Zahra jafarian
صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
چشم تو از حد می برد با عاشقان بیداد را
از ناله مرغان چه غم آن دل سیه صیاد را
مردم به دور روی تو در گریه اند از آه من
شرطست باران ریختن در موسم گل باد را
گفتی ز بنیاد افکنم آن را که بر من دل نهد
گر جرم این باشد نخست از من بنه بنیاد را
حاشا که از غم های تو من بنده باشم در گله
هست از غمت آزادگی هم بنده هم آزاد را
بوسی به شیرین کاری ار کردم تراش از تو چه شد
عیبی نباشد سوی خود تیشه زدن فرهاد را
ذکر بلند قامتش می آیدم در گوش جان
ای پارسا بهر خدا آهسته خوان اوراد را
منع کمال از عاشقی جان برادر کی توان
پند پدر مانع نشد رسوای مادر زاد را
از ناله مرغان چه غم آن دل سیه صیاد را
مردم به دور روی تو در گریه اند از آه من
شرطست باران ریختن در موسم گل باد را
گفتی ز بنیاد افکنم آن را که بر من دل نهد
گر جرم این باشد نخست از من بنه بنیاد را
حاشا که از غم های تو من بنده باشم در گله
هست از غمت آزادگی هم بنده هم آزاد را
بوسی به شیرین کاری ار کردم تراش از تو چه شد
عیبی نباشد سوی خود تیشه زدن فرهاد را
ذکر بلند قامتش می آیدم در گوش جان
ای پارسا بهر خدا آهسته خوان اوراد را
منع کمال از عاشقی جان برادر کی توان
پند پدر مانع نشد رسوای مادر زاد را