چو زن تعلیم دید و دانش آموخت
رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت بر نگردد
به دریا گر بیفتد تر نگردد
***
درِ تجديد و تجدد وا شد
ادبيات، شلم شوربا شد
تا شد از شعر برون وزن و رَوي
يـافت کاخ ادبيات نوي
ميکنم قافيهها را پس و پيش
تا شوم نابغة دورة خويش
همه گويند که من استادم
در سخن دادتجدد دادم
اين جوانان که تجدد طلبند
راستي دشمن علم و ادبند
...
بسکه در ليوِر و هنگام لِتِه
دوسيه کردم و کارتن تِرِته
بسکه نُت دادم و آنکِت کردم
اشتباه بروت و نت کردم
رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت بر نگردد
به دریا گر بیفتد تر نگردد
***
درِ تجديد و تجدد وا شد
ادبيات، شلم شوربا شد
تا شد از شعر برون وزن و رَوي
يـافت کاخ ادبيات نوي
ميکنم قافيهها را پس و پيش
تا شوم نابغة دورة خويش
همه گويند که من استادم
در سخن دادتجدد دادم
اين جوانان که تجدد طلبند
راستي دشمن علم و ادبند
...
بسکه در ليوِر و هنگام لِتِه
دوسيه کردم و کارتن تِرِته
بسکه نُت دادم و آنکِت کردم
اشتباه بروت و نت کردم