دلم برای خودم هم، برای همان آدمی که زندگیاش تظاهر نبود، اصلا دلم برای آنموقع که بیدغدغه میخندیدم هم، تنگ شده است.
همان موقعی که در دنیایی خودم غرق و آزادانه میخندیدم و مفهوم غم را درک نمیکردم.
اصلا بر این باور بودم که غم هیچگاه نیست.
همان موقعی که در دنیایی خودم غرق و آزادانه میخندیدم و مفهوم غم را درک نمیکردم.
اصلا بر این باور بودم که غم هیچگاه نیست.
آخرین ویرایش توسط مدیر: