باران، پشت پنجرهی اتاقم ایستاده است
یک ریز مرا نظاره میکند
شاید هم از تماشای من، چشمانش خیس شده است
یادت نگذاشته است جهان را ترک کنم
در سی*ن*هام قلب فرسوده و شکستهای دارم
نمیتوانم خاطرهها را با قلب فرسودهام، پس بزنم
خاطرههای با تو آنقدر شیرین است
که فراموش کردن آن سخت محال است
#مارلبرو
#زری
#انجمن_تک_رمان
یک ریز مرا نظاره میکند
شاید هم از تماشای من، چشمانش خیس شده است
یادت نگذاشته است جهان را ترک کنم
در سی*ن*هام قلب فرسوده و شکستهای دارم
نمیتوانم خاطرهها را با قلب فرسودهام، پس بزنم
خاطرههای با تو آنقدر شیرین است
که فراموش کردن آن سخت محال است
#مارلبرو
#زری
#انجمن_تک_رمان
کد:
باران، پشت پنجرهی اتاقم ایستاده است
یک ریز مرا نظاره میکند
شاید هم از تماشای من، چشمانش خیس شده است
یادت نگذاشته است جهان را ترک کنم
در سی*ن*هام قلب فرسوده و شکستهای دارم
نمیتوانم خاطرهها را با قلب فرسودهام، پس بزنم
خاطرههای با تو آنقدر شیرین است
که فراموش کردن آن سخت محال است
آخرین ویرایش: