خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

شعر شعر «دانه‌ای در تاریکی خاک» | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع NADIYA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 297
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,645
Points
7,105
نام شعر: دانه‌ای در تاریکی خاک
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی
قالب: سپید
مقدمه:
چشم انتظار یک خبرم
خبر غمی که برهد از بَرَم
من آن زنِ پر از غمم
که با یک خنده، غم نرود از دلم
با یک نخ سیگار خود را آرام می‌کند
هزاران تن زیر این خاک خفته‌اند
چرا قسمت نمی‌شود من هم بروم؟
چرا خاک قسمت تن تکه‌تکه شده‌ام نمی‌شود؟
شب‌ها من در انتظار خبری از توام
تو از یاد و دل و دیده نمی‌روی
می‌دانم آخر، خاطراتت آتش به جانم می‌زند!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,645
Points
7,105
در تاریکی غم‌هایم را جُستم
در تاریکی چشمانت را دیدم
و شبم غرق از قطرات باران شد
گلبرگ‌ها تو را صدا می‌کردنند
دانه‌ای در تاریکی خاک
با طنین دل‌نشینش ز عشق تو آواز می‌خواند
چیزی همانند گل در من شکفت
با صدایِ لالایی‌های تو به خواب رفتم
و لبخندی زیبا گوشه‌ی لبانم جای گرفت
در من پرنده‌ای لانه ساخته بود
نگاه تو همانند چشمه‌ای به سوی من جاری شد
چشمان تو در پیِ چشمان من بود
اما چشمان من ز عشق تو بسته بود
اما می‌دانم که هرگز دستانت، دستانم را رها نمی‌کند.
حتی در این ظلمت‌زای شب، همانند دانه‌ای در دل خاک
چشمانم را نمی‌گشایم، چون به تو اطمینان دارم!
روزی همانند جیرجیرک‌ها برای تو آواز می‌خوانم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,645
Points
7,105
غم
با نخستین خاطره‌های بی‌نوا شروع می‌شود.
و من با نخستین درد
زاده می‌شوم، و در من زندان ستمگری بود.
که به آواز عشق خو نمی‌گرفت.
و من‌ با نخستین چشم‌های تو آغاز شدم.
نبود تو قفسی بود که من در آن، گرفتار شدم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,645
Points
7,105
در شعرهایم از خود و تو می‌نویسم
شب سیاه و ماه درخشان
گلی که در گلدان خشکید
سکوت مطلقم همانند چند بیت شعر
به وسیله‌ی قلمم بر روی کاغذ می‌دود
در شعرهایم خیال بافی می‌کنم
اما حقیقت این است که دیگر ندارمت
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,645
Points
7,105
همچو پرنده، در شاخسار نگاهت زندانی بودم
حال در آسمان شب رها گشته‌ام
من به تیر نگاهت دچار شدم
گرچه شاخسار نگاهت همانند زندان بود؛
اما من آن نگاه همچو زندان را می‌خواهم
ای کاش در شاخسار نگاهت جان داده بودم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,645
Points
7,105
این شهر، همان شهری‌ست که خاطره‌هایت را فریاد می‌زند
گاه با آه، گاه با گریه و گاه با خنده و امید
گل‌های باغچه، تنها با عطش عشق تو سیراب می‌شوند
تو با من نه، با دستان و قلب من چه کرده‌ای؟
آن گلی که با دستان خود کاشتی و پروراندی
خارش به دستان و قلبم همانند خنجر نشست
گاه که آرزویم در آ*غ*و*ش گرفتن خاطره‌هایمان می‌شود
آن خاطره‌ها به تصویر و پوچ و نیستی بدل می‌شود
گاهی که صدایم با صدای باران هم کوک نیست
آن روز، بهشت هم برایم جز جهنم نیست
روز بارانی که قلبم اسیر قلب سنگت می‌شود
آن روز، روز دل‌گیری و مرگم بیش نیست
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,645
Points
7,105
من در کنار تو تنهاترین بودم
من بی‌تو اندازه‌ی تمامی مردم شهر تنها شدم
بی‌تو مسیری را طی کردم که قرار بود با هم برویم
هنگامی که من می‌رفتم، تو مرا صدا می‌زدی
اما من کر شده بودم، چون تو مرا شکسته بودی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,645
Points
7,105
فراموش کردنت کار من نیست
چون هر روز، عشق تو را آغاز می‌کنم
دستانت در دستان کورمالم نیست
تا کی باید ز دوری تو اشک بریزم؟
موهایم سپید شد، پس کی برمی‌گردی؟
من لیلی‌ات بودم؛ اما نبودنت از من، مجنون ساخت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا