درحال ویراستاری کاغذ دیواری زرد | ترجمه آرشاویر سرمست کاربر تک رمان

ساعت تک رمان

SHAWN

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-02
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
147
امتیازها
33
کیف پول من
10,568
Points
71
خواهرِ جان دارد پیش من می‌آید. او دختر خیلی خوبی ‌است و همیشه حواسش به من است . او نباید بفهمد که من دارم می‌نویسم.
خواهر جان یک صفاکار عالی است که کارش را با اشتیاق و شوق بسیار انجام می‌دهد؛ اما هیچ امیدی برای شغل بهتر از این ندارد.
من واقعاً احساس می‌کنم که او فکر می‌کند نوشتن باعث بیماری من شده است و من فقط وقتی می‌توانم بنویسم که یا در خانه نباشد یا طوری دور باشد که از پنجره‌ها نتواند مرا ببیند. از پشت یکی از پنجره‌ها به راحتی می‌توان موقعیت حاکم بر جاده دید. جاده‌ای دوست داشتنی که در آن باد زیاد می‌وزد، پنجره‌ی دگیر چشم‌انداز بسیار وسیعی دید؛ انگار از همان یک پنجره می‌توانی تمامی محوطه را ببینی. این محله بسیار دلنشین است. مرغزارهای مخملین و درخت‌های نارون این محله چشم‌نواز خوبی دارند.
این کاغذ دیواری یک طرح فرعی دارد که به شکل سایه‌های متفاوت دیده می‌شوند و فقط با حضور روشنایی می‌توان طراح و خط‌های آن را دید آن‌هم نه خیلی واضح و این خیلی آزاردهنده‌ است، اما در قسمت‌های دیگر کاغذ دیواری که طرح‌های آن زیاد کمرنگ نیستند وقتی آفتاب باشد می‌توان یک طرح عجیب، بی‌شکل و موذی دید که مخفیانه در پشت این طرح مسخره و چشم‌آزار در حال حرکت است.
خواهر جان دارد از پله‌ها بالا می‌آید!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : SHAWN

SHAWN

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-02
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
147
امتیازها
33
کیف پول من
10,568
Points
71
چهارم جولای (روز استقلال آمریکا) هم گذشت. همه رفتند و من بسیار خسته شده‌ام. جان فکر می‌کرد که اگر کسی درکنار من باشد و با من صحبت کند، برای سلامتی و بهبودم بهتر است؛ به‌خاطر همین مادر، نیلی و بچه‌ها برای یک هفته این‌جا پیش ما بودند. البته من هیچ کاری انجام ندادم و همه مسئولیت‌ها روی دوش جنی است؛ اما من تمام خستگی او را حس می‌کنم.
جان می‌گوید که اگر من به زودی خوب نشوم، مرا در پاییز پیش روانشناس معروف، دکتر ویر میچل خواهد برد؛ اما من نمی‌خواهم که هیچ‌وقت به آن‌جا بروم. در گذشته، یکی دوستانم تحت درمان دکتر مچیل بود، او می‌گوید دکتر میچل دقیقا شبیه جان و برادرم است، با این تفاوت که او کمی سخت‌گیر‌تر است.
علاوه بر آن راه آن‌جا خیلی دور و دشوار است. فکر نمی‌کنم ارزشش را داشته باشد. به صورت وحشتناکی بداخلاق و تندخو شده‌ام. بی‌دلیل گریه می‌کنم و کل وقتم هدر می‌رود. همان بهتر که دست به چیزی نزنم و کاری انجام ندهم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : SHAWN

SHAWN

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-02
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
147
امتیازها
33
کیف پول من
10,568
Points
71
زمانی که جان یا کس دیگری پیشم باشد، نمی‌توانم گریه کنم؛ اما زمانی که تنها می‌شوم گریه به سراغم می‌آید. این روزها خیلی تنها هستم. جان این روزها به‌خاطر گرفتاری و مشغله‌ای که دارد در شهر می‌ماند. جنی بسیار رفتار خوبی دارد وقتی به او می‌گویم می‌خواهم تنها بمانم.
میان درخت‌ها و در باغچه کمی قدم می‌زنم و زیر گل‌های رز دراز می‌کشم و می‌خوابم. علاقه‌ام نسبت به این اتاق با وجود این کاغذ دیواری، هر روز بیشتر می‌شود. شاید این علاقه به‌خاطر خود کاغذدیواری است. افکارم همین‌طوری به ذهنم می‌آیند.
روی این تخت ساکن دراز می‌کشم و می‌خوابم. حس می‌کنم زمین میخکوب شده است. به طرح روی کاغذ دیواری یک ساعت نگاه می‌کنم. مطمئنم دنبال کردن این طرح‌های روی کاغذدیواری با چشم برای عضلات ب*دن من مانند ورزش ژیمناستیک است؛ چون از پایین کاغذدیواری، قسمتی که سالم مانده شروع می‌کنم تا آخر.
شاید هزاران بار این طراح را بی‌هدف دنبال می‌کنم و آنچنان قاطع در کار خود هستم که انگار دنبال چیزی هستم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : SHAWN

SHAWN

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-02
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
147
امتیازها
33
کیف پول من
10,568
Points
71
کمی با اصول طراحی آشنایی دارم و می‌دانم که این طرح زده شده، وابسته به هیچ یک از اصل‌های تابش نور، تناوب، تکرار، تقارن یا هیچ قاعده‌ی دیگری که من بدانم ساخته نشده است. این طرح در عرض کاغذ تکرار شده است؛ اما بنا بر اصل تکرار تابش نور نیست.
از یک طرف به نظر می‌آید که طرح مانند شاخه‌هایی مستقل از هم بصورت عرضی کشیده شده‌اند که باد کرده و شکوفا شده‌‌اند. درست مانند طرح رومی که با اصل خود تضاد داشته باشد. طرح کشیده شده، شکل یک سه پایه را به خود دارد که انگار پریشان است و در دو طرف خود به صورت ابلهانه و بی‌تعادل به بالا و پایین کشیده شده است. اما از طرف دیگر، خط‌ها به صورت مایل به همدیگر وصل می‌شوند و شکل ظاهری آن انگار در اثر فشار موج‌های پهن، خروشان و کج شده به صورت خط‌هایی ترسناک است، درست مانند خزه‌های گردی که از هم پیروی میکنند. کل طرح نمای افقی دارد یا حداقل این‌گونه به نظر می‌رسد و فکر می‌کنم که من بخاطر تحلیل این خطوط در ذهنم و نظم دادنشان در مسیر افقی پریشان و درمانده شوم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : SHAWN

SHAWN

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-02
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
147
امتیازها
33
کیف پول من
10,568
Points
71
طراحان این طرح، یک پهنای افقی را به صورت یک حاشیه‌ی نمایشی اضافه کرده‌اند و این حاشیه‌، باعث پیچیدگی بیشتر طرح شده است. ظاهراً هنگام طراحی قسمتی باقی مانده که دست نخورده است. دقیقاً همان قسمتی که خط‌های روشن محو می‌شوند و وقتی نور خورشید ضعیف و به آن‌جا می‌تابد.
می‌توانم تمامی روال کار این طرح را توضیح و تصور کنم. روال کار به طوری است که در آن دوخط بی‌انتها و مساوی خیلی مسخره به دور یک مرکز مشترک جمع شده و سپس پرشتاب و سرعت بیرون زده و باعث آشفتگی شده است.
نگاه کردن به این طرح باعث خستگی من شده، احساس می‌کنم باید کمی استراحت کنم.
نمی‌دانم چرا دارم این حرف‌ها را می‌نویسم.
جان نوشته‌های مرا الکی می‌داند؛ اما من باید آن‌چه که فکر و حس می‌کنم را بنویسم. این کار به من آرامش می‌دهد؛
اما رنج و درد نوشتن از آرامشی که به دست می‌آورم خیلی بیشتر است. بعضی از اوقات خیلی تنبل هستم و فقط می‌خوابم.
جان می‌گوید که من نباید انرژی خودم را از دست بدهم. او مرا مجبور می‌کند تا روغن جگر ماهی کاد، نو*شی*دنی‌های الکلی، گوشت‌های بسیار کمیاب که علاقه‌ای به گفتن اسمشان ندارم، بخورم.
همسر عزیزم بسیار مرا دوست دارد و از این‌که بیمار باشم ناراحت است. روز قبل با او صادقانه صحبت کردم و به او گفتم که به من اجازه دهم که به دیدن بچه‌های خاله‌ام، هانری و جولیا بروم؛ اما او گفت نمی‌توانم و حتی اگر بروم نمی‌توانم آن‌جا بمانم. وقتی با او حرف می‌زدم نتوانستم به خوبی توضیح دهم چون قبل از این‌که حرفم را تمام کنم شروع به گریه کردم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : SHAWN

SHAWN

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-02
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
147
امتیازها
33
کیف پول من
10,568
Points
71
فکر کردن برای من به یک مشکل جدی تبدیل شده است و شاید این ضعف و مشکل به دلیل آشفتگی روان و روحم باشد.
جان عزیزم مرا در آ*غ*و*ش خود گرفت و به اتاق بالا برد و روی تخت گذاشت و کنارم نشست و تا زمانی که سرم به درد آمد برایم حرف می‌زد.
او به من گفت که من معشوقه‌ی او هستم، دلیل آرامشش و تمام دارایی او. من باید به خاطر او مراقب سلامتی خودم باشم و هرچه زودتر خوب شوم. جان می‌گوید هیچ‌کس جز خودم نمی‌تواند به من کمک کند تا از این مشکل خلاص شوم. طبق اعتقاد او من باید از انرژی و نیروی اراده و کنترل خودم استفاده کنم و اجازه ندهم تخیلات احمقانه به من هجوم اورند.
تنها یک مسئله است که به من آرامش می‌دهد و آن این‌که فرزندم حالش خوب باشد و مجبور نباشد که در این مهد کودک نفرت انگیز بماند. اگر ما از این اتاق مهد کودک استفاده نمی‌کردیم، آن کودک معصوم باید در این اتاق می‌ماند. چقدر او خوشبخت است که به‌جای او ما در این اتاق هستیم. چرا من نباید کنار فرزند خودم باشم، فرزند کوچک نوزادم را با آن دست و پای کوچکش، چرا باید در این اتاق زندگی کنم؟
قبل از این هیچ‌وقت درباره این موضوع فکر نمی‌کردم. با تمام این‌ها بازهم جای شکر دارد که جان با تمامی مشکلات مرا تحمل می‌کند و تنها نمی‌گذارد، می‌بینید که تحمل این اتاق برای من تا بچه خیلی راحت‌تر است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : SHAWN

SHAWN

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-02
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
147
امتیازها
33
کیف پول من
10,568
Points
71
البته که دیگر من هرگز این مورد را با آن‌ها در میان نخواهم گذاشت‌. خیلی عاقل‌تر از آنم که چنین اشتباهی از من سر بزند! ولی جداً مراقب آن‌ها خواهم بود. در این کاغذ دیواری چیزهایی است که غیر از من هیچ‌کسی متوجه نمی‌شود و در آینده هم نخواهد شد. در عقب این طرحِ ظاهری، شکل‌های خفیف‌تری روز به روز روشن‌تر می‌شوند؛ البته شکل‌‌ها همیشه یکسان بوده است، اما تعدادشان بیشتر می‌شود.
به نظر می‌آید که شکلِ یاد شده، یک زن باشد که قامتش را خم کرده است و درست در عقب طرح‌های ظاهری کاغذ به صورتِ ترسناکی می‌خزد. من از آن شکل هیچ خوشم نمی‌آید. امیدوارم، گاهی فکر می‌کنم که کاش جان مرا از این جا ببرد! گپ زدن با جان در مورد مشکلِ خودم، دشوار است. به‌ خاطری که او آدم بسیار عاقل است و بسیار مرا دوست می‌دارد؛ اما شب گذشته من سعی خودم را کردم. نورِ ماه، درست مانند نورِ خورشید همه‌جا را فراگرفته بود. گاهی از نورِ ماه نفرت دارم به خاطر این‌که به آهستگی می‌خزد. همیشه از یک پنجره و یا پنجره‌ای دیگر سر می‌رسد. جان در خواب بود و من نمی‌خواستم که بیدارش کنم؛ بنابرین آرام گرفتم و نورِ‌ماه را که به صورت موج‌های خفیفی روی دیوار می‌تابید تا وقتی که احساس ترس برمن چیره شد، تماشا کردم.
موجودِ ضعیفی که در عقبِ کاغذ، پنهان شده بود. به نظر می‌رسید که طرح‌‌های روی کاغذ را تکان می‌دهد؛ گویی که قصد بیرون شدن داشته باشد. نرم از جایم برخاستم و رفتم ببینم که آیا واقعاً کاغذ تکان می‌خورد یا نه و وقتی که برگشتم، جان بیدار شده بود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : SHAWN

SHAWN

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-02
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
147
امتیازها
33
کیف پول من
10,568
Points
71
جان پرسید:
- چه خبر است خانمم؟ این‌طوری قدم نزن سرما می‌خوری.
فکر کردم فرصت خوبی است تا با او حرف بزنم. به او گفتم که وضعیت من این‌جا بهتر نمی‌شود و امیدوارم مرا جای دیگری ببری.
- عزیزم تاریخ قرارداد خانه‌ی ما تا سه هفته‌ی دیگر تمام می‌شود و امکان ندارد که زودتر از آن، این خانه را ترک کنیم. کار ترمیم خانه هنوز تمام نشده است و ممکن است که من نتوانم شهر را در حال حاضر ترک کنم. البته اگر خطری تو را تهدید می‌کرد، این کار را انجام می‌دادیم؛ اما تو حالت بهتر است. عزیزم نمی‌دانم تو متوجه می‌شوی یا نه. من دکتر هستم و می‌دانم، تو داری جان تازه می‌گیری و رنگ صورتت سرحا‌ل‌تر شده است. اشتهایت بهتر شده است. من هم مثل تو نگرانت هستم.
به او گفتم حالِ من هیچ بهبودی نیافته است و ممکن است اشتهایم موقع خوردن شام بهتر باشد که آن‌هم به این خاطر است که تو هستی؛ اما صبح وقتی تو در کنارم نیستی هیچ اشتهایی ندارم. چه قلب مهربانی داشت!
او مرا تنگ در آغوشش فشرد و گفت:
- تو تا وقتی بیمار خواهی ماند که خودت بخواهی. حالا هم بیا بخواب تا خوابمان حرام نشود. صبح درباره‌اش حرف خواهیم زد.
با دلتنگی پرسیدم:
- فردا جایی نمی‌روی؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : SHAWN

SHAWN

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-02
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
147
امتیازها
33
کیف پول من
10,568
Points
71
- مگر می‌توانم عزیزم؟ تنها سه هفته‌ی دیگر مانده است و بعد، ما به یک سفر کوتاهِ چند روزه می‌رویم تا برگردیم. جینی خانه را آماده خواهد کرد. عزیزم تو واقعاً حالت بهتر است.
- شاید بدنم بهتر باشد...
همینقدر که صحبت کردم، دیگر نتوانستم ادامه دهم؛ چون جان سر جای خود نشست و مستقیم در چشمانم زل زد. آن نگاه خیره و سرزنش‌آمیزش اجازه هیچ حرف دیگری به من نداد.
- عزیزم لطفاً به‌خاطر من و فرزندانمان، به‌خاطر خودت این افکار را از ذهنت بیرون کن، حتی برای یک لحظه. برای فردی مانند تو کار چندان سختی نیست. این‌ها فقط خیالات احمقانه و الکی هستند که تو داری. می‌توانی حرف مرا به عنوان یک دکتر قبول کنی؟
- البته!
دیگر حرف بیشتری نزدم و قبل از آن‌که وقت نرورد هردویمان به خواب رفتیم. او اول فکر کرد که من خوابیده‌ام؛ اما من خواب نبودم و فقط برای ساعت‌ها دراز کشیده بودم و به این فکر می‌کردم که طرح روی کاغذ دیواری و شکل پنهان شده در پشت، همزمان حرکت می‌کنند یا جداگانه!
وقتی روز روشن می‌شود، نوعی سرپیچی از قانون طبیعت به وجود می‌آید که باعث گسستی می‌شود. در نهایت همیشه برای ذهن‌های عادی آزاردهنده است.
رنگ زرد کاغذ دیواری بسیار آزاردهنده‌ است و چشم را اذیت می‌کند و باعث عصبانیت می‌شود.
اما طرح‌های روی کاغذ آزاردهنده‌تر هستند. آدم فکر می‌کند که تمام نقش‌ها را می‌شناسد؛ اما همین‌که می‌خواهی نقشی را دنبال کنی و تا قسمتی که پیش می‌روی نقش برمی‌گردد و نمی‌دانی از کجا شروع کنی. این غیرقابل پیش‌بینی است. مانند این‌که به صورتت سیلی بزنند یا تو را محکم به زمین بزنند. بیشتر شبیه به یک خواب پریشان است!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : SHAWN

SHAWN

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-12-02
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
147
امتیازها
33
کیف پول من
10,568
Points
71
نقش‌ بیرونی بسیار درهم و برهم افتاده و تصنعی است که آدمی را به یاد رشد بی‌رویه‌ای قارچ در محیط‌‌های نمناک می‌اندازد. اگر ممکن باشد که قارچ سمی را تصور کنید، قارچ‌های سمی که به صورت متشنج و درهم تنیده در یک رشته‌ای پایان ناپیدا جوانه می‌زنند و رشد می‌کنند. چرا باید یک چنین چیزی وجود داشته باشد؟ یک نشانه‌ای عجیبی در مورد این کاغذ دیواری وجود دارد. نشانه‌ای که شاید کسی غیر از من متوجه نشده باشد و آن این است که کاغذ همزمان با تغییر تابش نور، رنگش را عوض می‌کند. من همیشه مواظب هستم وقتی که نورهای بلند و مستقیم خورشید از پنجره‌ای شرقی می‌تابد، طرح عقب کاغذ دیواری زرد به سرعت تغییر می‌کند که نمی‌توانم باور کنم. به همان خاطر است که همیشه آن را تماشا می‌کنم. در شب‌های مهتابی که نور ماه در تمام شب از پنجره می‌تابد، کاغذ چنان ناآشنا به نظر می‌آید که به سختی می‌توان فهمید که همان کاغذ قبلی با همان طرحش روی دیوار است. شب‌هنگام، در معرض تابش هر نوع نور، در گرگ و میش صبح، در مقابل نورِ شمع، نور لامپ، بدتر از همه در معرض نور ماه مشخص می‌شود که نمایی بیرونی طرح، بیشتر شباهت به میله‌های کشیده شده بر پنجره‌ای زندان دارد و روشن دیده می‌شود که این میله‌ها بین یک زن و جهانِ بیرون فاصله انداخته است. منظورم همان طرح فرعی نیمه‌روشن است که حالا مطمئن شده‌ام یک زن است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : SHAWN
بالا