معرفی کتاب کتاب چه ساده آمدی از سعیده کلجاهی اصل

ساعت تک رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,504
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
کتاب چه ساده آمدی نوشته‌ی سعیده کلجاهی اصل، تک رمان عاشقانه‌ی ایرانی است که با زبانی ساده و لحنی صمیمی قصه‌ی دلدادگی یک دختر از خانواده‌ای ثروتمند و پسری فقیر را روایت می‌کند. این داستان تمرینی عاشقانه برای ازخودگذشتگی، صبر، مهربانی و عزت‌نفس در روابط است و نویسنده، احساسات لطیف و عمیق دختر و پسری جوان را که با مشکلاتی مثل اختلاف طبقاتی و اختلاف فرهنگی مواجه‌اند، در بوته‌ی آزمایشی عاطفی قرار می‌دهد.

درباره‌ی کتاب چه ساده آمدی
رمان‌های عاشقانه همچنان جزو محبوب‌ترین کتاب‌ها در میان مردم است و طیفی گسترده از خواننده‌های کتاب، ترجیح می‌دهند اوقاتِ‌فراغت خود را به مطالعه‌ی آن‌ها اختصاص دهند. احتمالاً مهم‌ترین دلیل استقبال قابل‌توجه از این کتاب‌ها، احساس نیازی است که بشر معاصر به عواطف و احساسات انسانی دارد؛ آن هم در جهانی مبتنی بر صنعت و تکنولوژی که روابط و دوست‌داشتن‌ها دستخوش پیچیدگی‌های جوامع شده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,504
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
کتاب چه ساده آمدی رمانی از این ج*ن*س است و سعیده کلجاهی اصل، با انتخاب زبان و لحنی ساده، بی‌پیرایه و مهربان، از شروع قصه‌ای عاشقانه تا پیچ‌وخم‌های دشوارش را با همین فرم ثابت روایت می‌کند. داستان درباره‌ی شاداب و سهراب است، قصه‌ی دختری 17‌ساله که دومین فرزند خانواده‌ای بسیار ثروتمند است، و پسری 35‌ساله و کارگر، بدون تحصیلات دانشگاهی و فقیر. اما معمولاً آنچه برای رویش عشق واسطه‌گری می‌کند، نه این‌ها، که احساسات پاک و انسانی و نوع نگاه آدم‌ها به روابط است. پس برای شاداب فرقی نمی‌کند که سهراب فرزند باغبان خانه‌شان است و پدر و مادر خودش به تجملات و تشریفاتی خلاف چنین عشقی بسیار اهمیت می‌دهند؛ آنچه مهم است انسانیت، خوش‌قلبی و مهربانی اوست. اما آیا مسیر عشق هم مسیری به همین سادگی است؟ پاسخ معمولاً منفی است و آنچه پیش‌روی دو دلداده قرار می‌گیرد، غیرقابل‌ِپیش‌بینی و اغلب نیز سخت دشوار است و سعیده کلجاهی اصل در کتاب چه ساده آمدی که در انتشارات یمام به چاپ رسیده این پیچ‌وخم‌های مسیر عاشقی را با لحن و زبانی سرراست بیان می‌کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,504
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
کتاب چه ساده آمدی مناسب چه کسانی است؟
این کتاب به دوستداران رمان‌های عاشقانه‌ی ایرانی پیشنهاد می‌شود.

با سعیده کلجاهی اصل بیشتر آشنا شویم
سعیده کلجاهی اصل متولد سال 1365 است و تاکنون سه کتاب از او منتشر شده که همگی به‌عنوان داستان‌هایی عاشقانه و با تمرکز بر احساسات و عواطف انسانی نوشته شده‌اند. بهترین کتاب این نویسنده رمان «اندوه یک لبخند عمیق» است و «صلابت احساس»‌ و کتاب حاضر دیگر آثار منتشرشده‌ی او هستند
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,504
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
در بخشی از کتاب چه ساده آمدی می‌خوانیم
با ل*ب و لوچه‌ی آویزون به آشپزخونه رفتم که از دیدن میز صبحونه حالم سر جاش اومد. بعد از مدت‌ها طاهره‌خانوم یه میزی چیده بود که آدم اشتهاش باز می‌شد. صبحونه‌ام که تموم شد، به اتاقم رفتم و آماده شدم و سه نفری رفتیم فرودگاه. بالاخره ملکه شادی تشریف آوردن، بماند که مامان و بابا اندازه‌ی یه بچه کوچولو هیجان داشتن. شادی با مامان و بابا خوش و بش و روبوسی کرد، به من که رسید به سردی و کاملاً مصنوعی بغلم کرد و منم به همان سردی بهش خوش‌آمد گفتم. موقعی که به خونه رسیدیم، وقتی بابا داشت اعضای خونه رو به شادی معرفی می‌کرد، شادی چنان تحقیرآمیز نگاهشون می‌کرد که بیچاره‌ها دست و پاشون رو گم کرده بودن. مطمئن بودم این چند وقتی که قرار بود شادی ایران باشه بدترین روزهای زندگی اون بیچاره‌ها خواهد بود. موقعی که بابا امین رو معرفی کرد و گفت تا زمانی ‌که ایران هستی، راننده‌ی تو خواهد بود نگاهی به سر تا پای امین انداخت و آرام دم گوشم گفت:

- یعنی یکی بهتر از این نبود بابا استخدام کنه؟ من چطوری باید بیفتم کنار این برم این‌ور اون‌ور.

با تعجب و دهن باز و بدون هیچ حرفی سرم رو برگردوندم و فقط شادی رو نگاه کردم. نمی‌تونستم بفهمم چطور می‌تونه نسبت به آدم‌ها چنین قضاوت‌های بی‌رحمی داشته باشه. بعد با خودم گفتم "حالا خوبه سهراب راننده‌اش نیست وگرنه تا بیچاره رو به گریه نمی‌انداخت دست بردار نبود". اون روز با همه‌ی خودبزرگ‌بینی‌ها و ایراد‌گیری‌های شادی تمام شد. امروز از صبح تا عصر به غیر از سر میز صبحونه و ناهار سعی کردم زیاد جلوی چشم نباشم، دوست نداشتم شادی با الکی گیر دادن‌هاش روزم رو خ*را*ب کنه.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا