.zeynab.
مدیر تالار تاریخ ایران و جهان+مشاور نویسندگی
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
مشاور انجمن
داستاننویس
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
#پارت49
در کنار او، به سمت عمارت میروم.
عینک مارک به چشم دارد و خوش فیس ترش میکند:
- لازمه یک چند بار همو ببینیم، به غیر اون عکس خیلی چیزای دیگه هست که مشتاق دیدنشونی...
مرموز و ترسناک نمود میکند!
قد بلند، خوشتیپ و در یک کلام؛ نفس گیر است!
حدس اینکه جاست فرنز و گرل فرنز و پارتنر و خلاصه هزاران کوفت و زهر مار دیگر که به شود او را دختری نامید، در کنارش زیاد است، سخت نبود.
نفس عمیقی میکشم و بیتوجه به حرف قبلیاش شقیقهام را میمالم...
- عکس من تو گوشی شما چیکار میکنه؟ اون دوتا کی بودن؟
گر*دن خم میکنم تا بتوانم فک بر امده و چشمهای خیره به افقش را ببینم...
میتوانم حدس بزنم پیج اینستا گرامش بالا یک m است!
با چشمهای تنگ شده مچ نگاهم را میگیرد و عمیق به درونم نفوذ میکند:
- شبا پیش این مر*تیکه میخوابی؟
شوکه از این سوال ناگهانیاش نفسم میبرد و با چند سرفه کوتاه به اطراف خیره میشوم و از بیپروایی نگاهش میگریزم.
با چشمهای گرد شده بزاقم را فرو میدهم:
- به شما چه؟
پوزخندی میزند و جنون وار به موهای بلند خوش فرمش چنگ میزند! میشنوم صدایش را...
زیر لبی و پر حرص، چندین بار کلمه ( به من چه! ) را تکرار میکند.
خندهام گرفته...
این مَرد واقعا عجیب است!
- شما حالتون خوبه؟
وقتی سرش را به طرفم خم میکند از سرخی چشمهایش ناخواسته به خود میلرزم.
با زَبانش، لَبهای خشک شده از نفسهای عمیقش را تر میکند و نگاه من، ناخواسته به طرف فرم جذاب لَبهایش میرود؛ و راستش را بخواهید، خاک بر سَر من، مگر متاهل نبودم؟ این همه هیزی و احساس راحتی با این مَرد از کجا نشئت میگرفت؟
دندان میسابد و عصبی شقیقه اش را میفشارد:
- یاس، خودت میدونی من روانیام، رو مخم نرو... .
یاس؟
یاس!
یاس با که بود؟ مگر من رستا نبودم؟ رستای دنیل اسکوبار... .
چیزی درون دلم فرو میریزد و به ناخواسته نفسهایم سنگین میشود.
ضعف میکنم و چشمهایم سیاهی میرود.
صداهای مختلفی در سَرم میپیچد! صدای خندههای مردانهای... .
چشمهای اسمانی و جذابی که فرم خاصی داشت...
صدای بَم و گیرایی که مرا یاس فرا میخواند!
یاس...
قدمی به عقب میروم و شقیقهام را میفشارم.
سَرم وحشت ناک میکوبد!
ضربان قلبم بالا 200 رفته و نفسهای پی در پی یکدیگر را میشکنند.
دستی دور کمرم مینشیند و از سقوط کردنم جلو گیری میکند.
قبل از هر حرکتی، یک بو مانند ا*ل*ک*ل در بینیام میپیچد و نمیدانم! واقعا نمیدانم کی به خواب میروم.
در کنار او، به سمت عمارت میروم.
عینک مارک به چشم دارد و خوش فیس ترش میکند:
- لازمه یک چند بار همو ببینیم، به غیر اون عکس خیلی چیزای دیگه هست که مشتاق دیدنشونی...
مرموز و ترسناک نمود میکند!
قد بلند، خوشتیپ و در یک کلام؛ نفس گیر است!
حدس اینکه جاست فرنز و گرل فرنز و پارتنر و خلاصه هزاران کوفت و زهر مار دیگر که به شود او را دختری نامید، در کنارش زیاد است، سخت نبود.
نفس عمیقی میکشم و بیتوجه به حرف قبلیاش شقیقهام را میمالم...
- عکس من تو گوشی شما چیکار میکنه؟ اون دوتا کی بودن؟
گر*دن خم میکنم تا بتوانم فک بر امده و چشمهای خیره به افقش را ببینم...
میتوانم حدس بزنم پیج اینستا گرامش بالا یک m است!
با چشمهای تنگ شده مچ نگاهم را میگیرد و عمیق به درونم نفوذ میکند:
- شبا پیش این مر*تیکه میخوابی؟
شوکه از این سوال ناگهانیاش نفسم میبرد و با چند سرفه کوتاه به اطراف خیره میشوم و از بیپروایی نگاهش میگریزم.
با چشمهای گرد شده بزاقم را فرو میدهم:
- به شما چه؟
پوزخندی میزند و جنون وار به موهای بلند خوش فرمش چنگ میزند! میشنوم صدایش را...
زیر لبی و پر حرص، چندین بار کلمه ( به من چه! ) را تکرار میکند.
خندهام گرفته...
این مَرد واقعا عجیب است!
- شما حالتون خوبه؟
وقتی سرش را به طرفم خم میکند از سرخی چشمهایش ناخواسته به خود میلرزم.
با زَبانش، لَبهای خشک شده از نفسهای عمیقش را تر میکند و نگاه من، ناخواسته به طرف فرم جذاب لَبهایش میرود؛ و راستش را بخواهید، خاک بر سَر من، مگر متاهل نبودم؟ این همه هیزی و احساس راحتی با این مَرد از کجا نشئت میگرفت؟
دندان میسابد و عصبی شقیقه اش را میفشارد:
- یاس، خودت میدونی من روانیام، رو مخم نرو... .
یاس؟
یاس!
یاس با که بود؟ مگر من رستا نبودم؟ رستای دنیل اسکوبار... .
چیزی درون دلم فرو میریزد و به ناخواسته نفسهایم سنگین میشود.
ضعف میکنم و چشمهایم سیاهی میرود.
صداهای مختلفی در سَرم میپیچد! صدای خندههای مردانهای... .
چشمهای اسمانی و جذابی که فرم خاصی داشت...
صدای بَم و گیرایی که مرا یاس فرا میخواند!
یاس...
قدمی به عقب میروم و شقیقهام را میفشارم.
سَرم وحشت ناک میکوبد!
ضربان قلبم بالا 200 رفته و نفسهای پی در پی یکدیگر را میشکنند.
دستی دور کمرم مینشیند و از سقوط کردنم جلو گیری میکند.
قبل از هر حرکتی، یک بو مانند ا*ل*ک*ل در بینیام میپیچد و نمیدانم! واقعا نمیدانم کی به خواب میروم.
کد:
#پارت49
در کنار او، به سمت عمارت میروم.
عینک مارک به چشم دارد و خوش فیس ترش میکند:
- لازمه یک چند بار همو ببینیم، به غیر اون عکس خیلی چیزای دیگه هست که مشتاق دیدنشونی...
مرموز و ترسناک نمود میکند!
قد بلند، خوشتیپ و در یک کلام؛ نفس گیر است!
حدس اینکه جاست فرنز و گرل فرنز و پارتنر و خلاصه هزاران کوفت و زهر مار دیگر که به شود او را دختری نامید، در کنارش زیاد است، سخت نبود.
نفس عمیقی میکشم و بیتوجه به حرف قبلیاش شقیقهام را میمالم...
- عکس من تو گوشی شما چیکار میکنه؟ اون دوتا کی بودن؟
گر*دن خم میکنم تا بتوانم فک بر امده و چشمهای خیره به افقش را ببینم...
میتوانم حدس بزنم پیج اینستا گرامش بالا یک m است!
با چشمهای تنگ شده مچ نگاهم را میگیرد و عمیق به درونم نفوذ میکند:
- شبا پیش این مر*تیکه میخوابی؟
شوکه از این سوال ناگهانیاش نفسم میبرد و با چند سرفه کوتاه به اطراف خیره میشوم و از بیپروایی نگاهش میگریزم.
با چشمهای گرد شده بزاقم را فرو میدهم:
- به شما چه؟
پوزخندی میزند و جنون وار به موهای بلند خوش فرمش چنگ میزند! میشنوم صدایش را...
زیر لبی و پر حرص، چندین بار کلمه ( به من چه! ) را تکرار میکند.
خندهام گرفته...
این مَرد واقعا عجیب است!
- شما حالتون خوبه؟
وقتی سرش را به طرفم خم میکند از سرخی چشمهایش ناخواسته به خود میلرزم.
با زَبانش، لَبهای خشک شده از نفسهای عمیقش را تر میکند و نگاه من، ناخواسته به طرف فرم جذاب لَبهایش میرود؛ و راستش را بخواهید، خاک بر سَر من، مگر متاهل نبودم؟ این همه هیزی و احساس راحتی با این مَرد از کجا نشئت میگرفت؟
دندان میسابد و عصبی شقیقه اش را میفشارد:
- یاس، خودت میدونی من روانیام، رو مخم نرو... .
یاس؟
یاس!
یاس با که بود؟ مگر من رستا نبودم؟ رستای دنیل اسکوبار... .
چیزی درون دلم فرو میریزد و به ناخواسته نفسهایم سنگین میشود.
ضعف میکنم و چشمهایم سیاهی میرود.
صداهای مختلفی در سَرم میپیچد! صدای خندههای مردانهای... .
چشمهای اسمانی و جذابی که فرم خاصی داشت...
صدای بَم و گیرایی که مرا یاس فرا میخواند!
یاس...
قدمی به عقب میروم و شقیقهام را میفشارم.
سَرم وحشت ناک میکوبد!
ضربان قلبم بالا 200 رفته و نفسهای پی در پی یکدیگر را میشکنند.
دستی دور کمرم مینشیند و از سقوط کردنم جلو گیری میکند.
قبل از هر حرکتی، یک بو مانند ا*ل*ک*ل در بینیام میپیچد و نمیدانم! واقعا نمیدانم کی به خواب میروم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: