شعر شعر«مثل بامدادی که گذشت»

  • نویسنده موضوع NADIYA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 442
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
1728404400503.png
نام شعر: مثل بامدادی که گذشت
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی
قالب: سپید
مقدمه:
باغ، به صد خاطره‌‌های تلخ خندید
عطر صد گل میخک پیچید
ساعتی بر ل*ب ساحل نشستم
من هم‌چنان محو تماشای ماه
نور ماه فرو ریخته در آب
چون کبوتر بر روی بام نشستم
قطره اشکی از چشم شاخه فرو ریخت
کبوتر تلخندی زد و بگریخت
اشک در چشم برگ لرزید
ماه به حال من خندید
پایم را در دامن غم کشیدم
بی‌تو، اما مثل بامدادی که گذشت!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
در سیاهی و کرانه‌ی آسمان
یک گوی نورانی خودنمایی می‌کرد
و قطره‌های ریز باران
از لمبرهای ابرهای کوچک پایین می‌آمدند
و آفتاب با گیسوبان طلایی رنگش
که از رویاهای جگن‌های باران خیس بود
بر روی گیاهان می‌تابید
شهر به دور غم‌هایم پیچ خورد
و غم، مرا تنگ‌تر از قبل فشرد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
صدایم طنین دل‌نوازی‌ست
که کلمه به کلمه‌ی غم‌هایم در آن می‌نشیند
و قاصدی که غم‌هایم را به گوش همگان می‌رساند
و در سکوت حزن‌آلود و حکم‌فرمای دنیا
دردهایم بی‌داد می‌کند
و دنیا دردهایم را فریاد می‌زند
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
این دنیا همانند سیاه چاله‌ایست
که با زخم‌زبان‌هایش آتش به جانم می‌زند
و مرا به درون خود می‌کشد
مرا آشفته می‌کند، مرا تمام می‌کند
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
دردهایم را
در چاله گونه‌ام پنهان می‌کنم
تا بزرگ‌ترین رازهایم
در چال گونه‌هایم پنهان شود
تا دردهایم، به لبخند تلخی تبدیل شود
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
همانند آفتاب خواهی درخشید
به جویباری که در من جاری‌ست
به ابرها که در آسمان می‌رقصند
از شاخه‌های تنومند و رقصان درختان
گذر خواهی کرد
دسته‌های کلاغان پر مشکی و زیبا
که در شبانه‌های غم پرواز می‌کنند
عطر تن‌شان را به من هدیه می‌دهند
به موهای سپیدم که در آینه نمایان شده است
و اشعه‌های ریز و درشت خورشید که آن‌ها را
همانند مرواریدی زیبا، درخشان می‌کند
بنگر و ببین دنیا با این زن چها کرده است؟
با گیسوبان مشکی رنگم خاک باران خورده را
با اعماق وجود جمع خواهم کرد.
و به مشامم خواهم فرستاد
و با چشمان آغشته به اشکم تجربه‌های غلیظ دنیا را
با گل‌های رازقی که چیده‌ام، مرور خواهم کرد
آستانه سرشار از غمِ بزرگ و کوچک می‌شود
و من در متقابل کیهان می‌ایستم و با لبخندی بی‌جان
دردهایم را فریاد می‌زنم، اما این زن کوه استوار است!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
پاییز فرا رسیده است
من راز صدف‌ها را می‌دانم
آن‌ها در دل دریا که گورمانندی بیش نیست خفته‌اند.
و شن‌ و ماسه‌های کنار دریا، آرامش دل پر از غم آن‌هاست
و باران آواز غم‌انگیز اما دل‌نشینی سر داد
و صدایش در آسمان پیچید.
باد دست نوازش را بر روی برگ‌های زرد و خشک می‌کشد

و بوی عود و گل‌های یاس و یاسمن در کوچه‌ها می‌پیچد
به آغاز فصل سرد، به قطرات ریز و درشت بارانِ همچو مروارید
و ویرانه‌ی ایوانِ قدیمی و خانه‌های کاه‌گلی
ایمان خواهم آورد!
و بر روی پو*ست لطیفِ دانه‌های ریز و درشت باران
دستانم را خواهم کشید و آن‌ها را با حسی لطافت‌گونه
نوازش خواهم کرد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
تگرگ و باران، پشت پنجره اتاقم می‌لرزند
و زمین گویی از غم بسیار، از چرخش باز مانده است
و دستان زمخت و لرزان نامحسوسش را
پشت پنجره‌ی اتاقم گذاشته است و می‌گرید
و غم، دستان زمختش را میان دستانم می‌گذارد
و لبانش را چون حس گرم‌مانندی باز می‌کند
و از دردهایش می‌گوید و رازهای نهفته در قلبش را
بازگو می‌کند و خنده‌ای تلخ ل*ب‌های سرخ‌ مانندش را
قاب می‌گیرد و ناامیدی کل تن‌ِ خسته‌اش را فرا می‌گیرد.
و گویی من، به نوازش دستانِ او نیازمندم
و ای کاش باد، دردهای ما را با خود ببرد
و ای کاش باران دستی در شعرهایم ببرد
و دردهایم را از قلب من بشوید و پاک کند
ای کاش باد دست نوازش گونه‌اش را
بر روی موهای مشکی رنگِ ژولیده‌ام بکشد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
از پوچی‌های دنیا بی‌زارم
از دردها و خنجرهای پی‌در‌پی‌اش لبریزم
نه به فکر آن‌ام که کسی مرهم دردهایم شود
نه به فکر آن‌ام که کسی نمک بر روی زخم‌‌هایم بپاشد
همه‌ی تیکه‌تیکه شدنِ قلب من، و روح خاکی‌ام
در دستان این شعر، همچو آتش خواهد سوخت
گل‌های تازه جوانه زده، با هزاران امید و آرزو می‌خوانند
بوته‌ی نسترن و نیلوفر، رقصان‌رقصان با غم می‌رقصند
و با هر نسیم خنکی که در باغ می‌وزد، لبانشان می‌خندد
من امیدِ نو و تازه را، در خواب‌های رویایی‌ام دیدم
و در دستان زمخت دنیا و سرشار از غم‌اش، سخت کاویدم
پُر شدم از زیبایی‌های اندر پوچ دنیا، اما در مُشت دنیا رنجیدم

پُر شدم سرشار از آوازهای سیاه و سفید، زیر لگد دنیا آویختم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,138
لایک‌ها
5,212
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,020
دیروز به یاد دردها و آوازهای غم‌انگیز
و فردا به یاد امید‌های پوچ و تو خالی دل‌گیر
بر پیکر بی‌جانم خروارها خاک پاشیدم
و بند بر سر گیسوبانم آهسته گشودم
و عطر گل رازقی را بر روی خاک‌های سرد پاشیدم
و چشمان آغشته به اشکم را با غم، طولانی فشردم
گیسوبان و زلف‌های مشکی رنگم را بر سر شانه انداختم
به شاد‌ی‌های دنیا و خنده‌‌های گوش‌خراشش افسوس خوردم
دنیا دستی بر روی گیسوبانم می‌کشد و زمزمه‌وار می‌گوید
ای کاش نمِ باران دردهایش را بشوید، با خنده چه زیبا می‌شود
گویی اشک در مردمک چشمان قهوه‌ایم، همانند قطرات باران
و خنده‌های تلخ روی لبانم طرح زیبایی می‌بندد
و دنیا عطر لاویز تنش را، همچنان افشارگونه به رخم می‌کشد
من به تماشای خنده‌های جنون‌وار دنیا، و دنیا در آیینه خیره به من
من به آواز دل‌نشین او گوش می‌سپارم

و او به دردهایم نیشخند می‌زند
دنیا باعث‌بانیِ شکست و فغانِ غمِ خویش شد
ای دنیا، چه بگویم؟ که زندگی‌ام به دست تو آوار شد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA
بالا