- تاریخ ثبتنام
- 2019-12-22
- نوشتهها
- 5,710
- لایکها
- 26,850
- امتیازها
- 128
- محل سکونت
- مادرید
- وب سایت
- forum.taakroman.ir
- کیف پول من
- 32,814
- Points
- 217
درود. خوابم میاد برای همین نمیخوام سخنرانی کنم. این تاپیک برای دلگرمی دادن به نویسنده زهم زردآلو زده شده این دلگرمی به این معنا نیست که شما از رمان تعریف کنید؛ به این معنیه که اطلاع بدید رمان رو خوندید و نظر حقیقیتون رو با من درمیون بذارید. نظرهای حقیقی، ممکنه تلخ و برنده بهنظر بیان، اما کی قراره اهمیت بده به تلخیش وقتی مثل زهرمار، مفیده برای سرطان؟ خلاصه کنم حرفمو.
یه نویسنده، همیشه برای ادامه و نابود نکردن دنیایی که ساخته، نیاز به نگاه و توجه داره. خیلی از ما نویسندهها، وقتی طرد میشیم، خشممون رو روی دنیایی که ساختیم خالی میکنیم و بعد، با جمله "من رمانتو دوست داشتم، چرا ادامه ندادی؟" پوزخند میزنیم. قبل از اینکه به مرگ سهراب و نرسیدن نوشدارو برسیم، این رو میگم.
دنیای زهم زردآلو، برای من واقعیه. شاید توی جهان دیگهای، چیزی که نوشتم واقعی بشه و من، ل*ذت میبرم از اینکه میتونم یه پنجره باز کنم، برای شما تا اون دنیا رو تماشا کنید، احتمالا با یه چیپس توی دستتون البته.
نام: زهم زردآلو
ژانر: عاشقانه، فانتزی
نویسنده: مهاجر
سطح: حرفهای
ناظر: Fatemeh.fattahi
خلاصه:
توار شوآن، دختری که چندین سال است با پریها، همان موجودات فریفته، مقابله میکند و بذر کینه درون قلبش با حسی گمشده، آبیاری شده و رشد کرده. یک سالیست که پنهان شده و از دور، همهچیز را کنترل میکند؛ اما حالا، با هجوم گذشته، مجاب است جرعت به خرج دهد و با عشقی دوباره، جانسوز شود. با آمدن مردی جدید که از قضا بوی خامیِ گذشته توار را میدهد؛ همهچیز بهم میریزد و زردآلو در زمستان، رشد میکند. هیچ چیز سر جایش نیست، مثل زردآلو و زخمی که سنخیتی با گذشته ندارد. زخمی جدید، تازه و پرشور؛ ماننده غده سرطانی، به جان همه کسانی که زردآلو خوردهاند، میافتد.
یه نویسنده، همیشه برای ادامه و نابود نکردن دنیایی که ساخته، نیاز به نگاه و توجه داره. خیلی از ما نویسندهها، وقتی طرد میشیم، خشممون رو روی دنیایی که ساختیم خالی میکنیم و بعد، با جمله "من رمانتو دوست داشتم، چرا ادامه ندادی؟" پوزخند میزنیم. قبل از اینکه به مرگ سهراب و نرسیدن نوشدارو برسیم، این رو میگم.
دنیای زهم زردآلو، برای من واقعیه. شاید توی جهان دیگهای، چیزی که نوشتم واقعی بشه و من، ل*ذت میبرم از اینکه میتونم یه پنجره باز کنم، برای شما تا اون دنیا رو تماشا کنید، احتمالا با یه چیپس توی دستتون البته.
نام: زهم زردآلو
ژانر: عاشقانه، فانتزی
نویسنده: مهاجر
سطح: حرفهای
ناظر: Fatemeh.fattahi
خلاصه:
توار شوآن، دختری که چندین سال است با پریها، همان موجودات فریفته، مقابله میکند و بذر کینه درون قلبش با حسی گمشده، آبیاری شده و رشد کرده. یک سالیست که پنهان شده و از دور، همهچیز را کنترل میکند؛ اما حالا، با هجوم گذشته، مجاب است جرعت به خرج دهد و با عشقی دوباره، جانسوز شود. با آمدن مردی جدید که از قضا بوی خامیِ گذشته توار را میدهد؛ همهچیز بهم میریزد و زردآلو در زمستان، رشد میکند. هیچ چیز سر جایش نیست، مثل زردآلو و زخمی که سنخیتی با گذشته ندارد. زخمی جدید، تازه و پرشور؛ ماننده غده سرطانی، به جان همه کسانی که زردآلو خوردهاند، میافتد.
حرفهای - رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان
#زهم_زردآلو #پارت۱۹ چشمانش را میبندد و من، میبینم که درستکاری توی این مرد، زیادی مناسب منِ حقهباز نیست. منی که با وعده پول کشاندمش، البته که زیادی آدم ریسکپذیری بود و میدانست که سرش را به باد میدهد؛ اما آمد. من بازیاش دادم و او حالا چشمانش را میبندد. پُک اول را که میزند، از توی کمد،...
forums.taakroman.ir