شعر شعر«مثل بامدادی که گذشت»

  • نویسنده موضوع NADIYA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 442
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
دردهایِ خیس شده از قطرات باران
چشمان گرگ‌های بیابان را
به دریای خروشان و به زلالی آب بدل می‌کند
و در کنار جویبار پر از نم‌نمک‌های باران
ارواح بیدها، با چشمانی خون‌آلود خفته‌اند
و گویی دردها، به جانم رخنه کرده‌اند
و گویی دردها، از جهانی متفاوت می‌آیند
و نیش این دردها، همانند نیش مار کشنده‌ست

و این جهان پر از صدای پرندگان بال شکسته‌ایست
که همچنان بر روی دردهایم مرهم می‌گذارند
بر روی دردهایم ب*وسه می‌زنند و اشک می‌ریزند
و دنیا همراه با دردها، با دستان زمختش
طناب‌دار را برایم می‌بافد
آن‌گاه به‌جای گلوبند او را به گر*دن می‌اندازم
اما او چاقویی گلو آویز بیش نیست.
خنده بی‌غم، برایم جز خیال نیست
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
من پرنده‌ی کوچک و بال شکسته‌ای را
می‌شناسم که کورسویی از امید دارد
و با همان امید، در یک نی‌لبک چوبی
آواز غمگینی سر می‌دهد
پرنده‌ی کوچکی که با فکر پرواز می‌میرد
و صبح سحرگاه، با کورسویی از امید زنده خواهد شد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
در یک شیشه‌ی کوچک
به دنبال روشنایی مهتاب می‌گشت
ناگهان پنجره شد پر از غم
شب سرشار از انبوهی از پرندگان بال شکسته
شب سرشار از سکوت حزن‌آلود
زنی خسته دل، قلب خود را زیر پاهایش له می‌کرد
باران بغضش را شکست و بارید
مغز آن زن بر روی دیوارهای خونین، متلاشی می‌شد
بر روی خط‌های صاف سقف خانه‌ای که فروخته ریخته شده بود
نم‌نمک‌های باران همانند مروارید زمین را فرش می‌کرد
و اما آن زن، همانند آبی راکد و زلال ته نشین میشد
به صدای آشنایی گوش سپرد
صدای جیرجیرک‌هایی که بی‌نوا آواز می‌سرودند
آه آن زن، س*ی*نه‌اش پر از بغض و درد است
پر از درد یک دوری، درد یک نبودن، درد یک فراموشی!
او به یاد آورد روزهایی که گذشتند
او گذشت از گذشته‌ای که گذشت!
در آن شیشه که حکم قفس داشت
با یک قطره اشک چشمانش را برای همیشه بست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
در این میکده، زنی غمگین‌تر از او نیست
نمی‌خندد، نمی‌گرید، دیگر امیدی در دلش نیست
وز گوشه‌نشین‌تر از او در این دیار نیست
هر ک.س در پناهگاهی است
او هم آ*غ*و*ش کسی نیست
در این گلدان، گلی شاداب نیست
گل رازقی از آن لعل شفقگون می‌نوشد آب باران
در این میکده آن زن می‌شود مدهوش
همه در آن پناهگاه آفاق و سیه پوش
جان به جانش کنند، کی از او مجنون‌تر است؟
اشک‌هایی که در چشمانش هویداست
همانند مروارید زمین را فرش می‌کند
در میکده باده فروش نگاهش به سمت اوست
آن زن از دوری او می‌میرد.
اما خاطره‌های آن مرد،
لحظه‌ای از ذهنش وداع نمی‌کند
آن مرد از زن گذشت، ولی آن زن گویی مُرد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
راز صدف‌ها را می‌دانم
آن‌ها گویی در دل دریا
که گور مانندی بیش نیست خفته‌اند
شانه‌های دریا، صدف‌ها را مجاب می‌کند
در شن‌های ریز دریا صدف‌های تشنه ل*ب
زلالِ شانه‌های آب دریا،
هم‌چنان به آن‌ها عطش می‌دهد.
در دریایی که صدف‌ها از غم خفته‌اند.
و دریای بی‌کرانی که به عظمت خود می‌بالد
جایی برای امیدی تازه و نو نیست
دریایی که از دور آرام‌بخش است
اما امواجش ماهی‌ها و صدف‌ها را می‌کُشد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
دلی دارم دور از خوشی‌ها
و به هنگامی که پرستوهای مهاجر
در دریاچه‌ی غم پارو می‌کشند
بیداری را تا صباحی از خواب ترجیح می‌دهند
آن‌ها مرگ را زیسته‌اند
آن‌ها مرگ را آرزو کرده‌اند
با آوازی غمناک از دریا وداع می‌کنند
دریایی که طوفانی است
دریایی که آرامشش یک دروغ شیرین است
و شمعی که ز عشق پروانه می‌سوزد
اما با وزش بادی رهگذر، خاموش می‌گردد
و پروانه به دنبال روشن شدن شمع
و بادی که خبر نبود او را به گوشش می‌رساند!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
در سی*ن*ه‌ی من دردی لانه کرده بود
اشک‌های تو چو سیلی به سوی من جاری شد
و غم مرا همچو عروسکی در آ*غ*و*ش کشید
در دامانش که گهواره‌ی رویایی‌ای بود
و خواب برای من لالایی خواند
و من به خواب شیرینی فرو رفتم
خوابی که دیگر پس از آن فردایی نبود
مرگ همچو حریری گِرداگِردم حصار کشیده است
خروارها خاک بر روی تن بی‌جانم بریز
آن زن با آرزوی نرسیدن‌ها به خوابی فرو رفته است
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
فریادهایتان را از آن زن دور کنید
آن زن خسته‌دل، می‌خواهد بخوابد
آرام‌تر
بی‌رحم‌ها
خنجرهایتان را
بر تن تکه‌تکه شده‌ی آن زن ننشانید
هر آن‌چه تیغه زدید بس است
به نوسان او را در چنگال مرگ انداختید
دیگر بس است
او در چنگال مرگ جان باخت!
آرام‌تر، بی‌رحم‌ها!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
آخرین ویرایش:
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
ای کاش پاییز بودم
تا برگ‌هایم یکایک زرد می‌شد
ای کاش باد بودم
دست‌هایم نوازشِ گونه‌هایت می‌شد
ای کاش باران بودم
نم‌نمک‌هایم اشکی در چشمانت می‌شد
ای کاش خورشید بودم
اشعه‌های ریز و درشتم در صورتت نمایان می‌شد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA
بالا