کامل شده محکوم به سکوت | فلورا کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع فلورا.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 35
  • بازدیدها 1K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

فلورا.

کتابخوان انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-06
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
1,009
امتیازها
73
محل سکونت
ILAM
کیف پول من
18,189
Points
682
37665

به نام یکتای بی‌همتا
نام دلنوشته: محکوم به سکوت
ژانر: تراژدی
نویسنده: فلور
ویراستار: گلبرگ
مقدمه: به راستی که چرا من به حکمی محکوم شده‌ام که قاضی ندارد؟
چرا می‌خواهند بی‌گناهی را پای چوبه‌دار ببرند؟
مگر بی‌گناهی هم جرم است؟
فریاد می‌زنم. فریاد می‌زنم و امید کمک دارم؛
امّا آخ که نمی‌دانم چرا همیشه سکوت بر فریاد پیروز است.
چگونه بگویم من نمی‌خواهم در برابر ناحق‌هایی که به ظاهر حق‌اند، سکوت کنم؛
امّا افسوس که من محکوم به این سکوت شده‌ام... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : فلورا.

فلورا.

کتابخوان انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-06
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
1,009
امتیازها
73
محل سکونت
ILAM
کیف پول من
18,189
Points
682
از پنجره‌ی اتاق به بیرون خیره شدم. آسمان چهره‌اش به ک*بودی می‌زند، سکوتی ابهام‌آمیز بر شهر حکم فرما است.
آری، من کم آوردم. من تاب و توان تحمّل این‌حجم از بدبختی را ندارم. قلمم را بر می‌دارم و قصد دارم بر صورت بی‌جان کاغذ خنجر بزنم؛ می‌خواهم بنویسم، بنویسم و بنویسم... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : فلورا.

فلورا.

کتابخوان انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-06
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
1,009
امتیازها
73
محل سکونت
ILAM
کیف پول من
18,189
Points
682
قلم را بی‌حس در دستانم تکان می‌دهم. در فکر فرو می‌روم، بغضی که در گلویم است هرلحظه سنگین‌تر می‌شود. گویا حالا‌حالاها قصد رها کردنم را ندارد. قطره‌های اشک را در چشمانم نگه می‌دارم.
نه، اکنون وقتش نرسیده!
تو چرا اشک بریزی؟
اصلا وقتی کسی به حرف‌هایت گوش نمی‌دهد، تو هم بیخیال باش.
امّا مگر می‌شد؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : فلورا.

فلورا.

کتابخوان انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-06
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
1,009
امتیازها
73
محل سکونت
ILAM
کیف پول من
18,189
Points
682
توده‌ای در گلویم سد معبر کرده است. با تمام توانم این بغض‌ها و اشک‌ها را سرکوب می‌کنم؛ بغضی که سر به فلک کشیده است.
اشک‌هایم فقط کافی‌ست به حال خودشان رهایشان کنم، آن‌گاه سیلابی برپا خواهند کرد؛ سیلابی که این آشیانه را ویران می‌کند.
امّا من این را نمی‌خواهم. باید تحمّل کنم، نمی‌خوام بگویم من کم آوردم. به خوبی می‌دانم که پایان این سکوت یک‌قربانی دارد و باز هم می‌دانم که این قربانی، کسی جز خودم نیست.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : فلورا.

فلورا.

کتابخوان انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-06
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
1,009
امتیازها
73
محل سکونت
ILAM
کیف پول من
18,189
Points
682
انگشت‌هایم نای زخم کردن صورت کاغذ را ندارد. شاید دستانم صدای فریاد دل‌خراش کاغذ را شنیده است که چنین بی‌حس شده‌اند. قلم را روی میز به خیال خود رها می‌کنم. مغزم بسی خسته‌ و قلبم رد چاقو را خریدار شده است. آخر به کدامین گناه حکم صادر می کنند؟
آن‌هم چنین حکمِ... .
بلند می‌شوم. باید به دنبال چاره‌ای باشم. باید دنبال دوایی برای ترک‌های وجودم باشم؛ امّا امان از پاهایم که هیچ‌گاه یاری‌ام نکرده‌اند.
آخر تو چرا بدقلقی می‌کنی؟
هان؟ تو چرا؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : فلورا.

فلورا.

کتابخوان انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-06
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
1,009
امتیازها
73
محل سکونت
ILAM
کیف پول من
18,189
Points
682
خدایا با من چه می‌کنی؟ می‌خواهی جانم را بگیری، خب بگیر! چرا هی تنم را به آتش می‌کشی و دوباره آب را به رخ شعله‌هایم می‌کشی؟
تو هم صدای زجه‌هایم را نمی‌شنوی یا می‌شنوی و به صدایم گوش نمی‌سپاری؟  می‌خواهی التماست کنم؟ می‌خواهی بشکنم؟
من خسته شدم بس که بی‌جواب صدای دلم را خواباندم. گوشه اتاق سر می‌خورم. خیلی وقت است وقت تنهایی‌هایم، وقت اشک‌ها و بغض‌هایم، شانه‌ای جزء کنج دیوار خیالم نیست، خیلی وقت است... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : فلورا.

فلورا.

کتابخوان انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-06
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
1,009
امتیازها
73
محل سکونت
ILAM
کیف پول من
18,189
Points
682
با خودم فکر می‌کنم، چه شد که این‌گونه شد؟ اصلا چطور شد؟ واقعا چرا؟ کدام ماه بود؟ آن‌روز چندم بود؟ اصلا ساعت چند بود؟ چرا چیزی را به خاطر ندارم؟
 چرا هر چه بیشتر فکر می‌کنم کمتر می‌فهمم؟
چرا سکوتم را معنایی دیگر می‌دانند. اصلا که گفته هر که سکوت کرد یعنی؛ تو آن را باید ترجمه کنی؟ به خداوندی خدا قسم، من دلم نمی‌خواهد با شما هم‌کلام شوم. جواب سوال‌تان را یک‌بار می‌دهم، نه این که من بگویم و فردا دوباره همان سوال‌ها مجدد تکرار شود و روز قبل را آغاز کنید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : فلورا.

فلورا.

کتابخوان انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-06
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
1,009
امتیازها
73
محل سکونت
ILAM
کیف پول من
18,189
Points
682
حس آدمی را دارم که فراموشی گرفته است. این چراها برایم مجهول‌اند.
دیگر حتی از این شهر و آدم‌هایش هم متنفر شده‌ام، آدم‌هایی که هیچ‌گاه سودی نداشته‌اند که هیچ، بلکه ضرر هم داشته‌اند.
امّا این شهر...
آخ از این شهر! تو چه گناهی کردی که از تو هم متنفر شده‌ام؟ مگر تو آدم‌های این شهر را پرورش دادی؟
واقعا نمی‌دانم چرا من بی‌رحم شده‌ام که تو را این‌گونه با آدم‌ها یکی می‌دانم، آدم‌هایی که رنگ و بویی از انسانیت در وجودشان یافت نمی‌شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : فلورا.

فلورا.

کتابخوان انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-06
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
1,009
امتیازها
73
محل سکونت
ILAM
کیف پول من
18,189
Points
682
به دلت غصه راه نده، دل تو جای غم نیست. به خدا قسم که من این‌گونه نبودم، آن‌ها مرا این‌گونه ساختند. آری، من بت ساخته‌شده‌ی دستان آدم‌ها هستم،  دستانی که به زودی مرا در قعر چاه فرو می‌برد؛ چاهی عمیق و نمور که نفس در آن جان می‌دهد و رنگش به ک*بودی می‌کشد. از من دل‌خور نباش. این‌ها را به باد بسپار خود می‌داند مقصدش کجاست و چه باید بکند. این نیز بگذرد، شاید آهسته و رقصان؛ امّا به زودی می‌گذرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : فلورا.

فلورا.

کتابخوان انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-09-06
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
1,009
امتیازها
73
محل سکونت
ILAM
کیف پول من
18,189
Points
682
این اواخر حس می‌کنم هوای شهر سمی است.
شاید نیاز باشد بر روی تابلوی بزرگی که در ورودی شهر است، به‌جای خوش آمدید بنویسم،
هوای این‌شهر سمی است، هر کَس از این‌دنیا خسته است، خوش آمد.
ولی من اکنون نسبت به تمام آدم‌ها بی‌حس شده‌ام.
دیگر برایم هیچ اهمیتی ندارند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : فلورا.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا