Zahra jafarian
صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
سلام وقت بخیر عزیزان دلنوشته زندگی از Melina mediya
لطفا نقدتون رو تا دوشنبه در یک پیام ارسال بفرمایید
دلنوشته: زندگی
نویسنده: ملینامدیا
زندگی دروغ بزرگی که از زمان تولدمون بهمون گفتن. گفتن زندگی خوبه، گفتن خیلی شادی، گفتن شاید غم هم داخلش باشه اما شادیهاش بیشتره. بعد از اینکه بزرگتر شدیم فهمیدیم اونقدرها هم شادی نیست فهمیدیم اگه غم و شادی زندگی، مثل نمک تو غذا به اندازه نباشه دیگه زندگی نمیشه که؛ فهمیدیم من، تو، ما برای زندگی به هم نیاز داریم. به اتحاد و عشق؛ صداقت کلمهای هستش که اگه تو زندگی نباشه؛ زندگی مثل یه خونهی خرابه میریزه و نابود میشه. معنی واقعی زندگی چی بود؟ کسی فهمید؟ شادی بود یا غم؟ مرگ بود؟ مرگ چی بود؟ به زندگی وصله؟ کی میدونه؟ مرگ مثل یه در میمونه یه در که کلیدش گم شده و زندگی کلیدی هستش که اون در نیاز داره.
و این شاید ترسناک باشه اما از نظر من قشنگه اینکه تو زندگی کنی و بعد، فراموش بشی. یعنی بعد از مرگ فراموش میشیم؟ بازم کی میدونه زندگی بندی داره که به مرگ وصله و این میتونه شروع خود زندگی باشه. زندگی یه کلمه زیباست با اتفاقات شاد و تلخ درونش، زندگی یعنی عشقت به خانوادت و راز اون، رازی که تو باید پیداش کنی و بفهمی چجوری با این زندگی تلخ کنار بیای.
زندگی میتونه همین لحظه برای تو شادترین باشه و برای شخص دیگهای مسخره ترین لحظه عمرش و اینه که میگیم شادی و تلخی مثل نمک میمونه تو غذا و اگه زیاد تلخی باشه کسی ادامه نمیده این راه پر پیچ و خم رو و اگه زیاد شادی باشه روزها یکنواخت و تکراری میشه دیگه دلت نمیخواد همیشه اینجوری باشه. زندگی یه چرخه است که میچرخه و تو اگه خوبی یا بدی کنی برمیگرده و بوم، میخوره تو صورتت. این به تو بستگی داره که از درد اون چیزی که خورده تو صورتت گریه کنی یا بخندی.
و این زندگیه، کلمه زیبایی که از نظر کلمه میاد اما درونش دنیای بزرگیه و این معنی میشه که هیچ شخصی نتونست پیداش کنه و این میشه سرآغاز من، تو و ما.
منتظر نقد شما عزیزان اهل قلم هستیم.
لطفا نقدتون رو تا دوشنبه در یک پیام ارسال بفرمایید
دلنوشته: زندگی
نویسنده: ملینامدیا
زندگی دروغ بزرگی که از زمان تولدمون بهمون گفتن. گفتن زندگی خوبه، گفتن خیلی شادی، گفتن شاید غم هم داخلش باشه اما شادیهاش بیشتره. بعد از اینکه بزرگتر شدیم فهمیدیم اونقدرها هم شادی نیست فهمیدیم اگه غم و شادی زندگی، مثل نمک تو غذا به اندازه نباشه دیگه زندگی نمیشه که؛ فهمیدیم من، تو، ما برای زندگی به هم نیاز داریم. به اتحاد و عشق؛ صداقت کلمهای هستش که اگه تو زندگی نباشه؛ زندگی مثل یه خونهی خرابه میریزه و نابود میشه. معنی واقعی زندگی چی بود؟ کسی فهمید؟ شادی بود یا غم؟ مرگ بود؟ مرگ چی بود؟ به زندگی وصله؟ کی میدونه؟ مرگ مثل یه در میمونه یه در که کلیدش گم شده و زندگی کلیدی هستش که اون در نیاز داره.
و این شاید ترسناک باشه اما از نظر من قشنگه اینکه تو زندگی کنی و بعد، فراموش بشی. یعنی بعد از مرگ فراموش میشیم؟ بازم کی میدونه زندگی بندی داره که به مرگ وصله و این میتونه شروع خود زندگی باشه. زندگی یه کلمه زیباست با اتفاقات شاد و تلخ درونش، زندگی یعنی عشقت به خانوادت و راز اون، رازی که تو باید پیداش کنی و بفهمی چجوری با این زندگی تلخ کنار بیای.
زندگی میتونه همین لحظه برای تو شادترین باشه و برای شخص دیگهای مسخره ترین لحظه عمرش و اینه که میگیم شادی و تلخی مثل نمک میمونه تو غذا و اگه زیاد تلخی باشه کسی ادامه نمیده این راه پر پیچ و خم رو و اگه زیاد شادی باشه روزها یکنواخت و تکراری میشه دیگه دلت نمیخواد همیشه اینجوری باشه. زندگی یه چرخه است که میچرخه و تو اگه خوبی یا بدی کنی برمیگرده و بوم، میخوره تو صورتت. این به تو بستگی داره که از درد اون چیزی که خورده تو صورتت گریه کنی یا بخندی.
و این زندگیه، کلمه زیبایی که از نظر کلمه میاد اما درونش دنیای بزرگیه و این معنی میشه که هیچ شخصی نتونست پیداش کنه و این میشه سرآغاز من، تو و ما.
منتظر نقد شما عزیزان اهل قلم هستیم.