با فریدا مک فادن بیشتر آشنا شویم:
او یکی از پرفروشترین نویسندگان نیویورک تایمز به شمار میآید. فریدا مک فادن در حقیقت یک پزشک متخصص در زمینه آسیبهای مغزی است که استعداش در زمینه نویسندگی سبب شده تا در حوزه داستاننویسی نیز وارد شود. این نویسنده آمریکایی در رمانهایش عمدتا سبک تعلیقهای پرپیچ و خم را لحاظ میکند.
در بخشی از کتاب یکی پس از دیگری میخوانیم:
سه کیلومتر... از خانه تا مدرسۀ بچهها سه کیلومتر است. پیاده برویم، حدود یک ساعت زمان میبرد، اما راه رفتن وسط جنگل، طولانیتر هم میشود؛ بنابراین تا دو ساعت دیگر به هتل میرسیم. بعد کفش درمیآورم و توی وان، حمام آبگرم میگیرم تا خستگیام دربرود. طاقت ندارم تا به هتل برسم.
وسایل را توی ماشین گذاشتیم. همینکه خودمان را توی جنگل بکشیم، خیلی است. من کیفم را آوردم و نوآ هم بطری آبش را به من داد تا توی کیف بگذارم. مدام به تلفنم نگاه میکردم تا شاید یک جایی آنتن بیاید. باید هرچه زودتر به پنی پیام بدهم که ما خوبیم و بچهها-مخصوصاً اِما-نگران نشوند. جک با خودش یک کولهپشتی آورد که وسایل پیادهرویاش و یک بطری بزرگ پر از آب توی آن بود. قطبنما را هم توی جیب شلوارجینش گذاشت.
بیرون هوا گرم است؛ کاملاً شرجی. هنوز راه نیُفتادهایم که من بهشدت احساس گرما کردهام و خیس عرق شدهام. حتی با وجود اینکه شلوارک کوتاه پوشیدهام؛ بازهم گرمم شده است. اگر پایم به یک پیچک سمی بخورد، چه؟ ایکاش شلوار بلند پوشیده بودم. چمدانم پر از لباس است، اما حوصله نداشتم باعجله توی ماشین لباس عوض کنم. جادۀ خیلی عجیبوغریبی است. حتی اگر ماشین باتری خالی نکرده بود، نمیدانم چطور میخواستیم از اینجا رد شویم! بااینحال مردها از این راه مطمئناند. جک قبلاً پیشاهنگ بوده و قطبنما داشت. وارنر هم نقشه داشت و قبلاً به این هتل آمده بود. ما سهتا خانم هم پشتسر هم حرکت میکردیم.
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان