شعر کالبد بی‌جان | zeynab کاربر انجمن تک رمان

[.zeynab.]

نام اشعار: کالبد بی‌جان
نویسنده:ز. گرگین کاربر انجمن تک رمان
ژانر: عاشقانه_ درام

بگذار تا بداند...

قسم به همان شَب که از جانب دوست
خبری اید و اید، که چون از جانب اوست
هرچه اید زه بد و نیک، گرامش دارم
تا که همسایه نداند که دلم خانه ی اوست.

تقدیم به همان که دَر فقدان فراقش جانم سوخت.

متن مخفی: مخصوص کپیست

بگذار تا بداند...

قسم به همان شَب که از جانب دوست
خبری اید و اید، که چون از جانب اوست
هرچه اید زه بد و نیک، گرامش دارم
تا که همسایه نداند که دلم خانه ی اوست.



تقدیم به همان که دَر فقدان فراقش  جانم سوخت.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

من سوخته ام در غم هجران فراقت...
افروخته ام در غم رویای وصالت...
لیکن تو که معشوقه ی زیبای جهانی...
محبوبه و معشوقه و منظومه ی جانی..
آنی که ندیده و ندارد غم عشقت...
ناند که چه گفته ام زه این دل به فغانی...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

 خبرت امده بعد از تو چه حالی شده ام؟

مَن عاشق کشِ بی درد، روانی شده ‌ام

زده‌ام یک سر بر سر در دریای جنون

به هوای تو‌ام ای ‌یار جهانی شده‌ام.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

از همان لحظه ی اول که رهایم کردی...
چشم در چشم، شدیم و تو نگاهم کردی...
فاتحه خواندم و مدهوش جمالت ماندم.
لیک خندیدی و رسوای جهانم کردی...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

<می دَر کف و گُل دَر بَر و معشوق به کام است >
هر پیر خراباتِ فغانی به جهان است...
دستش بر حق دار و بلند است که یا رَب...
گر شاه تویی، بنده منم، کام جهان بین من آن است...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

معشوقه ی ما دلبر جانان جهان است.
بخت اندر طلب لعل ل*بش تشنه لبان است.
ما را که در این قافله ی عشق، رها کرد.
هاشا که نخواهید، کمند گیسوانش ...

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

دلتنگم وهر لحظه مرا میل نفس نیست ‌!
دلتنگم و این لحظه مرا تاب قفس نیست.
دلتنگم و دل تنگ تر از حال خرابم...
این جام شرابیست که هم هست و هم نیست!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

میان من و او...
باران جریان دارد و سیل می‌بارد.
آسمان هشت است و زمین شش،
بستنی گرم است و چای، سرد.
معشوق...
کارش دلبری و چشم هایش..
چشم هایش...
چشم هایش جهانیست، فانی و باقی و مادی و معنوی و اصلا...
اصلا چشم هایش جهان ناشناخته ی دیگریست.
میگیری دگر؟
میان من، او، چشم هایش و...
و لبخند هایش...
یک دریا می رقصد و...
یک عالم، آرام در جریان است!
انگار هیچ کس نمی بیند.
هیچ کس نمیفهمد...
آی مردم ها...
میان من و او جهانی فاصله است و
من...
من تاب این همه تاب و توان جهان را ندارم.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

روزگاری را به فکری بهر عمر
عمر را طی کرده ایم بهر جهان

ااین جهان را سر به سر در پی او
او و ما را فاصله است کلی جهان

زین جهان را تا جهانی جان به جان‌ها فاصله است
بین ما و بین او و بین عشاق جهان :).

گرچه عمری را دویدیمُ و ندیدیم سود و نفع
باز هم یک سر روانیم در پی مور و ژیان.

میل ما و میل او، میل تموز و آب بود.
آب بود و ابر بود و میل او، سیراب نه‌!

شاعر آواره ی شهر و دیار قصه ها
در پیَش آواره و عاشق، امیدش نیز نه‌!

بآیدی باید که شهری را به زیر اشک ها
خیس و شست و پاک و طاهر کرد؛ عاشق لیک نه‌.

متن مخفی: مخصوص کپیست

روزگاری را به فکری بهر عمر

عمر را طی کرده ایم بهر جهان



ااین جهان را سر به سر در پی او

او و ما را فاصله است کلی جهان



زین جهان را تا جهانی جان به جان‌ها فاصله است

بین ما و بین او و بین عشاق جهان :).



گرچه عمری را دویدیمُ و ندیدیم سود و نفع

باز هم یک سر روانیم در پی مور و ژیان.



میل ما و میل او، میل تموز و آب بود.

آب بود و ابر بود و میل او، سیراب نه‌!



شاعر آواره ی شهر و دیار قصه ها

در پیَش آواره و عاشق امیدش نیز نه‌!



بآیدی باید که شهری را به زیر اشک ها

خیس و شست و پاک و طاهر کرد؛ عاشق لیک نه‌

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.zeynab.]

هوالمحبوب...


آمدی بعد از من و دیدی خرابات مرا
آمدم قبل از تو و کردم به قربانی فدا


گفتی و خندیدی و دیدی و رفتی تو مرا
ماندم و از غیر حرفت خوب من دیدم تو را


تو زِه زیبای چشمت من در آوردی به پا
من به زیبایی بدیدم خوب تمثال تورا


تو مرا سخره بگیری و به طعنه دِی عطا
من به جای طعنه لَب هایت بدیدم وآنگها


تو زه درد کَمِّی یاران شب هایت مرا
مَن چه گویم چون که گشتم غرق در این مبتلا


تو بگویی غیر من باشد هزار و یک سَوا
من بگویم جز تو عار اید نفس هر دم مرا


تو به جای عیش و غرق دود و الکُل سوی ما
ما فقط کافی بود چشمان و دستان تو را


تو مرا هر دم بخوانی خَلقی از خَلقِ خدا
من تو را بینم خدا و غیر تو خواهم چه را.

متن مخفی: مخصوص کپیست

آمدی بعد از من و دیدی خرابات مرا
آمدم قبل از تو و کردم به قربانی فدا

گفتی و خندیدی و دیدی و رفتی تو مرا
ماندم و از غیر حرفت خوب من دیدم تو را

تو زه زیبای چشمت من در آوردی به پا
من به زیبایی بدیدم خوب تمثال  تورا

تو مرا سخره بگیری و به طعنه دِی عطا
من به جای طعنه لَب هایت بدیدم وآنگها


تو زه درد کَمِّی یاران شب هایت مرا
مَن چه گویم چون که گشتم غرق در این مبتلا

تو بگویی غیر من باشد هزار و یک سَوا
من بگویم جز تو عار اید نفس هر دم مرا


تو به جای عیش و غرق دود و الکُل سوی ما
ما فقط کافی بود چشمان و دستان تو را


تو مرا هر دم بخوانی خَلقی از خَلقِ خدا
من تو را بینم خدا و غیر تو خواهم چه را؟

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان