خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

شعر اشعار «رگ خواب» | اثر زری کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع NADIYA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 261
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
نام اشعار: رگ خواب
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی، عاشقانه
قالب: سپید
مقدمه:
نیمی از ماه منم
و نیمه‌ی دیگرش هم تویی؛
اما چه دراماتیک‌ است
که نیمه‌ی تو
بر پشت خورشید پنهان است؛
ولی با همان نیمه‌ات، چها که با من نکرده‌ای!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
اکنون بارها،
از من سؤال شده است که برای چه زنده‌ای؟
اینک یک دلیل بیشتر نخواهم داشت
بودنت را بهانه می‌کنم!
حال که ندارمت، اکنون کسی از من نمی‌پرسد
برای چه زنده یا مرده‌ات برایت فرقی ندارد؟
شاید چون دیگر تمایلی ندارم بودنت را برای زندگی‌ام بهانه کنم
یا شاید بی‌خبراند که من بعد از تو
زیر خروارها خاک، به سر می‌برم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
رگ خواب من دست تو بود
می‌دانستی که با نبودنت همانند یک گل
که پژمرده شده است
با حضورت در کنارم به گلی سرخ، بدل خواهم شد.
می‌دانستی که اگر بروی من بعد از تو، خواهم مُرد!
اینک زمانی که می‌دانستی رگ خواب من دست توست
چرا بی‌علت، مرا با تمام خاطرات‌هایمان ترک کردی که بروی؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
اینک خواب نبود، من در خیالات بودم!
راست می‌گفتند، شیرینی عشق، در قصه‌‌هاست
دیگر نه تو، نه آبی آسمان
نه طلوع آفتاب، نه اشعه‌های ریز و درشت‌اش
نه قطرات باران، نه حضورت در قلبم
نمی‌توانند، حال مرا خوب کنند.
مگر این‌که رگ خواب عجل
شیرین کند، افسانه‌ی ما را!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
عشق، چندان زیبایی نداشت
به قول مادرم
عشق در قصه‌هاست
آن‌جا که، اگر زمین خوردی
با قامت بلندش، رو‌به‌رویت بایستد
بگوید، دستانم را بگیر و بلند شو
و اکنون در حقیقت، زمینت می‌زند و
دستانت را رها می‌کند و
از تو می‌خواهد که، هرگز بلند نشوی
و حتی اگر خودت هم
بخواهی که برخیزی، یادت می‌آید
جوری تو را زمین زده است
و استخوان‌هایت را شکسته است
که نمی‌توانی حتی تکانی بخوری
آن‌وقت، انتظار داری
برخیزی و قوی باشی؟
می‌گوید، زمانی که می‌تواند تو را ترک کند
می‌تواند به آسانی تو را به فراموشی بسپارد
چرا باید زمانش را، صرفِ عشقِ تو کند؟
می‌گوید، اوایل چنان وانمود می‌کند
که تو را می‌خواهد
که تو تا چهل روز، کور می‌شوی!
بدی‌هایش را، نخواهی دید
شکستن‌هایت را نخواهی دید
زمین خوردن‌هایت را نخواهی دید
فقط تنها، او را خواهی دید
اما چهل روز که گذشت
اکنون متوجه می‌شوی
او در این چهل روز، فقط وانمود کرده است
که تو را
که دستانت را
که چشمانت را
هرگز، ترک نخواهد کرد
آن زمان، متوجه می‌شوی
در خواب غفلت بوده‌ای
اما دیگر،
ریشه‌ات خشک شده است
دستانت پینه بسته است
تکه‌های قلبت، دورت را حصار کرده‌اند
غرورت، زیر پاهایش پایمال شده است
دیگر چیزی از تو باقی نخواهد ماند
دیگر پشیمانی تو، یا پشیمانی او
بی‌اهمیت است
دیگر تو آن زنِ سابق نخواهی شد
تیکه‌تیکه‌های قلبت را جمع می‌کنی
اما دیگر او قلبِ سابق نخواهد شد
باز هم دلت او را می‌خواهد
اما او، آن مردِ سابق نخواهد شد
اینک اگر باز هم بازگردد
تو آن زنِ سابق نخواهی شد
هنوز هم جانت را فدایش می‌کنی
اما حس نفرت او را از تو
و تو را از او، دور خواهد کرد!
دیگر با مرگ هم حال تو
خوب نخواهد شد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
چه زیبا گفت، مادربزرگ‌ام
چو لیلایی و او، چو مجنون
و او رگِ خوابت را چه خوب می‌داند
با دستانش، برای توگهواره‌ای می‌شود
و با زبان‌اش، برایت لالایی می‌خواند
با لبانش، تو را م*س*ت خود می‌کند
با نبودنش، تو را از لیلا، مجنون می‌کند
با حسرت بودنش، تو را
خار و پشیمان ز عشق می‌کند
آن‌گاه دیگر تو،
نه دلی برایت می‌ماند
نه امیدی برای زندگی
نه شوقی برای فردا
نه آرزویی برای پروازت
تو خواهی مُرد، و او چه آسوده
بر روی تو، و خاطرات‌‌هایت
خروارها خاک می‌ریزد و
تو را، به فراموشی می‌سپارد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
امیدی که پر کشید
دیگر برنخواهد گشت
آرزویی که برای کَسی دیگر برآورده شد.
دیگر او آرزو نخواهد شد
قلبی که شکست، دیگر درست نخواهد شد
قولی که شکست، دیگر آن قول، قول نخواهد شد
عجب جایی‌ست، این دنیایِ فانی!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
کابوس است
وقتی زورت، به دردهایت
نمی‌رسد و
تا میایی اوج بگیری
سرنوشتت، جوری رغم می‌خورد
که هر روزت، هر بار
چند قدم عقب‌گرد کنی!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,207
کیف پول من
142,655
Points
7,105
و زندگی، چشمان تو را
حتی خیالات تو را
از من گرفت
و نگذاشت، لحظه‌ای
در کنار تو با دستانت
با چشمانت، حتی با خیالاتت
اندکی زندگی کنم
این نامش زندگی نیست
جهنم است، جهنمی که
ظاهرش زندگی‌ست
باطنش جهنمِ بی‌تو!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا