شعر اشعار«فنجان خالی قهوه»

  • نویسنده موضوع NADIYA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 306
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,148
لایک‌ها
3,355
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,030
IMG_20240302_110925_677.jpg
نام شعر: فنجان خالی قهوه
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی
قالب: سپید
مقدمه: پلک‌هایم را بر هم فشردم
گویی در خیالاتم، تو را ببینم
اما در دلالان
حتی در خواب، تو را ندیدم
آن لباسی که بوی عطر تن تو می‌داد
حال کجاست؟
آن عطر تنت که
گل‌های بهاری را هم گیج می‌کرد
حال کجاست؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,148
لایک‌ها
3,355
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,030
پلک‌هایم را بر هم می‌فشارم
تو را نمی‌بینم
به نشانه‌هایی که از تو دارم
گمان می‌کنم که باید کنارم باشی
در آسمانی که ماهش می‌تواند
یک گوی نورانی باشد
در شیشه عطری که
گل‌های بهاری را
گیج کرده است
پشت پنجره‌ی اتاقم
که مدام مرا در‌به‌در
به سوی خود تکثیر می‌کند.
این تنها نشانه‌هایی است که
از تو برایم باقی مانده است
میز صبحانه‌ای لذیذ
اما با فنجان خالی قهوه
رنگ خوش‌رنگی
بر بوم این خانه
لباسی که هنوز گویی
بوی عطر تن تو را می‌دهد
و سایه‌ی خنکی که پرندگان
زیر آن، زِ عشق تو آواز می‌خوانند.
آن‌قدر این راه را نزدیک شده‌ام
که به ندرت، و وضوح تو را می‌بینم
اما این جز خیال نیست!
تو را هرگز نمی‌بینم
آری! تو را
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,148
لایک‌ها
3,355
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,030
خورشیدی که بر پنجره‌ی اتاقت می‌تابد
بر چهره‌ی من هم خواهد تابید
ماهی که برای تو چشمک می‌زند
روزی نگاهش به سمت من می‌افتد
او برای من خواهد گفت!
از عشق تو خواهد گفت
روزی باران هم
با من، مهربان خواهد شد
با من میل سخن خواهد داشت
با من آواز خواهد خواند
صدایش با من، هم‌صدا خواهد شد
زمین فرش زیر پاهایم خواهد شد
روزی با هم رو‌به‌رو خواهیم شد
روزی به هم‌دیگر، نزدیک خواهیم شد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,148
لایک‌ها
3,355
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,030
ساعت، از نیمه شب گذشته است
و پذیرای آنم که این جمله
شروع مناسبی برای آغاز عشق نیست
اما پلک‌هایم، با خواب وداع کرده است
اما از دوست داشتنت، دریغ نمی‌شوم
با وجود این‌که نیمه شب، و زمان خواب است
هیچ شب یا نیمه شبی، همانند امشب
نیمه شبِ پر از غم و اندوهی نبوده است
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,148
لایک‌ها
3,355
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,030
طرز نگاهم، متفاوت‌تر از همیشه است
در نگاهم، گویی دو کبوتر بال شکسته،
عاشق و درمانده، از سفری دور و دراز
جا مانده است
فاصله‌ی میانِ من و تو
اندازه امتداد نگاه آتشین تو
در من است
همانند پرنده‌ای، در گندم‌زار نگاهت سوختم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,148
لایک‌ها
3,355
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,030
باید در لحظه زندگی کرد
باید گاه، همانند گلی سرخ روئید
گاه باید با امیدی مرده
بذر امیدی نو، در دل کاشت
گاه باید با سوسوی امیدی بی‌رنگ، در لحظه درخشید
گاه غزل یا شعری، طنین‌نواز سرود
گاه با شاخه‌ای از عطر گل پیچک
در دلِ آرزوها، ریشه دواند.
گاه باید زیر سایه‌ی ابری سرگردان
گاه با نور خورشید، بر پشت کوه‌ها پنهان
باید گریست
باید به ضربه‌ی بی‌رحم باران، بر پنجره
گویی بلند، قهقهه زد
گاه باید بر غمی بی‌پایان
هم‌چنان مجنون‌وار خندید
زیرا چه بخندی، چه اشک بریزی
زمان به سرعت، خواهد گذشت!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,148
لایک‌ها
3,355
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,030
بوی عطر تنِ تو
بوی گلِ یاسمن است
بویی که مشامم را به بازی گرفته است
عجیب مشامم را قلقلک می‌دهد
عشقت در دلم
بذرش را کاشته است
گویی حال خسته، به خانه‌اش بازمی‌گردد
بوی عطر تنِ تو
بوی خاکِ باران خورده کوچه‌هایِ عشق را می‌دهد
آفتاب هم با من هم‌بازی شده است
با اشعه‌های ریز و درشت‌اش،
بر زیر پیراهنم، هم‌چنان می‌دود
ماه انگار دلش گرفته است
گویی در سر می‌پروراند که با من هم‌دردی کند
صبحانه‌ی من، فنجان و بشقاب خالی‌ست که
رعد و برق، همانند الماسی درخشان،
در آن برق می‌زند
دلم می‌خواهد در زیر باران
به‌جای پرسه زدن در خیابان
همانند پرنده‌ای زیبا
در آسمان ز عشق تو، پر و بال بزنم
زمانی که به تو فکر می‌کنم
دلم نمی‌خواهد از معرکه بیرون آیم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,148
لایک‌ها
3,355
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,030
من همه چیز را
به وضوح، و ندرت دیده‌ام
اما تنها چیزی را که دوست دارم تا ابد ببینم
نقاشی زیبای خداوند است
چه ماهرانه صورت زیبای تو را، نقاشی کرده است
چه شاعرانه سخن‌هایت را، در دلم جا دادی
خنده نارنج طعمت را
با هیچ طعمی تعویض نخواهم کرد
حتی با طعم تلخِ قهوه
حتی با طعمِ تلخِ سیگارِ بهمن
باید با این عشق چه کنم؟
عشقی که همانند گلی پیچک
دور دلم را حصار کرده است
و هر چه بیشتر می‌گذرد،
بیشتر در دلم ریشه می‌دواند
با خاطره‌هایت چه کنم؟
آن‌ها را ببوسم و با آن‌ها وداع کنم؟
مگر می‌شود؟
من با خاطراتت زنده‌ام ای عشق
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,148
لایک‌ها
3,355
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,030
نوازش‌های دیرینه‌ی تو
در سوراخ کدام آجرهای کوچه پس کوچه‌ها
پنهان شده است؟
نکند آن را روی پشت‌بام خانه جا گذاشته‌ام؟
خنده‌های بی‌جان اما صمیمانه‌ات
پشت کدام غم‌ها پنهان شده است؟
نوازش‌های عاشقانه‌ات، پشت کدام دست یخ زد؟
تو حجم آوارگی خانه‌ای هستی که
با عشق و رنج، آن را برای من ساختی!
و من روح خشکیده‌ی گل یاسمن هستم
دست‌هایت سهم کدام زن است؟
کدام زن، مهربانی شکوه و پرعظمتت را
در خلوت خود جشن می‌گیرد؟
حال باید تو را آرزو کنم؟
یا باید با آرزوی بی‌جان و بی‌روحم، وداع کنم؟
در افکار پوچ و مغز پوشالی‌ام، همانند گل جوانه زدی
هنوز هم، با عطر تن تو، و آرامش حضورت
شکوفا می‌شوم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : NADIYA

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,148
لایک‌ها
3,355
امتیازها
143
سن
20
محل سکونت
شیراز📍
کیف پول من
142,398
Points
7,030
گمان کردی میانِ زندگی من و تو
فرسنگ‌ها فاصله، و دیوار حصارمانندی چیده‌اند.
که تا ابد، این راه را دوام می‌دهندـ
نمی‌دانستی که این دیوارها را
خود ساخته‌ای...
اما اگر بودی
اگر گرمای دستانت را حس می‌کردم
هرگز این چنین نمی‌شد!
با هم، دیوارها را آوار می‌کردیم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : NADIYA
بالا