معرفی کتاب کتاب فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟ از مصطفی خرامان

ساعت تک رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,499
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
شما به معجزه باور دارید؟ اگر به یک‌باره راه‌حل تمام مشکلاتتان را در یک بسته‌ی عجیب آن‌ هم وسط خیابان پیدا کنید چطور؟! مصطفی خرامان، نویسنده‌ی کتاب فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟ از زندگی انسان‌هایی می‌گوید که شاید چندان هم به معجزه باور نداشته باشند، اما چه‌کسی‌ست که نخواهد فرشته‌ای از آسمان بیاید و گرفتاری‌‌هایش را در چشم به هم زدنی غیب کند؟! باید دید علی، گیتی، مرجان و غلام با چنین معجزه‌ی بزرگی چه می‌کنند!

درباره‌‌ی فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟
شما فکر می‌کنید فرشته‌ها واقعاً وجود دارند؟ شاید این سوالی نباشد که هر روز از خود بپرسیم، اما اگر ما نیز همچون شخصیت‌های داستان فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟ در مخمصه‌ی بزرگی گیر کنیم، ممکن است دست به دعا ببریم تا یکی از همین فرشته‌ها بیاید و نجاتمان دهد! مصطفی خرامان در اثر جدید خود، زندگی چهار جوان متفاوت را به تصویر می‌کشاند، جوان‌هایی که هرکدام در قصه‌ای مجزا و با مشکلاتی منحصر به خود دست‌وپنچه نرم می‌کنند، اما همگی در یک نکته‌ی مهم با هم اشتراک دارند: آن‌ها به دنبال معجزه‌اند!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,499
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
چهار شخصیت اصلی داستان در ابتدا چندان به هم نزدیک به‌نظر نمی‌رسند! هر کدام زندگی خود را دارند با مشکلات خود، گیتی تنها هجده سال دارد با این حال به تازگی پدرش را از دست داده. مرجان نیز همسن اوست، با این تفاوت که منتظر وام ازدواج است تا زود‌تر برود سر خانه و زندگی. غلام اما اوضاع سخت‌تری دارد، چرا که در عوض بدهی پدرش مجبور است در یک بنگاه ماشین کار کند، علی نیز در این میان گرفتاری‌های خود را دارد و به هر دری می‌زند تا از بیکاری دربیاید. هر کدام از چهار شخصیت قصه حتی فکرش را هم نمی‌کند که روزی قصه‌ی زندگی‌اش به سه نفر دیگر گره بخورد، آن‌ها به‌واسطه‌ی بسته‌ی عجیبی که لای روزنامه پیچیده شده! همه‌چیز به معجزه می‌ماند و مشکلات هر چهار جوان داستان با این بسته‌ی عجیب و غریب حل خواهد شد. اما آیا در ادامه‌ی داستان کتاب فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟ همه‌چیز به سرعت و سادگی معجزه رخ می‌دهد؟ باید داستان را از زبان خودشان بشنویم!

داستان کتاب فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟ قصه‌ای درباره‌ی رنج‌ها و نیاز‌های امروز بشر است، رنج‌هایی که گاهی پاسخ آن را باید جایی فراتر از دنیای مادیات جست‌وجو کرد. داستان مصطفی خرامان به‌گونه‌ای تازه چشم ما را به روی معجزه‌ها باز خواهد کرد و فرشتگانی را که قبل‌تر تنها در قصه‌ها و افسانه‌ها از آن‌ سراغ داشتیم، این‌بار در ن*زد*یک*ی خود ما نشان خواهد داد.

این کتاب با تلاش و همت نشر افق به دست علاقه‌مندان دنیای داستان رسید است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,499
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
کتاب فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟ برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب جذاب را به نوجوانان علاقه‌مند به دنیای داستان و روایت‌های ماجراجویی پیشنهاد می‌کنیم.

با مصطفی خرامان بیشتر آشنا شویم
مصطفی خرامان (متولد 1334) از نویسندگان معاصر ادبیات کودک و نوجوان ایرانی است. او دارای مدرک رشته‌ی ادبیات فارسی‌ست و سوابق اجرایی زیادی در حوزه‌ی فرهنگی در کارنامه‌ی خود دارد که در این میان می‌توان به مدیریت گروه کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی و عضویت شورای نویسندگان سروش نوجوان و شورای طرح و برنامه‌ی مرکز پویانمایی صبا اشاره کرد. خرامان همچنین بابت دو اثر «به جای دیگری» و «کلاه حصیری» دو بار موفق به دریافت جایزه‌ی کتاب سال ایران شد و در کنار نوشتن، داوری جوایز معتبری همچون جایزه ادبی شهید حبیب غنی‌پور را نیز برعهده داشته. «ماجراهای پسر سرکار عبدی»، «دختران علیه دختران» و «سنجاب گرفتار» گوشه‌ای از آثار تالیفی این نویسنده‌ی محبوب است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,547
لایک‌ها
18,499
امتیازها
143
کیف پول من
94,631
Points
10,605
در بخشی از کتاب فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟ می‌خوانیم
عموحیدر گفت: «دیگر یواش‌یواش باید بساطم را جمع کنم ببرم تو.»

بعد صدای چلق‌چلق استکان و نعلبکی آمد. عموحیدر داشت برا‌شان چای می‌ریخت. چای‌های عموحیدر حرف نداشت، خوشمزه می‌شد، بس‌که حوصله داشت. آتش زیر قوری را خیلی کم می‌کرد که نجوشد و یواش‌یواش دم بکشد. بعد از بیمارستان حرف زدند. انگار آن مرد جوان دکتر بود. پیش خودم گفتم، نکند عموحیدر مریض شده. تو همین فکر بودم که حرف پول آمد وسط. دختره گفت: «ما آن پول را برا‌تان پس آوردیم. یک کمی هم گذاشتیم روش. شاید درد یکی دیگر را دوا کند.»

حواسم پرت شد، نفهمیدم موضوع پول چه بود. ولی بعدش را خوب شنیدم. گوش‌هایم تیز شده بود. عموحیدر گفت: «... این‌همه پول به دردم نمی‌خورد.»

دلم می‌خواست بپرم توی حیاط بغلی و ببینم چقدر پول است. چند سال بود که دنبال این درد بی‌درمان می‌دویدم. می‌خواستم یک پولی جور کنم، ماشین بخرم. اگر دویست‌وپنجاه هزار تومان داشتم، یک پیکان می‌خریدم و مسافرکشی می‌کردم. ننه‌ام را هم می‌بردم مشهد زیارت که برای من هزار جور نذرونیاز کرده بود. یاد ننه افتادم، پیش خودم گفتم: «شانس آوردم خانه نیست و گرنه نمی‌گذاشت گوش وایستم ببینم چه خبر است.» دوباره حواسم پرت شد. نفهمیدم چه گفتند. شنیدم عموحیدر گفت: «محمد تو کسی را نمی‌شناسی که این پول به دردش بخورد؟»

می‌خواستم داد بزنم بگویم همین‌جا بیخ گوشت یک مفلس و درمانده هست. اما می‌دانستم ضایع است. اگر جیک می‌زدم، می‌فهمیدند گوش ایستاده‌ام. محمد گفت: «تو خانه‌های وقفی مسجد دختری است که احتیاج به جهیزیه دارد. شش ماه است که عقد کرده، باباش دربه‌در دنبال وام است.»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا