شعر کالبد بی‌جان | zeynab کاربر انجمن تک رمان

[.zeynab.]

 شبیه بو‌سه‌ای ماندَم.
میان شرع دین و عشق...
اگر ایم و بنشانم نشانم را.
حرامم کرده دین و عشق می‌گوید :
به هفت دولت تویی آزاد.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

بعد از هزار جان، میان همین اتاق
رفتی و رفتنت نبود مثل همیشه.
من مانده بودم و سیاهی و غم و دردت
تو رفته بودی و سهل گفتی به همیشه.
این شوق غم‌گسار و دل آزار و جان‌ثار
بهر تو بود، لیک تو رفتی به همیشه

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

درونم می‌یابمش.
آغشته با درد.
پر از دلتنگی‌های بی‌امان.
خسته و زخمی!
انگار کسی درونم سال‌ها جنگیده.
نفسی می‌خواهد.
نفسی اسوده.
بی‌خیال از غم و دوری و جدال.
مرده‌ام من.
بَدنم خالی از اوست.
روح دلتنگ من و جان خَرابم رفته.
بگذارید رَوم.
بگذارید روم از دنیا.
که بدونش سخت افسرده.

متن مخفی: مخصوص کپیست

درونم می‌یابمش.

آغشته با درد.

پر از دلتنگی‌های بی‌امان.

خسته و زخمی!

انگار کسی درونم سال‌ها جنگیده.

نفسی می‌خواهد.

نفسی اسوده.

بی‌خیال از غم و دوری و جدال.

مرده‌ام من.

بَدنم خالی از اوست.

روح دلتنگ من و جان خَرابم رفته.

بگذارید رَوم.

بگذارید روم از دنیا.

که بدونش سخت افسرده.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

دل من سخت به تنگ آمده ای حضرت یار.
چاره‌ای کن غم دوری تو را چاره شوم.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

کودکی تنها میان دیوار‌های عظیم و سختی پناه گرفته.
نفس ازادی از اکسیژن می‌خواهد.
رهایی از کالبد این تن را خواهان است.
جدایی از نگاه سرد مردمان.
کودک خسته‌است!
خسته‌ از دلتنگی‌های ناگهانی و بی‌امان.
خسته از شب‌های سیاه و بی‌پایان.
خدایا می‌بینی ان کودک بی‌پناه را؟
تمام نمی‌شود پازل بی‌پایان دردهایش.
در اغوشش بگیر.
رهایش کن از پیله‌هایش.
او خسته‌است! خسته...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

حالا که وقت وداع و خداحافظیست،
ای جان که جان ما شده‌ای احتیاط کن.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

من دَهان هرگز به بدخواهی نبگشادم ولی...
ای بسوزد آن‌که همراهت به محضر می‌رود.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

ناگهان آسمان ابری شد.
عشق شرمنده از این تاریکی...
رو به من کرد و به ناگاه زمان،
درهم آویخت و جان درگیر شد.
دل، مغلوب نگاهش ماند.
عشق لبخند زنان وعده‌ی دیدار می‌داد.
او رفت و من ماندم و اهی که به دنبالش بود.
خورشید درآمد اما او...
رفته‌است که رفته‌است که رفته‌است... و رفته‌است!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

لحظه‌ای می‌رسد از راه که من باشم و تو
ولی ای دوست بدان لحظه من آن من نیستم.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان