در بخشی از کتاب سیر عشق میخوانیم:
در نخستین روزهای بعد از ازدواج و البته در سالهای آینده نیز، همیشه یک سؤال مشابه از ربیع و همسرش پرسیده خواهد شد: «شما دو نفر چطور با هم آشنا شدید؟» که معمولاً با شوخطبعی و شور و اشتیاقی همدلانه پرسیده میشود. در این مواقع، زوج به هم نگاه میکنند (گاهی با خجالت، چون کل میز برای شنیدن جواب آنها سکوت کردهاند) تا مشخص شود ایندفعه کدامشان ماجرا را تعریف کند. بسته به افراد حاضر، ممکن است با بذله و شوخی تعریف کنند یا احساساتی. جوابشان ممکن است به کوتاهی یک سطر باشد یا به بلندی یک فصل از کتاب.
توجه اینچنین نامتناسب به آغاز، بدین دلیل است که آغاز تنها به عنوان یک مرحله در میان مراحل مختلف در نظر گرفته نمیشود؛ برای رمانتیکها آغاز همهی آن چیزی را که دربارهی عشق مهم است، دربردارد. به همین دلیل است که در بسیاری از داستانهای عاشقانه، بعد از اینکه زوج از موانع اولیه گذشتند، راوی کاری نمیتواند با آنها بکند جز اینکه آیندهای نامشخص برایشان رقم بزند یا به کل نابودشان کند. آنچه ما به طور معمول عشق مینامیم در واقع تنها، آغاز عشق است.
عجیب است که به ندرت از ربیع و همسرش پرسیده میشود بعد از آشناییشان بر آنها چه گذشته، انگار که داستان واقعی ر*اب*طهی آنها در حیطهی کنجکاوی دیگران نمیگنجد و برایشان فایدهای ندارد. ربیع و همسرش هیچوقت با سؤالی که حقیقتاً ذهنشان را مشغول کرده، مواجه نمیشوند: «زندگی بعد از ازدواج چطور است؟»
داستانهای روابطی که بدون هیچ فراز و فرودی دههها به طول انجامیدهاند، به طرزی جالب و البته نگرانکننده، استثناهایی هستند در میان روایتهایی که شجاعانه دربارهی پیشروی عشق میگوییم.
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان