- تاریخ ثبتنام
- 2022-10-09
- نوشتهها
- 56
- لایکها
- 326
- امتیازها
- 53
- محل سکونت
- استانبول،ترکیه
- کیف پول من
- 48,962
- Points
- 71
پارت بیستم
زاویر زمزمه کرد:
و اینجا من فکر میکردم پارک بخاطر ورزش است. آپارتمان آنها نزدیک بالای یکی از بلوکهای مسکونی بود که توسط راهروهای سیمانی باربیکن به هم متصل شده بود. با توجه به استانداردهای نیویورک یا شیکاگو، به دلیل ساختار باریک و عدم وجود نسبی آسمانخراشهای دیگر، همچنان احساس ارتفاع سرسامآوری را میداد. گرچه آن را برج شکسپیر مینامیدند؛ اما ایو نمیتوانست چیزی کمتری شبیه ایدهاش از نمایشنامهنویس تصور کند لبههای بسیار سخت و کمبود انسانیت. خوب، یک اتاق خواب را انتخاب کنید. ویکتور گفت:
- من باید چند تا تماس بگیرم.
ایو اتاقی را که در شرق به سمت پارک المپیک بود را انتخاب و روی تشک تخت افتاد. ساعت سه که از خواب عمیقی بیدار شد، برای اولین بار از حمام استفاده کرد. خشک شده و تازه تراشیده شده، ایستاده بود و به چمدانش نگاه میکرد و فکر میکرد که چه بپوشد؟ او یک تیشرت ساده و یک شلوار جین انتخاب کرد، بعد تصمیم گرفت که چیز رسمیتری بپوشد پس شلوار جین را با شلوار چینی عوض کرد. زاویر داخل اتاق شد و روی تخت نشست.
- مشکل داری ؟
- فکر میکنی من نمیدونم مثل خورههای کتاب به نظر میرسم؟ ایو به آینه خیره شد و سعی کرد تصور کند دیگران او را چگونه میبینند.
- تو یک خوره کتاب هستی، ایو.
- متشکرم زاویر، واقعا کمک کردی. من فقط میخواهم خوب به نظر برسم، میدانی؟
- نشنیدهای که خوره های کتاب مد جدید است؟ خوش به حال شماها؛ زیرا شما وارث زمین خواهید بود.
ایو در عینک گردش اخم کرد:
- دانش پژوه را به «خوره کتاب » ترجیح میدهم.
شاید او باید با دیگران ارتباط برقرار میکرد؟ برای زاویر با حس طبیعی خوش لباسیش و راحتی ذاتیش خوب بود. ایو چندان مطمئن نبود که بازرسی را پشت سر بگذارد.
زاویر زمزمه کرد:
و اینجا من فکر میکردم پارک بخاطر ورزش است. آپارتمان آنها نزدیک بالای یکی از بلوکهای مسکونی بود که توسط راهروهای سیمانی باربیکن به هم متصل شده بود. با توجه به استانداردهای نیویورک یا شیکاگو، به دلیل ساختار باریک و عدم وجود نسبی آسمانخراشهای دیگر، همچنان احساس ارتفاع سرسامآوری را میداد. گرچه آن را برج شکسپیر مینامیدند؛ اما ایو نمیتوانست چیزی کمتری شبیه ایدهاش از نمایشنامهنویس تصور کند لبههای بسیار سخت و کمبود انسانیت. خوب، یک اتاق خواب را انتخاب کنید. ویکتور گفت:
- من باید چند تا تماس بگیرم.
ایو اتاقی را که در شرق به سمت پارک المپیک بود را انتخاب و روی تشک تخت افتاد. ساعت سه که از خواب عمیقی بیدار شد، برای اولین بار از حمام استفاده کرد. خشک شده و تازه تراشیده شده، ایستاده بود و به چمدانش نگاه میکرد و فکر میکرد که چه بپوشد؟ او یک تیشرت ساده و یک شلوار جین انتخاب کرد، بعد تصمیم گرفت که چیز رسمیتری بپوشد پس شلوار جین را با شلوار چینی عوض کرد. زاویر داخل اتاق شد و روی تخت نشست.
- مشکل داری ؟
- فکر میکنی من نمیدونم مثل خورههای کتاب به نظر میرسم؟ ایو به آینه خیره شد و سعی کرد تصور کند دیگران او را چگونه میبینند.
- تو یک خوره کتاب هستی، ایو.
- متشکرم زاویر، واقعا کمک کردی. من فقط میخواهم خوب به نظر برسم، میدانی؟
- نشنیدهای که خوره های کتاب مد جدید است؟ خوش به حال شماها؛ زیرا شما وارث زمین خواهید بود.
ایو در عینک گردش اخم کرد:
- دانش پژوه را به «خوره کتاب » ترجیح میدهم.
شاید او باید با دیگران ارتباط برقرار میکرد؟ برای زاویر با حس طبیعی خوش لباسیش و راحتی ذاتیش خوب بود. ایو چندان مطمئن نبود که بازرسی را پشت سر بگذارد.
کد:
پارت بیستم
زاویر زمزمه کرد: و اینجا من فکر میکردم پارک بخاطر ورزش است. آپارتمان آنها نزدیک بالای یکی از بلوک های مسکونی بود که توسط راهروهای سیمانی باربیکن به هم متصل شده بود. با توجه به استانداردهای نیویورک یا شیکاگو، به دلیل ساختار باریک و عدم وجود نسبی آسمانخراشهای دیگر، همچنان احساس ارتفاع سرسامآوری را میداد.
گرچه آن را برج شکسپیر مینامیدند، اما ایو نمیتوانست چیزی کمتری شبیه ایدهاش از نمایشنامهنویس تصور کند: لبههای بسیار سخت و کمبود انسانیت. خوب، یک اتاق خواب را انتخاب کنید.
ویکتور گفت: من باید چند تا تماس بگیرم.
ایو اتاقی را که در شرق به سمت پارک المپیک بود را انتخاب و روی تشک تخت افتاد. ساعت سه که از خواب عمیقی بیدار شد، برای اولین بار از حمام استفاده کرد. خشک شده و تازه تراشیده شده، ایستاده بود و به چمدانش نگاه می کرد و فکر می کرد که چه بپوشد. او یک تی شرت ساده و یک شلوار جین انتخاب کرد، بعد تصمیم گرفت که چیز رسمی تری بپوشد پس شلوار جین را با شلوار چینی عوض کرد.
زاویر داخل اتاق شد و روی تخت نشست. «مشکل داری ؟» «فکر میکنی من ، نمیدونم مثل خوره های کتاب بنظر میرسم؟» ایو به آینه خیره شد و سعی کرد تصور کند دیگران او را چگونه میبینند. «تو یک خوره کتاب هستی، ایو.»
«متشکرم، زاویر، واقعا کمک کردی. من فقط میخواهم خوب به نظر برسم، میدانی؟»
«نشنیدهای که خوره های کتاب مد جدید است؟ خوش به حال شما ها، زیرا شما وارث زمین خواهید بود.»ایو در عینک گردش اخم کرد: «دانش پژوه » را به «خوره کتاب » ترجیح میدهم. شاید او باید با دیگران ارتباط برقرار میکرد؟ برای زاویر با حس طبیعی خوش لباسیش و راحتی ذاتیش خوب بود. ایو چندان مطمئن نبود که بازرسی را پشت سر بگذارد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: