده به لرزیدن و مطمئنم رنگ صورتمم پریده.
- باشه بابا! می‌تونیم یه کار دیگه کنیم که تو هم دوستش داشته باشی!
این بار بغض می‌کنم. پس کریمی کجاست؟ چرا پیدام نکردن؟
نزدیک‌تر میشه و بینیش رو سمت گوشم میاره. بو می‌کشه و میگه:
- بوی خوبی میدی!
جیغ می‌کشم.
- ولم کن!
بغضم می‌ترکه و هم‌زمان که دستم‌هام بسته است سعی در تکون خوردن و دور شدن از فرید رو دارم.
- تو رو قرآن برو کنار دیوانه!
تو یه دقیقه روی زانو‌هاش می‌شینه و بشکن می‌زنه.
- بزار بگم شوهر خواهرمم بیاد!
دوباره ادامه میده.
- اون می‌تونه از بالای دیوار آویزونت کنه!
بلند میشه و به سمت در خ*را*ب کنار بشکه‌های خالی میره‌.
- چرا من و گرفتید؟
هق هق می‌کنم و باز میگم:
- چرا؟ وقتی نمی.تونستی چرا گفتی بابات میشم؟ چرا فکر کردم قراره یه خانواده داشته باشم؟
کد:
هرچی بیشتر دقت می‌کنم صورتش بیشتر به شیطان نزدیک میشه مخصوصاً الان که موهاش رو تراشیده و کچل شده.

- حالم ازت بهم می‌خوره!

تیله‌های سیاهش به چشم‌هام زُل می‌زنه و تو فکر فرو میره.

- حالا چه بلایی سرت بیارم؟ ام... نمی‌دونم خودت نظری نداری؟

می‌خنده و باز میگه:

- معلومه که خودت نظری نداری! به نظرت با سیگار روی بدنت علامت بزارم؟

باز میره تو فکر و میگه:

- ناخنات رو بکشم؟

با لرزش به دیوونه روبه‌روم خیره میشم کل بدنم شروع کرده به لرزیدن و مطمئنم رنگ صورتمم پریده.

- باشه بابا! می‌تونیم یه کار دیگه کنیم که تو هم دوستش داشته باشی!

این بار بغض می‌کنم. پس کریمی کجاست؟ چرا پیدام نکردن؟

نزدیک‌تر میشه و بینیش رو سمت گوشم میاره. بو می‌کشه و میگه:

- بوی خوبی میدی!

جیغ می‌کشم.

- ولم کن!

بغضم می‌ترکه و هم‌زمان که دستم‌هام بسته است سعی در تکون خوردن و دور شدن از فرید رو دارم.

- تو رو قرآن برو کنار دیوانه!

تو یه دقیقه روی زانو‌هاش می‌شینه و بشکن می‌زنه.

- بزار بگم شوهر خواهرمم بیاد!

دوباره ادامه میده.

- اون می‌تونه از بالای دیوار آویزونت کنه!

بلند میشه و به سمت در خ*را*ب کنار بشکه‌های خالی میره‌.

- چرا من و گرفتید؟

هق هق می‌کنم و باز میگم:

- چرا؟ وقتی نمی.تونستی چرا گفتی بابات میشم؟ چرا فکر کردم قراره یه خانواده داشته باشم؟
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Melina.N

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
طراح آزمایشی
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,015
لایک‌ها
3,398
امتیازها
73
محل سکونت
سیاره یک عدد توت فرنگی🍓
کیف پول من
59,196
Points
1,405
درب و باز می‌کنه هم‌زمان که خارج میشه فریاد می‌کشه:
- اشکال نداره همه اشتباه می‌کنیم!
***
" گذشته"
*ارسلان*
دست مامان رو گرفتم و به سمت خونه می‌ریم. برام یه ماشین اسباب‌بازی خوشگل خریده! من خیلی دوستش دارم. دستم و رها می‌کنه و با کلید درب رو باز می‌کنه.
- عزیزم داخل برو.
آروم‌آروم وارد خونه می‌شم و مامانم پشتم داخل میاد. خونه ما یه آپارتمان معمولیه با دو تا اتاق خواب، خونه ما همه چیش رنگی رنگیه. مامان عاشق رنگ‌هاست. اتاق منم دیوار‌هاش آبیه و یه تخت شکل ماشین دارم! خیلی قشنگه‌. مامان شال قرمزش رو روی دسته مبل مشکی رها می‌کنه و هم‌زمان که به سمت اتاق میره جیغ می‌کشه‌. نمی‌دونم مامان چی دیده؛ ولی چشم‌های کشیده‌اش وحشتناک قرمز شده و ل*ب‌های مدل گردش خشکی زده. می‌ترسم و با تعجب به مامان نگاه می‌کنم. مامانم خیلی خوشگله؛ اما وقتی عصبانی میشه ترسناک میشه و همش موهای مشکیش رو می‌کشه. بابا یهو از اتاق بیرون میاد با فریاد میگه:
- یلدا اون شکلی نگاهم نکن! به تو ربطی نداره، خب! هرکاری کنم به تو مربوط نیست!
مامان به سرعت دستش و لای موهاش می‌کنه و هم‌زمان که موهاش رو از زیر می‌کشه داد میزنه:
- مگه من زنت نیستم؟ این یکی توی اتاق ما چی میگه؟
بابا کلافه است و نگاه کوتاهی به من می‌اندازه. گوشه دیوار جمع شدم و با ترس به اون‌ها نگاه می‌کنم. بابا وقتی عصبانی میشه مامان رو کتک میزنه! مطمئنم امروزم این کار رو می‌کنه.

کد:
درب و باز می‌کنه هم‌زمان که خارج میشه فریاد می‌کشه:

- اشکال نداره همه اشتباه می‌کنیم!

***

" گذشته"

*ارسلان*

دست مامان رو گرفتم و به سمت خونه می‌ریم. برام یه ماشین اسباب‌بازی خوشگل خریده! من خیلی دوستش دارم. دستم و رها می‌کنه و با کلید درب رو باز می‌کنه.

- عزیزم داخل برو.

آروم‌آروم وارد خونه می‌شم و مامانم پشتم داخل میاد. خونه ما یه آپارتمان معمولیه با دو تا اتاق خواب، خونه ما همه چیش رنگی رنگیه. مامان عاشق رنگ‌هاست. اتاق منم دیوار‌هاش آبیه و یه تخت شکل ماشین دارم! خیلی قشنگه‌. مامان شال قرمزش رو روی دسته مبل مشکی رها می‌کنه و هم‌زمان که به سمت اتاق میره جیغ می‌کشه‌. نمی‌دونم مامان چی دیده؛ ولی چشم‌های کشیده‌اش وحشتناک قرمز شده و ل*ب‌های مدل گردش خشکی زده. می‌ترسم و با تعجب به مامان نگاه می‌کنم. مامانم خیلی خوشگله؛ اما وقتی عصبانی میشه ترسناک میشه و همش موهای مشکیش رو می‌کشه. بابا یهو از اتاق بیرون میاد با فریاد میگه:

- یلدا اون شکلی نگاهم نکن! به تو ربطی نداره، خب! هرکاری کنم به تو مربوط نیست!

مامان به سرعت دستش و لای موهاش می‌کنه و هم‌زمان که موهاش رو از زیر می‌کشه داد میزنه:

- مگه من زنت نیستم؟ این یکی توی اتاق ما چی میگه؟

بابا کلافه است و نگاه کوتاهی به من می‌اندازه. گوشه دیوار جمع شدم و با ترس به اون‌ها نگاه می‌کنم. بابا وقتی عصبانی میشه مامان رو کتک میزنه! مطمئنم امروزم این کار رو می‌کنه.
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Melina.N

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
طراح آزمایشی
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,015
لایک‌ها
3,398
امتیازها
73
محل سکونت
سیاره یک عدد توت فرنگی🍓
کیف پول من
59,196
Points
1,405
مثل همیشه گوش‌هاش قرمز میشه و وقتی که می‌خواد دست مشت شده‌اش رو روی سر مامان فرود بیاره یه زن مو بلوند با صورت سفید از اتاق بیرون میاد.
- فرید عزیزم لطفا به خاطر من! این زن لیاقت کتک خوردن رو هم از سمت تو نداره!
مامان خیلی غمناک گریه می‌کنه؛ مثل این می‌مونه که عزیزی رو از دست داده باشه فقط انگاری با تاسف به بابا نگاه می‌کنه.
- من میرم ولی ارسلان رو هم می‌برم!
بعد به سمت من میاد و از گوشه اتاق بلندم می‌کنه. ماشین قرمز رنگ خوشگلم از دستم روی فرش‌های کِرِم می‌افته.
مامان خیلی زود برش می‌داره و بهم میده.
- بریم پسر قشنگم!
***
مامان پشت سر هم تکرار می‌کنه" اون یه خیانتکاره! " فکر کنم منظورش با باباعه!
اون از زمانی که از خونه بیرون اومدیم استرس داره و از سر اتاق تا انتها رو راه میره.
- مامان، بابا کار بدی کرده؟
می‌ترسه! به معنای کلمه اتیش بزرگی توی چشم‌هاش روشن میشه و با لرز به سمتم میاد. ما توی خونه مامان‌بزرگیم؛ ولی مامان‌بزرگ خیلی ساله که مرده!
من روی تخت یک نفره گوشه اتاق نشستم و مامان روبه‌روم زانو می‌زنه.
- گوش کن عزیزم! فقط گوش کن! اگه زمانی مامانی پیشت نبود تو همیشه باید یه پسر خوب باشی! چیزی که توی خوبی کردن هست هیچ‌وقت توی بدی و خشم وجود نداره. لطفا بهم قول بده تو یه فرد خوب برای جامعه میشی؟ چیزی کاملاً برخلاف پدرت، باشه؟
سرم رو آروم تکون میدم.
- من خیلی دوستت دارم مامان!
- منم پسرم.
کد:
مثل همیشه گوش‌هاش قرمز میشه و وقتی که می‌خواد دست مشت شده‌اش رو روی سر مامان فرود بیاره یه زن مو بلوند با صورت سفید از اتاق بیرون میاد.

- فرید عزیزم لطفا به خاطر من! این زن لیاقت کتک خوردن رو هم از سمت تو نداره!

مامان خیلی غمناک گریه می‌کنه؛ مثل این می‌مونه که عزیزی رو از دست داده باشه فقط انگاری با تاسف به بابا نگاه می‌کنه.

- من میرم ولی ارسلان رو هم می‌برم!

بعد به سمت من میاد و از گوشه اتاق بلندم می‌کنه. ماشین قرمز رنگ خوشگلم از دستم روی فرش‌های کِرِم می‌افته.

مامان خیلی زود برش می‌داره و بهم میده.

- بریم پسر قشنگم!

***

مامان پشت سر هم تکرار می‌کنه" اون یه خیانتکاره! " فکر کنم منظورش با باباعه!

اون از زمانی که از خونه بیرون اومدیم استرس داره و از سر اتاق تا انتها رو راه میره.

- مامان، بابا کار بدی کرده؟

می‌ترسه! به معنای کلمه اتیش بزرگی توی چشم‌هاش روشن میشه و با لرز به سمتم میاد. ما توی خونه مامان‌بزرگیم؛ ولی مامان‌بزرگ خیلی ساله که مرده!

من روی تخت یک نفره گوشه اتاق نشستم و مامان روبه‌روم زانو می‌زنه.

- گوش کن عزیزم! فقط گوش کن! اگه زمانی مامانی پیشت نبود تو همیشه باید یه پسر خوب باشی! چیزی که توی خوبی کردن هست هیچ‌وقت توی بدی و خشم وجود نداره. لطفا بهم قول بده تو یه فرد خوب برای جامعه میشی؟ چیزی کاملاً برخلاف پدرت، باشه؟

سرم رو آروم تکون میدم.

- من خیلی دوستت دارم مامان!

- منم پسرم.
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Melina.N

مدیر تالار تیزر + ناظر رمان + طراح آزمایشی
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر رمان
دستیار مدیر
داستان‌نویس
ویراستار انجمن
میکسر انجمن
تیزریست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
طراح آزمایشی
مترجم آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
1,015
لایک‌ها
3,398
امتیازها
73
محل سکونت
سیاره یک عدد توت فرنگی🍓
کیف پول من
59,196
Points
1,405
گونه‌ام رو می‌ب*وسه. اون بوی خوبی میده؛ مثل همیشه بوی مخصوص مامان رو میده‌. چون اون مامانمه! مامان‌ها همیشه بوی خاص خودشون و دارن!من همیشه مامان رو یه فرشته می‌بینم. انگاری خدا بال‌هاش رو ازش گرفته، شاید هم به خاطر اینه که ان‌قدر ناراحته!
***
مامان مرده! انگار خدا فرشتش رو خیلی دوست داشته که از زمین بردتش! دلم خیلی براش تنگ شده. من پیش بابا بودم. بابا به من گفت اون مرده! البته نیازی به گفتن بابا نبود من خودم با چشم‌های خودم دیدم که ریحانه مامان رو خفه کرد.فقط حیف که زیادی ضعیفم. نتونستم مامانم رو نجات بدم. از بابا متنفر شدم و این خیلی غمگینم می‌کنه. ما چند روزه با اون زن مو بلوند زندگی می‌کنیم. بابا پیشش خیلی خوشحاله؛ ولی مامان من خیلی بهتر بود.
اسم این زن ریحانه هستش! من دوستش ندارم. همیشه یواشکی دور از چشم بابا کتکم می‌زنه. اون هم فقط توی این مدتی که پیشش بودم! یادمه وقتی وارد شدمم و دیدم که داره مامانم و خفه‌اش می‌کنه چه‌قدر گریه کردم انگار یه فرد سیاهِ پر از حس بد زندانیم کرده بود من تنها بودم! یه فرد تنها بیچاره، فردی که مامانش نبود تا مثل هر مامانه دیگه‌ای نازش کنه! مامانش قربونش بره و نازش رو بکشه! من خیلی دلم برای مامانم تنگ شده.
کاش بابا این‌کار رو نمی‌کرد. کاش مامان هنوز زنده بود و ریحانه! کاش هیچ‌وقت وجود نداشت.
کد:
گونه‌ام رو می‌ب*وسه. اون بوی خوبی میده؛ مثل همیشه بوی مخصوص مامان رو میده‌. چون اون مامانمه! مامان‌ها همیشه بوی خاص خودشون و دارن!من همیشه مامان رو یه فرشته می‌بینم. انگاری خدا بال‌هاش رو ازش گرفته، شاید هم به خاطر اینه که ان‌قدر ناراحته!

***

مامان مرده! انگار خدا فرشتش رو خیلی دوست داشته که از زمین بردتش! دلم خیلی براش تنگ شده. من پیش بابا بودم. بابا به من گفت اون مرده! البته نیازی به گفتن بابا نبود من خودم با چشم‌های خودم دیدم که ریحانه مامان رو خفه کرد.فقط حیف که زیادی ضعیفم. نتونستم مامانم رو نجات بدم. از بابا متنفر شدم و این خیلی غمگینم می‌کنه. ما چند روزه با اون زن مو بلوند زندگی می‌کنیم. بابا پیشش خیلی خوشحاله؛ ولی مامان من خیلی بهتر بود.

اسم این زن ریحانه هستش! من دوستش ندارم. همیشه یواشکی دور از چشم بابا کتکم می‌زنه. اون هم فقط توی این مدتی که پیشش بودم! یادمه وقتی وارد  شدمم و دیدم که داره مامانم و  خفه‌اش می‌کنه چه‌قدر گریه کردم انگار یه فرد سیاهِ پر از حس بد زندانیم کرده بود من تنها بودم! یه فرد تنها بیچاره، فردی که مامانش نبود تا مثل هر مامانه دیگه‌ای نازش کنه! مامانش قربونش بره و نازش رو بکشه! من خیلی دلم برای مامانم تنگ شده.

کاش بابا این‌کار رو نمی‌کرد. کاش مامان هنوز زنده بود و ریحانه! کاش هیچ‌وقت وجود نداشت.
#یوتوپیا
#ژاکاو
#ملینا_نامور
#انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا