"بسم رب قلم"
سلام خدمت همراهانِعزیز انجمن تک رمان
امروز قراره یک گفتگوی پربار و جذاب با Mahsa_f مهسای عزیز داشته باشیم.
امیدوارم که این مصاحبه مورد توجهتون قرار بگیره و دوستش داشته باشید...
- سلام مهسا جان ممنون از اینکه وقتت رو برای این مصاحبه در اختیارم قرار دادی
◇سلام سارای عزیزم، همچنین مرسی از شما و خوانندههای خوب تک رمان که این مصاحبه رو میخونید
- لطفا اول از همه ی بیوگرافی از خودت بهمون بده؟
◇فاطمه هستم با نام مستعار مهسا
متولد آبان سال ۷۲ همدان
رماننویس و کمی هم فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویس.
- از چه سنی دست به قلم شدید و چیشد که به نویسندگی علاقه پیدا کردید؟
◇برای منی که پیش از دوران مدرسه سواد خوندن و نوشتن رو تا حدی داشتم و بعدها برای خودم داستانکهای مختلف با توجه به تصورات ذهنیم مینوشتم و اصلا نمیدونستم قراره یه روزی نویسنده بشم، طبیعیه که دقیق نمیدونم کِی بود که دست به قلم شدم، فقط همیشه عاشق خلق داستان بودم و هنوز هم برام هیچ لذتی بالاتر از خلق کردن وجود نداره.
- نام آثارت؟
◇خیلی زیادن...
شبشکن، دیا، جانام، سهم مشترک، دریای کردستان، جنون و...
و البته دریاچهای در دل کویر که مربوط به حدود ۱۸ سالگی منه و از تک رمان شاهدش هستید، هر چند که قلم منِ امروز و اون دختر ۱۸ ساله طبیعیه که خیلی خیلی از هم متمایز باشه.
- نوشتن بهت آرامش میده یا برات هیجان انگیزه؟
◇شروعش همیشه همراه با هیجانه، اصلا همون هیجانه که منو به سمت ادامهی نوشتن میکشه، اما وقتی وارد داستان و شخصیتها و معماهایی که برای خودم ردیف کردم میشم آرامش زیادی میگیرم.
- برای نوشتن به موقعیت و یا شرایط خاصی احتیاج داری؟ مثلا سکوت یا...
◇این بستگی به منِ نوعی نداره، به داستان و اینکه کدوم قسمتشی مربوط میشه، گاهی توی شلوغ ترین نقطهی ممکن یه جملهی بکر به ذهنم رسیده، گاهیم واسه دو خط ساده از یه داستان کلمات خشک شدن و حتما نیاز به سکوت و تمرکز بوده.
- کسی مشوقت برای نوشتن بوده؟ چه کسی و چطور؟
◇خیر، نبوده.
- ایده رمانهات رو از کجا میاری و از چه چیزهایی برای نوشتن الهام میگیری؟
◇ایدههام گاهی از یه جرقه شروع شده، گاهی از طریق گفتگو با آدمهای کوچه و بازار، هیچوقت درو نبستم روی خودم تا با خیالپردازیهای کاذب، توی یه اتاق، فارغ از اتفاقات بیرونی کلمههارو کنار هم بچینم. چون رئال مینویسم با تعامل با مردم و ارتباط نزدیک با وقایع سعی کردم نقص نوشتههام و روز به روز کم و کمتر کنم تا به شعور و وقت خواننده سر سوزنی توهین نشه...
- نویسندهی مورد علاقت چه کسیه و چه چیزی باعث علاقهات به این نویسنده شده؟
◇لطافت و حس خوب و ناب نوشته های نادر ابراهیمی، صراحت و تند و تیز بودن نوشته های صادق هدایت(فعلا همین دو مورد)
- آیا انجمن تک رمان و عواملش توی پیشرفت قلمت تاثیری داشتن؟
◇واقعیتش برای من نه، و قصور از سمت خودمه که کم سر میزنم، اما خبر دارم که در روند رشد قلم عزیزان نویسنده تا چه حد مثمرثمر بودن و بهشون اعتماد به نفس و اراده دادن...
- به کدوم ژانرها بیشتر علاقه داری؟
◇برعکس علاقه به ژانر اکشن و معمایی در حوزهی تصویر، در زمینهی رمان، به رمان عاشقانهای علاقه دارم که جداً آبکی و تو خالی نباشه اونایی که منو میشناسن اینو میدونن که از عاشقانههای لوس و کلیشهای تا چه حد منزجرم، البته که تلفیق عاشقانه، اجتماعی و کمی هم معمایی، برای من ترکیب رضایت بخشیه برای تک رمان مهیج و خوندنی.
- از بین آثار در حال تایپ انجمن کدوم رو بیشتر دوست داری و چرا؟
◇کم یا زیاد کار اکثر بچهها رو خوندم، توی سنی که هستن واقعا دست مریزاد دارن، یکی از یکی فوقالعادهتر، با این اراده و ذوق، آیندهی درخشانی در انتظارشونه.
- تا حالا موقعیتی برات پیش اومده که بخوای از نویسندگی دست بکشی؟
◇بله، اما دلسردیهایی که عایدم شده همیشه از جانب بقیه بوده که خواستن از نوشتن دست بکشم، عدهای از سر دلسوزی و عدهی بیشتری برای از دور خارج شدن، غافل از این که عشق دست کشیدنی نیست، نوشتن واسه من عشق محسوب میشه و عشق تعبیر مقدسیه، به قول سعدی: ای بیبصر من میروم؟ او میکشد قلاب را.
- خاطرهی خاص و یا جالبی مربوط به دوران نویسندگیت داری که برامون تعریف کنی؟
◇دوران مدرسه خیلی کتابای غیر درسی میخوندم و داستان مینوشتم، پدرم یه شب خیلی دلسوزانه ازم خواست به چشام فشار نیارم و بخوابم، وقتی همه خوابیدن با نور کم یه چراغ قوه زیر پتو شروع کردم به نوشتن، پتو رو که برداشتم دیدم بابام بالای سرمه.
- چطور با انجمن تک رمان آشنا شدی و چیشد که اینجا رو برای فعالیت انتخاب کردی؟
◇با تک رمان خیلی اتفاقی، وقتی داشتم دنبال یه سایت خوب رماننویسی میگشتم آشنا شدم، دلم می خواست رمان ۱۸ سالگیم که تا به حال کسی نخونده بود و واسه چاپش هیچ تصمیمی نداشتم نقد بشه و نظر آدمایی غیر از دوست معلم خانواده رو راجع به کارم بدونم.
- نویسندگی اولویت چندمه زندگیته؟
◇ما در طول روز نفسامون و نمیشمریم، چون الویت ما غذا خوردنه، سرکار رفتنه، درس خوندنه، خرید لباسه، دوست داشتنه، با اینکه نفس کشیدن مهمه، اما تا به حال شنیدید که کسی بگه اولویت من توی زندگیم نفس کشیدنه؟ نویسندگی برای من این شکلیه، همینقدر مهجور و مظلوم اما حیاتی، همیشه هم هست هم نیست بدون اینکه اولویتم باشه یا نباشه، در بزنگاه، مثل یه مسکن قوی عمل میکنه و وارد میدون میشه...
- بزرگترین آرزوت؟
◇آرزویی ندارم...
- ی آرزو برای اطرافیانت؟
◇جدا از دعای عاقبت به خیری و سلامتی، آرزو میکنم هرگز دستشون جلوی هیچ بندهای دراز نباشه!
- ی آرزو برای تک رمان؟
◇بشه ورد ز*ب*ون همه، معروف و محبوب!
- نظرت دربارهی تک رمان؟
◇منظم، صمیمی، با برنامه ریزی، کادر خوش ذوق و بااخلاق
- و حرف آخر؟
◇مرسی که وقت گذاشتید
مرسی ساراجان، هم بابت مصاحبه و هم صبوریهات به عنوان دوست و ناظر...
امیدوارم در آیندهی نزدیک شاهد درخشش تمام برو بچههای تک رمان باشم
و در نهایت این که، دریاچهای در دل کویر و اگه بخونید ممنون میشم
- ممنون از اینکه وقتت رو اختیارم قرار دادی و افتخار این مصاحبهی جذاب رو بهم دادی
موفق باشی عزیزم
◇قربونت عزیزم ، تشکر از تو...
خوب باشید
به شخصه از این گفتگو بسیار ل*ذت بردم.
به امید موفقیت های روزافزون برای این نویسندهیعزیز
سلام خدمت همراهانِعزیز انجمن تک رمان
امروز قراره یک گفتگوی پربار و جذاب با Mahsa_f مهسای عزیز داشته باشیم.
امیدوارم که این مصاحبه مورد توجهتون قرار بگیره و دوستش داشته باشید...
- سلام مهسا جان ممنون از اینکه وقتت رو برای این مصاحبه در اختیارم قرار دادی
◇سلام سارای عزیزم، همچنین مرسی از شما و خوانندههای خوب تک رمان که این مصاحبه رو میخونید
- لطفا اول از همه ی بیوگرافی از خودت بهمون بده؟
◇فاطمه هستم با نام مستعار مهسا
متولد آبان سال ۷۲ همدان
رماننویس و کمی هم فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویس.
- از چه سنی دست به قلم شدید و چیشد که به نویسندگی علاقه پیدا کردید؟
◇برای منی که پیش از دوران مدرسه سواد خوندن و نوشتن رو تا حدی داشتم و بعدها برای خودم داستانکهای مختلف با توجه به تصورات ذهنیم مینوشتم و اصلا نمیدونستم قراره یه روزی نویسنده بشم، طبیعیه که دقیق نمیدونم کِی بود که دست به قلم شدم، فقط همیشه عاشق خلق داستان بودم و هنوز هم برام هیچ لذتی بالاتر از خلق کردن وجود نداره.
- نام آثارت؟
◇خیلی زیادن...
شبشکن، دیا، جانام، سهم مشترک، دریای کردستان، جنون و...
و البته دریاچهای در دل کویر که مربوط به حدود ۱۸ سالگی منه و از تک رمان شاهدش هستید، هر چند که قلم منِ امروز و اون دختر ۱۸ ساله طبیعیه که خیلی خیلی از هم متمایز باشه.
- نوشتن بهت آرامش میده یا برات هیجان انگیزه؟
◇شروعش همیشه همراه با هیجانه، اصلا همون هیجانه که منو به سمت ادامهی نوشتن میکشه، اما وقتی وارد داستان و شخصیتها و معماهایی که برای خودم ردیف کردم میشم آرامش زیادی میگیرم.
- برای نوشتن به موقعیت و یا شرایط خاصی احتیاج داری؟ مثلا سکوت یا...
◇این بستگی به منِ نوعی نداره، به داستان و اینکه کدوم قسمتشی مربوط میشه، گاهی توی شلوغ ترین نقطهی ممکن یه جملهی بکر به ذهنم رسیده، گاهیم واسه دو خط ساده از یه داستان کلمات خشک شدن و حتما نیاز به سکوت و تمرکز بوده.
- کسی مشوقت برای نوشتن بوده؟ چه کسی و چطور؟
◇خیر، نبوده.
- ایده رمانهات رو از کجا میاری و از چه چیزهایی برای نوشتن الهام میگیری؟
◇ایدههام گاهی از یه جرقه شروع شده، گاهی از طریق گفتگو با آدمهای کوچه و بازار، هیچوقت درو نبستم روی خودم تا با خیالپردازیهای کاذب، توی یه اتاق، فارغ از اتفاقات بیرونی کلمههارو کنار هم بچینم. چون رئال مینویسم با تعامل با مردم و ارتباط نزدیک با وقایع سعی کردم نقص نوشتههام و روز به روز کم و کمتر کنم تا به شعور و وقت خواننده سر سوزنی توهین نشه...
- نویسندهی مورد علاقت چه کسیه و چه چیزی باعث علاقهات به این نویسنده شده؟
◇لطافت و حس خوب و ناب نوشته های نادر ابراهیمی، صراحت و تند و تیز بودن نوشته های صادق هدایت(فعلا همین دو مورد)
- آیا انجمن تک رمان و عواملش توی پیشرفت قلمت تاثیری داشتن؟
◇واقعیتش برای من نه، و قصور از سمت خودمه که کم سر میزنم، اما خبر دارم که در روند رشد قلم عزیزان نویسنده تا چه حد مثمرثمر بودن و بهشون اعتماد به نفس و اراده دادن...
- به کدوم ژانرها بیشتر علاقه داری؟
◇برعکس علاقه به ژانر اکشن و معمایی در حوزهی تصویر، در زمینهی رمان، به رمان عاشقانهای علاقه دارم که جداً آبکی و تو خالی نباشه اونایی که منو میشناسن اینو میدونن که از عاشقانههای لوس و کلیشهای تا چه حد منزجرم، البته که تلفیق عاشقانه، اجتماعی و کمی هم معمایی، برای من ترکیب رضایت بخشیه برای تک رمان مهیج و خوندنی.
- از بین آثار در حال تایپ انجمن کدوم رو بیشتر دوست داری و چرا؟
◇کم یا زیاد کار اکثر بچهها رو خوندم، توی سنی که هستن واقعا دست مریزاد دارن، یکی از یکی فوقالعادهتر، با این اراده و ذوق، آیندهی درخشانی در انتظارشونه.
- تا حالا موقعیتی برات پیش اومده که بخوای از نویسندگی دست بکشی؟
◇بله، اما دلسردیهایی که عایدم شده همیشه از جانب بقیه بوده که خواستن از نوشتن دست بکشم، عدهای از سر دلسوزی و عدهی بیشتری برای از دور خارج شدن، غافل از این که عشق دست کشیدنی نیست، نوشتن واسه من عشق محسوب میشه و عشق تعبیر مقدسیه، به قول سعدی: ای بیبصر من میروم؟ او میکشد قلاب را.
- خاطرهی خاص و یا جالبی مربوط به دوران نویسندگیت داری که برامون تعریف کنی؟
◇دوران مدرسه خیلی کتابای غیر درسی میخوندم و داستان مینوشتم، پدرم یه شب خیلی دلسوزانه ازم خواست به چشام فشار نیارم و بخوابم، وقتی همه خوابیدن با نور کم یه چراغ قوه زیر پتو شروع کردم به نوشتن، پتو رو که برداشتم دیدم بابام بالای سرمه.
- چطور با انجمن تک رمان آشنا شدی و چیشد که اینجا رو برای فعالیت انتخاب کردی؟
◇با تک رمان خیلی اتفاقی، وقتی داشتم دنبال یه سایت خوب رماننویسی میگشتم آشنا شدم، دلم می خواست رمان ۱۸ سالگیم که تا به حال کسی نخونده بود و واسه چاپش هیچ تصمیمی نداشتم نقد بشه و نظر آدمایی غیر از دوست معلم خانواده رو راجع به کارم بدونم.
- نویسندگی اولویت چندمه زندگیته؟
◇ما در طول روز نفسامون و نمیشمریم، چون الویت ما غذا خوردنه، سرکار رفتنه، درس خوندنه، خرید لباسه، دوست داشتنه، با اینکه نفس کشیدن مهمه، اما تا به حال شنیدید که کسی بگه اولویت من توی زندگیم نفس کشیدنه؟ نویسندگی برای من این شکلیه، همینقدر مهجور و مظلوم اما حیاتی، همیشه هم هست هم نیست بدون اینکه اولویتم باشه یا نباشه، در بزنگاه، مثل یه مسکن قوی عمل میکنه و وارد میدون میشه...
- بزرگترین آرزوت؟
◇آرزویی ندارم...
- ی آرزو برای اطرافیانت؟
◇جدا از دعای عاقبت به خیری و سلامتی، آرزو میکنم هرگز دستشون جلوی هیچ بندهای دراز نباشه!
- ی آرزو برای تک رمان؟
◇بشه ورد ز*ب*ون همه، معروف و محبوب!
- نظرت دربارهی تک رمان؟
◇منظم، صمیمی، با برنامه ریزی، کادر خوش ذوق و بااخلاق
- و حرف آخر؟
◇مرسی که وقت گذاشتید
مرسی ساراجان، هم بابت مصاحبه و هم صبوریهات به عنوان دوست و ناظر...
امیدوارم در آیندهی نزدیک شاهد درخشش تمام برو بچههای تک رمان باشم
و در نهایت این که، دریاچهای در دل کویر و اگه بخونید ممنون میشم
- ممنون از اینکه وقتت رو اختیارم قرار دادی و افتخار این مصاحبهی جذاب رو بهم دادی
موفق باشی عزیزم
◇قربونت عزیزم ، تشکر از تو...
خوب باشید
به شخصه از این گفتگو بسیار ل*ذت بردم.
به امید موفقیت های روزافزون برای این نویسندهیعزیز