شعر میراث ماندگار | احمد آذربخش کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع ahmad .azr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 423
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
مجموعه اشعار : میراث ماندگار
شاعر : احمد آذربخش ( رعدخاموش)
ژانر : اجتماعی، فرهنگی
قالب: سپید


مقدمه :


شعر مقدس است و شاعر قدیس ..
به همین نشان..
که اگر همه شاعر بودیم
دنیا شعر میشد ..
همه عاشق ، همه زیبا بودیم ..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331


شیراز را
چند صباحی ترک کردم..


ولی افسردگی
دوری از شیراز گرفته ام ..


زین بعد
سروهایش را در دستم..

سعدی و حافظ را
بعنوان راهنما..


باغ هایش را
به روی چشمانم..


و
تخت
جمشید و‌کریم را
بر دوشم می برم..


و تاریخ چند هزار ساله را
زیر ب*غ*ل میزنم ..


مزه فالوده اش را
در زیر زبانم ..


عطر بهارنارنج
کمی بر تنم مانده ..
از بهار قبل..


بازار وکیلش را در ساکم..


و هر جا که رفتم ..
شیراز را سوغات می‌برم...


تا جنوب ترها ..


تا آن شهر جنوبی ..
شهر موتورسواران..


بهبهانم
که زادگاهم نبود
بهتر از چادر و‌ بهون..
و به دور از بهانه..
چون مادری
بزرگم کرد ..


با اصالت ارجانش..
ابهت خاییزش..
زلالی مارون و خیرآباد
زیبایی نرگس زارش..
با مردمان ساده و
خون گرمش ..


آب و هوای
پر حرارتش..


خیابانها و کوچه های
گرم و قدیمی..


جایی که کودکی ها
و خاطره هایم آنجاست..
و هنوز
کودکی در
کوچه هایش انگار
بامیه می‌فروشد..


زمین های با اخلاص
سبزی و باقله ..


گویش زیبای
مردمانش
لر و فارس
در کنارهم..



ماست تردش
دوغ ناب و معطر
خارک زردش


شیراز را
یا
بهبهان را


کدام را برای کدام
سوغات ببرم ؟؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
بادامها

با تلخی رفتند..


انگورها

با شیرینی رفتند..


تابستان

هم با گرمی

محیای رفتن می‌شود..


می‌گویند:

عشوه کنان می‌آید..

عروس فصل‌ها

پاییز ..









 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331

مهربانو
عشوه کنان بازآمد..

عروس فصل‌ها
با آمدنش
سنگین و رنگین ست ..

در نگاه عکاس زیباتر
و در قاب دوربین
رنگی ترست..


غروب
قهر پاییزست
که پررنگ ترست..
پررنگی یعنی دلگیری..!!

عاشقی در پاییز
لحظه شیرینی ست ..
پاییز
نگاهش قشنگ ست..
و نگاهمان که می‌کند
دلمان می رود ..
آخر او دلبرست..

پاییز
رفته رفته
در ردای توری
سلطنتی طرح برگ
طلایی رنگش
سبک می‌شود..!!

آنقدر سبک
که پرنده هم با او
باله می‌رقصد..

ولی
ر*ق*ص پاییز
با ر*ق*ص باران ست
که خاطره می‌شود..

پاییز
میان درختان
غروری دارد ..
ولی
به دعوت باد
با زمزمه های باد
دلش می‌لرزد
و
در آ*غ*و*ش باد
نرم می‌شود..
و
با عشق بازی باد
بی عفت می‌شود..

او را می‌بینید
به برهنگی
درختان متعصب ؟
و ردای طلاییش
با برگها و چین هایش ؟
که به زمین افتاده ؟؟

بارها گفته ام به باد
اعتمادی نیست ..
باد گمراه کننده ست ..

پاییز
رفته رفته
که بی رحم می‌شود
خزان می‌شود..!!
رخ زرد درختان
را ببینید !!
چه غمناک اند ؟!

دیگر جوجه ها را
آخر پاییز
نمی‌شمارند..!!

جوجه ها
مهریه پاییزند..
جوجه ها
در حجله پاییزند...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331



نوجوان
میوه کالی ست
به شوق نگاهی ست
در تمنای دستی
بی‌قرار چیدن..
تا به مرز رسیدن..
او
طعام خامی ست
در پی پخته شدن
مزه شدن و چشیدن..

نوجوانی
یعنی وقتی
از بازی‌های کودکانه خسته میشوی
و در هوس دیدن دنیا بالغ می‌شوی..
و بر هر گذری عاشق میشوی..

سرشار از شور و سرکشی..
دیوانگی های قبل از عاقلی..

و آنقدر مغرور می‌شوی
که انگار
بر بام بلند دنیا ایستاده ای
تا همه تو را ببینند..

و آن بالا
به شوق دیده شدن
دست تکان می‌دهی
یک پایت را آویزان می‌کنی
و بیقرار می‌شوی..
اگر کسی نگاه نکرد
زود می رنجی..
و با هر توجهی می‌خندی..
آن بالا
منتظری همه برایت
دست بزنند..
تشویقت کنند
صدایت بزنند ..
و با هر بی توجهی
هر لحظه حس این داری
که خودت را به پایین بیندازی ..
و اگر مانعت شوند ..
دچار افسردگی لحظه ای
میشوی ..

نوجوانی یعنی
دلت می‌خواهد
هرروز خودکشی کنی
و دوباره زنده شوی
و بخندی..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
کتاب
ناگفته‌های من و‌ توست..
به زبان بی زبانی..

حرفهایی ست
از سر دلسوزی و صداقت..

کتاب
بهترین رفیق تنهایی ست ..
بگذار با تو حرف بزند
او را بلند کن ..
دستی بر او بکش..
او را بفهم ..
تا تو را بالا ببرد
تا به قله های آگاهی..

کتاب
بهترین دلیل دانایی و
بدترین دشمن نادانی ست ..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
شعر را باید خواند
تا کلمات جان بگیرند
تا شعر نمیرد در کتاب ..

شعر را باید خواند
تا شاعر
برای همیشه زنده بماند..

و نمیرد در شعر ..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
در همان شب آخری
که پاییز یلدا را زایید و رفت
ننه سرما بند ناف یلدا را برید ..

و نگین‌های انار در دستان مان
همچون عصاره ای
از د*ه*ان مان می چکید..

حضرت حافظ
بر بام بلندترین شب
بانگ زد :
٫٫هرکه فال خود را بگیرد ٫٫

آن شب همه فالگیر شدیم..

اندکی بعد به چاقو و هندوانه اکتفا کردیم ..

پدرم تا صبح
باندازه یک زمستان شاهنامه خواند..
و ما با رستم و اسفندیار هم نشین شدیم..

ما که تا صبح
خواب رفتن پاییز را می‌دیدیم
در آ*غ*و*ش ننه سرما بیدار شدیم..

فردایش انگار خورشید بیشتر شده بود..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
از آن باغ نقاشی پاییزی خرمالویی نچیده ام..
آن تک انار کوچک خندان شاخه را دیگر ندیده ام ..
در تجمع سبز و نارنجی پرتقالها هرگز نبوده‌ام..
اما...
اما به تو قول می‌دهم
شمردن شیرین این شکوفه های تلخ بادام که تمام شود..
تو‌ را با خودم به اردیبهشت شیراز می‌برم..
از انگور های تابستان‌ گذشته
شرابی نمانده به تو تعارف کنم..
ولی به تو قول می‌دهم
سلانه سلانه که خیابانها را بو کشیدیم
مستانه مستانه سراغ نوبران بهار را می‌گیریم ..
آنگاه نارنج به نارنج
من و تو آرنج به آرنج
دلبری شکوفه‌های بهارنارنج را
بر سر و روی اردیبهشت شیراز
به نظاره می‌نشینیم..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا