خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

شعر شعر«حریق خزان بود» |

  • نویسنده موضوع NADIYA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 268
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
نام شعر: حریق خزان بود
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی، عاشقانه
مقدمه:
می‌خواهم در زمینی پر از گل‌های پیچک
به دست خود، ز عشق تو گل رُزی بکارم
تا رازهای نهفته در آن را، با دستان خود بچینم
و چون ماهی در آب زلال دریا، لحظه‌ای آرام گیرم
من از یک لحظه خندیدن، و ساعت‌ها گریستن بی‌زارم
مرا خوش‌تر از آن‌که، ز عشق پرندگان عاشق آواز خوانم
پس از اشکی که ز دل‌تنگی و فراق عشق، از چشمم چکد
آرزویم این است که از پیکر بی‌جانم، خونِ روانه چکد
ای آسمانِ بی‌کران و ستارگان خفته‌گان
به سخن دل که با آهِ جان‌سوزی‌ست گوش سپارید
بنگرید که زنی خندان، با چشمانی بارانی به سویتان می‌آید
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
زمان بی‌درنگ گذشت
ساعت هر بار برایم آوازی غمگین سرود
من راز گذر زمان را می‌دانم
سخن لحظه‌هایی که در دلالان می‌گذرد را می‌فهمم
لحظه‌های شیرین گذشته، در گور خفته‌اند
زمان گذشت و دردها در تنم ریشه دواند
قطره‌های باران زمین را فرش زیر پاهایم می‌کند.
من به زیبایی گلی که تازه شکفته است می‌اندیشم
باغ‌های ویرانه‌ی تخیل
ذهنم را به سمت خود می‌کشد
به آسمان نگاه کن، حال جای باران... برف می‌بارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
به آوای گریستن امواج خروشان دریا
گوش بسپار، قصه‌ی جداییمان را
به گوش صدف‌های بی‌جان برسان.
مروارید چشمانم
در دریای نقره‌فام
انعکاس درخشش چشمان دل‌ربایت
داستان غم‌انگیز نبودنت را زنده می‌کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
شب در هنگام سحر، مسـ*ـت دو چشمان تو بودم
گویی در نوای عاشقان، در امواج گیسوی تو بودم
من هزاران بار، هزاران روز و شب در فکر توهم
محو تو بودم، محو ناگاه خنده و نگاه زیبایت
شدی اشک در چشمانم و غم در قلبم
که ناگاه خنده بر روی لبان من خشکید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
فکرم را به خیال خوشی‌ها دوخته‌ام
پاهای بی‌جانم را با طنابی نامرئی به زمین بافته‌اند.
زردترین برگ‌های یخ زده در پاییز
برای تو آواز غم و دوری می‌سرایند.
پرندگان بال شکسته‌ی درونم
آرزوی پرواز بر دلشان مانده است.
من خود را از این جهان پر از غم دور می‌کنم
اما هر چه دور می‌شوم جهان به من نزدیک‌تر است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
آسمان سیاه، بی‌رحمانه ماه را بلعیده است
من از تمامی آدم‌ها دور مانده‌ام
آن‌ها به خوشی‌ها دل سپرده‌اند
من به غم‌های جهان وابسته‌ام
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
تو همانند ماه درون من طلوع کردی
داستان زندگی ما، فراتر از شعر است
من بی‌تو در چند بیت شعر سپید خلاصه شده‌ام
حرف‌های ناگفته‌ی تو به موهای سپید تبدیل شد
من رنگ موهای مشکی‌ام را به این روزها باختم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
گویا در رود لیفی مانند ناامید فرو افتادم
زانوهایم شکست و آشیانه‌ام خ*را*ب گشت
زندگی شادی‌هایم را در مشت‌هایش انباشته کرد
من در آشیانه‌ی سرشار از غمم جان دادم؛
ولی در این مسیر ناامیدی، به سختی گام برداشتم
ذرات امیدهایم به پوچی و نیستی تبدیل شد.
در میان ناامیدی‌ها، امیدی تازه و نو همانند گل شکفت
با نزدیک شدن به موفقیت‌ها، گویا دوباره خلق شدم
امید از درونم ریشه زد و خنده مزین لبانم شد
زندگی شادی‌هایم را از زندان مشت‌هایش رها کرد
غم‌هایم را اسیر دستان زمختش کرد و همانند غنچه شکفتم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
و اما قبل از تو
جهان از چرخش باز مانده بود
امواج دریا، سکوت صخره را شکست
اوج نگاهت، به نگاهم دوخته شد

دوری‌ات را به وسعت اتاقم کشیدم
اتاقی که در آن، بوی عطر پیراهنت فرا گرفته بود
صدای موسیقی کلاسیکی و بخار روی شیشه‌
یک فنجان خالی از قهوه و نامه‌ی خداحافظی
و قاب‌عکس‌های دونفره‌مان و خاطره‌هایمان
و پیراهن سفید رنگی که برایم خریده بودی با خود آورده‌ام‌
گویا باد با من هم‌ سفر شده و از من می‌خواهد
تا صورت زیبایت را بر روی بوم خانه نقاشی کنم
در چشمانم نگاه نکن. دانه‌های مرواریدی
صورتم را خیس می‌کند و بغضت می‌شکند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
مرا رنجاندی؛ اما از من چه عصیان؟
تو را نرنجاندم؛ اما از تو چه پنهان؟
تو اگر مرا خواهی، پس چرا نیستی؟
من تو را خواهم، پس چرا نیستی؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا