"بسم تعالی"
سلام خدمت همراهانِعزیز انجمن تک رمان
امروز قراره یک گفتگوی پربار و جذاب با /:candÿ زینب گرگین عزیز داشته باشیم.
امیدوارم که این مصاحبه مورد توجهتون قرار بگیره و دوستش داشته باشید...
- سلام زینب جان، خیلی ممنون که وقتت رو برای این گفتگو به من دادی.
◇سلام عزیزدلم، خواهش میکنم، صحبت با تو باعث خوشنودی منِ
- خوب جانم، میشه لطفا اول از همه، یک بیوگرافی کوتاه از خودت برای ما بگی؟
◇به نام آن که جانم از اوست...
من زینب گرگین هستم، هفده ساله ساکن بوشهر. توی یک خانواده معتقد به همراه دو برادر و یک خواهر بزرگ شدم و دو قلو هستم که خودم هم قل اول و هم فرزند اولم. رشتهام انسانی و سال آینده وارد دوازدهم میشم...
- مشتاقم بدونم که شروع نویسندگی برای تو چطور بوده؟
◇من از کلاس چهارم، معلمی اهل ادب و شعر دوست داشتم که میشه گفت این بزرگوار اولین مشوق بنده بودن. من از شعر گفتن و داستان کودکانه نوشتن شروع کردم، تمام طبیعت ناخواسته برای من یک داستان بود به هر جا نگاه می کردم احساس می کردم یک اتفاقی پشت اون تصویر هست. مثلا من با حیوانات و درختا حرف میزدم چند باری هم از زنبورهای عسل سراغ مادر هاج زنبور عسل رو گرفتم
- از بین آثاری که منتشر کردی خودت کدوم رو بیشتر دوست داری؟
◇شخصیت آرشاویر محبوب ترین شخصیت من بود که در رمان" باوانم بیت"منتشرش کردم. برای همین اون رمانم رو بیشتر از همه دوست دارم
- کدام رمانت موفقتر بوده؟
◇اینکه موفقتر کدوم بوده رو نمی تونم من تعیین کنم، اما از نظر خودم باوانم بیت.
- یکم از مشکلات و موانع راهی که در پیش گرفتی برای ما میگی؟ و این که چطور ازشون عبور کردی؟
◇خب شرایط من یکم خاص بود. مشکلات زیادی پیش رو داشتم. از یک طرف بخاطر یک سری مشکلات خوانوادگی و یا هر چیز دیگه ای من پونزده سالگی ازدواج کردم. از طرفی تاهلم بود از طرفی مدرسهام از طرفی مریضی پدر و برادرم و شکست شدید عاطفی که خورده بودم. یک دوره بشدت بحرانی رو داشتم... هنوزم کم و بیش این مشکلات وجود دارند تازه امثال کنکورم برام قوز بالای قوز شده اما خب بقولا: اگر در این شلوغی ها ارامیم، دلمان به خدا گرم است :)
- کمی هم در مورد رمانهات برامون بگو.
◇اصولا سعی دارم سبکایی بنویسم که هیجان داشته باشه، و از اتفاقاتی مینویسم که با چشم یا دیده یا شنیدم! و این رمان اخرم که" موقعیت صفر" هستش بر اساس یک آرمان بود که با ازدواجم از بین رفت، من بهشدت علاقه داشتم برم دانشکده افسری و پلیس بشم! اما نشد... این رمان رو بر اساس تجربیات یکی از دانشجو های این دانشکده نوشتم که ایشون به دلیل سختی کار کنار کشیده بودن.
- نویسندگی اولویت چندم زندگی شماست؟
◇به جرعت میگم دوم!
- از دیدگاه شما، چه کسی لایق لقب "نویسنده" است؟ در واقع نویسنده بودن تو ذهنت چطور تعریف میشه؟
◇قطعا اول نویسنده عالم خداست. و لایق تر از اون برای این لقب کسی نیست...
نویسنده بنظر من کسی که بتونه جای هر انسانی با هر شرایطی نفس بکش و وصف کنه، تخیل رکن اصلی نویسندگی. البته این نظر منِ
- به نظرت چه چیزی یک اثر رو ارزشمند میکنه؟
◇معیار خوب بودن و ارزشمند بودن از نظر انسان ها متفاوت. از نظر من ارزش یک قلم به مقدار تحقق داشتن اون قلم، مثلا زمانی یک قلم ارزشمند که من بتونم اون چیز رو حس کنم... اگر یک شخصیت خلق شده، بشه اون شخصیت رو حس کرد. و خواننده خو بگیره با شخصیت.
- یک خاطرهی بامزه مربوط به نویسندگی برامون بگو؟
◇خاطرهی بامزه، شاید این بوده که دوستام وقتی رمانم رو میخوندن ادای شخصیتا رو در میآوردن و تو دنیای واقعی به دنبالش میگشتن، مثلا دوستم معیار همسر آیندهاش رو آرشاویر قرار داده بود
ادامه دارد...
سلام خدمت همراهانِعزیز انجمن تک رمان
امروز قراره یک گفتگوی پربار و جذاب با /:candÿ زینب گرگین عزیز داشته باشیم.
امیدوارم که این مصاحبه مورد توجهتون قرار بگیره و دوستش داشته باشید...
- سلام زینب جان، خیلی ممنون که وقتت رو برای این گفتگو به من دادی.
◇سلام عزیزدلم، خواهش میکنم، صحبت با تو باعث خوشنودی منِ
- خوب جانم، میشه لطفا اول از همه، یک بیوگرافی کوتاه از خودت برای ما بگی؟
◇به نام آن که جانم از اوست...
من زینب گرگین هستم، هفده ساله ساکن بوشهر. توی یک خانواده معتقد به همراه دو برادر و یک خواهر بزرگ شدم و دو قلو هستم که خودم هم قل اول و هم فرزند اولم. رشتهام انسانی و سال آینده وارد دوازدهم میشم...
- مشتاقم بدونم که شروع نویسندگی برای تو چطور بوده؟
◇من از کلاس چهارم، معلمی اهل ادب و شعر دوست داشتم که میشه گفت این بزرگوار اولین مشوق بنده بودن. من از شعر گفتن و داستان کودکانه نوشتن شروع کردم، تمام طبیعت ناخواسته برای من یک داستان بود به هر جا نگاه می کردم احساس می کردم یک اتفاقی پشت اون تصویر هست. مثلا من با حیوانات و درختا حرف میزدم چند باری هم از زنبورهای عسل سراغ مادر هاج زنبور عسل رو گرفتم
- از بین آثاری که منتشر کردی خودت کدوم رو بیشتر دوست داری؟
◇شخصیت آرشاویر محبوب ترین شخصیت من بود که در رمان" باوانم بیت"منتشرش کردم. برای همین اون رمانم رو بیشتر از همه دوست دارم
- کدام رمانت موفقتر بوده؟
◇اینکه موفقتر کدوم بوده رو نمی تونم من تعیین کنم، اما از نظر خودم باوانم بیت.
- یکم از مشکلات و موانع راهی که در پیش گرفتی برای ما میگی؟ و این که چطور ازشون عبور کردی؟
◇خب شرایط من یکم خاص بود. مشکلات زیادی پیش رو داشتم. از یک طرف بخاطر یک سری مشکلات خوانوادگی و یا هر چیز دیگه ای من پونزده سالگی ازدواج کردم. از طرفی تاهلم بود از طرفی مدرسهام از طرفی مریضی پدر و برادرم و شکست شدید عاطفی که خورده بودم. یک دوره بشدت بحرانی رو داشتم... هنوزم کم و بیش این مشکلات وجود دارند تازه امثال کنکورم برام قوز بالای قوز شده اما خب بقولا: اگر در این شلوغی ها ارامیم، دلمان به خدا گرم است :)
- کمی هم در مورد رمانهات برامون بگو.
◇اصولا سعی دارم سبکایی بنویسم که هیجان داشته باشه، و از اتفاقاتی مینویسم که با چشم یا دیده یا شنیدم! و این رمان اخرم که" موقعیت صفر" هستش بر اساس یک آرمان بود که با ازدواجم از بین رفت، من بهشدت علاقه داشتم برم دانشکده افسری و پلیس بشم! اما نشد... این رمان رو بر اساس تجربیات یکی از دانشجو های این دانشکده نوشتم که ایشون به دلیل سختی کار کنار کشیده بودن.
- نویسندگی اولویت چندم زندگی شماست؟
◇به جرعت میگم دوم!
- از دیدگاه شما، چه کسی لایق لقب "نویسنده" است؟ در واقع نویسنده بودن تو ذهنت چطور تعریف میشه؟
◇قطعا اول نویسنده عالم خداست. و لایق تر از اون برای این لقب کسی نیست...
نویسنده بنظر من کسی که بتونه جای هر انسانی با هر شرایطی نفس بکش و وصف کنه، تخیل رکن اصلی نویسندگی. البته این نظر منِ
- به نظرت چه چیزی یک اثر رو ارزشمند میکنه؟
◇معیار خوب بودن و ارزشمند بودن از نظر انسان ها متفاوت. از نظر من ارزش یک قلم به مقدار تحقق داشتن اون قلم، مثلا زمانی یک قلم ارزشمند که من بتونم اون چیز رو حس کنم... اگر یک شخصیت خلق شده، بشه اون شخصیت رو حس کرد. و خواننده خو بگیره با شخصیت.
- یک خاطرهی بامزه مربوط به نویسندگی برامون بگو؟
◇خاطرهی بامزه، شاید این بوده که دوستام وقتی رمانم رو میخوندن ادای شخصیتا رو در میآوردن و تو دنیای واقعی به دنبالش میگشتن، مثلا دوستم معیار همسر آیندهاش رو آرشاویر قرار داده بود
ادامه دارد...