چه سبز بود دره من، زندگی آنچه زیسته ایم نیست بلکه آن چیزی است که به یاد می آوریم تا روایتش کنیم.“مارکز”
سفر در من از وقتی که به آن فکر می کنم و آن را تصور می کنم شروع می شود, ناگهان هیجان زده می شوم و قلبم تندتر می زند ؛ وقتی برنامه و طرح آن را می ریزم روحم پرواز می کند و وقتی ساک به دست درِ خانه را می بندم و اولین قدم را برمی دارم دیگر همه نمی شود ها وسختی های خودساخته ی ذهنی پیش از سفر هم چون یک باران موسمی زودگذر تمام می شود.
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
روزهای نوروز بود و من مغموم و دل زده از گذر کسالت بار ایام !سفری که برای روزهای اولیه نوروز به شیراز برنامه ریزی کرده بودم به خاطر عدم همراهی خانواده به انجام نرسید. وقتی تو دل می بندی به چیزی که دیگران به آن اهمیت زیادی نمی دهند نتیجه همین می شود . برای سفر در انتظار دیگران نشستن معمولا به همین جاها ختم می شود اما وقتی خودت بلند شوی و اراده کنی همه چیز تغییر می کند. دوران کرونا بیشتر از قبل به من آموخت که فرصت زندگی کوتاه است و اگر برای رسیدن به رویاهایت حرکت نکنی در چشم بر هم زدنی همه چیز تمام می شود و پیش از آنکه باخبر شوی لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان چقدر زود دیر می شود! هجوم مردم به دیار حافظ و سعدی و شلوغی بی حدو حصر شهر عشق برنامه را تغییر داد. آدم اهل سفر , همیشه باید برای خود یک راه دوم یا بقول خارجی ها پلن بی داشته باشد! مدتها بود که عکس دلربای آرامگاهی استوانه ای و سبز در دل دره ای باشکوه و رویایی مرا به خود می خواند و اکنون زمانش رسیده بود.بامداد دهم فروردین بود که با پرایدی خسته و رفیقی موافق راه افتادیم . وقتی قرار است از کاشان حرکت کنی سخت ترین قسمت راه برایت همان رسیدن به تهران است که دل انگیزی هوای بامدادان صبح بهاری آن را راحت تر کرده بود و این از شگفتی های بهار است که سختی ها را آسان می کند.
سفر در من از وقتی که به آن فکر می کنم و آن را تصور می کنم شروع می شود, ناگهان هیجان زده می شوم و قلبم تندتر می زند ؛ وقتی برنامه و طرح آن را می ریزم روحم پرواز می کند و وقتی ساک به دست درِ خانه را می بندم و اولین قدم را برمی دارم دیگر همه نمی شود ها وسختی های خودساخته ی ذهنی پیش از سفر هم چون یک باران موسمی زودگذر تمام می شود.
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
روزهای نوروز بود و من مغموم و دل زده از گذر کسالت بار ایام !سفری که برای روزهای اولیه نوروز به شیراز برنامه ریزی کرده بودم به خاطر عدم همراهی خانواده به انجام نرسید. وقتی تو دل می بندی به چیزی که دیگران به آن اهمیت زیادی نمی دهند نتیجه همین می شود . برای سفر در انتظار دیگران نشستن معمولا به همین جاها ختم می شود اما وقتی خودت بلند شوی و اراده کنی همه چیز تغییر می کند. دوران کرونا بیشتر از قبل به من آموخت که فرصت زندگی کوتاه است و اگر برای رسیدن به رویاهایت حرکت نکنی در چشم بر هم زدنی همه چیز تمام می شود و پیش از آنکه باخبر شوی لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان چقدر زود دیر می شود! هجوم مردم به دیار حافظ و سعدی و شلوغی بی حدو حصر شهر عشق برنامه را تغییر داد. آدم اهل سفر , همیشه باید برای خود یک راه دوم یا بقول خارجی ها پلن بی داشته باشد! مدتها بود که عکس دلربای آرامگاهی استوانه ای و سبز در دل دره ای باشکوه و رویایی مرا به خود می خواند و اکنون زمانش رسیده بود.بامداد دهم فروردین بود که با پرایدی خسته و رفیقی موافق راه افتادیم . وقتی قرار است از کاشان حرکت کنی سخت ترین قسمت راه برایت همان رسیدن به تهران است که دل انگیزی هوای بامدادان صبح بهاری آن را راحت تر کرده بود و این از شگفتی های بهار است که سختی ها را آسان می کند.