سیر معقول ِ رمان ، خواننده را "همراهتان " نگه می دارد !
نویسنده: آئین
در طول یه اثر داستانی، حوادث باید جوری برنامه ریزی بشن که داستان رو از یک نواختی خارج و از سر رفتن حوصله خواننده جلوگیری کنن . یکی از مسائلی که باعث میشه یه نویسنده رخداد هایی منطقی تر درطول رمان داشته باشه اینه که قبل از شروع رمان ، استخون بندی اصلی اثرش رو برای خودش رو یه برگه پیاده کنه. یعنی نویسنده اول باید بدونه که حوادث و اتفاقات اصلی طرحش چیه ، تا بعد از شروع کار اون ها رو بسط بده وکلماتش رو برای پردازش صحیح ،در کنار هم چینش کنه. فی البداهه نوشتن باعث میشه یه نویسنده نسبت به نویسنده ای که طرح اصلی رو قبلا برای خودش پیاده کرده ، کُند تر وبا خستگی بیشتری بنویسه . کسایی که فی البداهه می نویسن و هر بار میخوان همین جوری یه حادثه ای رو بندازن تو دل رمان، ممکنه تو 60 درصد مواقع موفق نشن؛ اما کسایی که طرح و برنامه ریزیشون مشخص تره ، بی شک راحت تر از پس ارائه یه سیر مناسب برای رمانشون بر میان ! در واقع کسی که از قبل چهارچوب اتفاقات رمانش رو میدونه ، وقت ارائه دادن فقط کافیه جملات و کلمات مناسب رو برای نگارش پیدا کنه ؛ ولی کسی که فی البداهه می نویسه باید هم برای پیدا کردن حوادثِ صحیح انرژی صرف کنه و هم برای چطور چینش کردن کلمات وقت بذاره! و این در حالیه که ممکنه این فی البداهه نوشتن ها در آینده به ضررش تموم بشه و حوادث بدون هماهنگی با همدیگه پیش برن !
توجه داشته باشین که موازی با مبحث سیر رمان ، باید توجه کافی به مقوله " طرح و پیرنگ" هم داشت. طرح و پیرنگ درمورد روابط علت - معلولیِ حوادث و اتفاقات رمانه . در واقع اتفاقاتی که در طی یه رمان رخ میده ، باید مثل مهره های یک دستبند ، با هم هماهنگی و پیوستگی داشته باشن. هر اتفاقی که میفته باید از علت درستی نشات گرفته باشه و به یه نتیجه منطقی ( نسبت به شرایط داستان ) ختم بشه. به عنوان مثال وقتی گفته می شه " علی با رضا دعوا کرد " ، و بعد در ادامه گفته می شه "عروسی رضا بهم خورد " ؛ از نظر توالی زمانی درستن ولی از نظر پیرنگ ، باید یه رابط*ه علت و معلولی بین این دو رخداد مشهود و معلوم باشه . در واقع درست تر این حوادث تو جمله ی " علی با رضا دعوا کرد و عروسی رضا ، که قرار بود با خواهر علی وصلت کند ، بهم خورد " قابل مشاهده است . چرا عروسی رضا بهم خورد( علت ) ؟ چون رضا با برادرعروس دعوا کرد( معلول ) ! پس باید در طی رمان ، کاملا مواظب باشین که حوادث از حدود منطقی خارج نشن و بی برنامه و یک دفعه ای ، حوادث بی ربط تو داستان رخ نده. مثلا اینکه تو یه رمان جنایی ، در حالی که شخصیت اصلی داره میره شخصی رو بکُشه ولی سر راهش دخترِ دوست قدیمی باباش رو می بینه و درطی این دیدار یه دعوای ن*ا*موسی رخ میده که در هیچ کجای داستان و روند رمان نقشی ایفا نمی کنه و از قضا اون دختر قرار نیست هیچ ربطی به نقش اصلی پیدا کنه ؛ یه اتفاق بیهوده است که نشون میده رمان تو اون قسمتش ، از نظر پیرنگ مشکل داره !
در طول رمان باید شرایط زندگی شخصیت ها فراز و فرود داشته باشه . اتفاقات تلخ پیاپی یا هیجانات مثبت پیاپی اصلا انتخاب درستی برای تشکیل سیر داستان نیست . شما نه باید یه ریتم کاملا آروم داشته باشین ، و نه باید رمان رو شدیدا تو سراشیبی بذارین .
وقتی رمان می نویسین سعی کنین تو هر قسمت یه شگفتی یا غاقلگیری برای خواننده قرار بدین تا ترغیب بشه خوانش رمان رو ادامه بده . در طول رمان مواظب روابط شخصیت ها باشین که از حدود منطقی خارج نشن . شخصیت پردازی خیلی مهمه ، اگر در طول اثرتون روابط شخصیت ها به طور ناگهانی دچار افت بشه خواننده شوکه و دلزده میشه و ممکنه رمان رو رها کنه . پس باید جوری رمان رو پیش ببرین که یه سیر منطقی برای رمان تشکیل بشه.
اگر بتونین تو شروع رمانتون یه حلقه گم شده قرار بدین و خواننده رو مدام در طول رمان با حلقه های گم شده ی دیگه ای مواجه کنین خیلی خوب میتونین مخاطبتون رو تا پایان کار با خودتون همراه کنید . دوستانی که رمان معمایی می نویسن باید حواسشون باشه که در تمام طول رمان نباید حلقه گذاری و معما سازی بکنن. اگه تعداد معما ها زیاد بشه و سعی نکنن هر ازگاهی جواب بعضی هاشون رو ب*دن خواننده کلافه میشه و ممکنه اصلا حاضر نشه رمانشون رو تا پایان پیش ببره تا بتونن تو قدم اخر کل جواب ها رو برای خواننده رو کنن . پس اصولی پیش برین ؛ اگه دو تا معمای جدید مطرح می کنید ، حتما جواب یکی از معماهای قبلی رو هم به خواننده بدین ! در واقع شما می تونین معماهای زیادی در طول رمانتون مطرح کنید ، ولی موظفین رفته رفته جواب بعضی از معماها رو بدین چون امکان رمزگشایی تمامی معماها در پایان اثر ، وجود نداره .
رمان هایی که سیر خنثی و بدون جذابیت ، بدون فراز و فرود ، بدون حوادث منطقی و جذاب دارن ، حتی اگر بهترین شروع و پایان رو داشته باشن نمیتونن مخاطب رو برای خودشون نگه دارن.ممکنه شخصی تمایل داشته باشه در مورد یه عاشقانه ی آرام داستانی رو نگارش کنه و انتظار داشته باشه از ابتدا تا انتها ، شخصیت ها زندگی یک دستی داشته باشن و به همین منظور سیر رمان یکنواخت باشه ؛ در حالی که آروم ترین داستان ها هم می تونن فراز و فرود های خاص خودشون رو داشته باشن . چون هر زندگی ای، چم و خم های خاص خودش رو داره !
ببینین شما حتی اگر بهترین شروع رو برای رمانتون پیاده کرده باشین ولی کشمش های منطقی در طی اثرتون به کار نبرین و از پس سیر رمان به خوبی برنیاین ، احتمال از دست دادن خواننده هاتون خیلی زیاده . همچنین حتی اگر بهترین پایان رو برای رمانتون در نظرگرفته باشین ولی سیررمانتون ضعیف باشه ، به دلیل اینکه احتمال رها شدن رمان در اواسط کار وجود داره ، خواننده اصلا به پایان نمی رسه تا زحماتتون رو بخونه و لـ*ـذت ببره ! پس در پردازش سیر داستانتون دقت زیادی به خرج بدین.
توجه داشته باشین که رمانتون باید کاملا از لحاظ مفهومی متحد باشه؛یعنی نیاین اولش به یه قضیه بپردازین بعد اواسط رمان به کلی اونو کنار بذارین و یه ماجرای دیگه و یه طرح دیگه رو شروع کنین . اگه شخصیتی به رمانتون وارد میشه ، در صورت تمایل برای خروجش ، باید برنامه ریزی دقیق انجام بدین .در واقع شما هر شخصیتی رو به رمان وارد کنین ( مگه اینکه بقال سر کوچه یا راننده تاکسیِ شخصیت باشه ) میتونه خواننده رو نسبت به خودش کنجکاو کنه ، پس در حد امکان یا شخصیت های جدید رو وارد نکنین ، یا اگر اضافشون می کنین حواستون باشه تاثیر درستی روی روند رمان و روابط و حوادث بذارن. اگر شخصیتی قراره حادثه سازی نکنه( حادثه صرفا این نیس که طرف یه جا رو بترکونه ) و روابط شخصیت ها رو تحت تاثیر قرار نده ، کلا بهتره به داستان اضافش نکنین. چون ممکنه ذهن خواننده رو تا پایان مشغول کنه و مثلا خواننده مدام از خودش بپرسه " اون فرشید پس چی شد ؟ فقط سیاهی لشکر بود ؟!"
اجازه بدین شخصیت اصلی رمانتون هم تو یه مقطعی شکست بخوره ، هم پیروز بشه ، هم عاشق بشه ، هم رنجور بشه ، هم بشکنه ، هم شکسته بشه. یکدست رمان رو پیش نبرین . کشمکش های احساسی و عقلانی در تقابل با خودش و بقیه شخصیت ها براش رقم بزنین و اجازه ندین رمانتون کاملا صعودی یا کاملا نزولی باشه .در واقع هر رمانی برای شناسوندن بهتر شخصیت هاش به مخاطب ، نیاز به فراز و فرود و کشمکش های کافی داره . همچنین باید توجه کنین که در طی نگارش رمان ، عناصر توصیف و دیالوگ از کیفیت خوبی برخوردار باشن و تو یه مقطع از رمان از نظر کیفی افت نکنن.
منتقدین عزیز، ببینید در رابط*ه با سیر رمانِ مورد مطالعتون ، ایا هر حادثه ای توانایی زایش یه حادثه دیگه رو داره ؟ایا بزرگترین رخداد رمان ، تونسته از حوادث قبلی نشات بگیره؟ ایا در طول رمان کشمکش بین شخصیت ها به درستی نگارش شده ؟ آیا کشمکش ها روند رمان رو غیر معقول کرده ، به طرح و تنه اصلی آسیب رسونده یا برعکس ؟ در طول رمان توصیف و فضاسازی در حد متعادل ارائه شده؟ ایا شما در طول رمان تونستین با شخصیت ها رابط*ه برقرار کنین ؟ ایا احساسات شخصیت ها رو در طول رمان ، نویسنده تونسته بروز بده ؟ آیا میشه با توجه به سیر رمان ، پایانش رو حدس زد یا پایان در هاله ای از ابهام مخفیه ؟ آیا در طی خوندن رمان ، دچار کسالت شدین و ترجیح دادین رمان رو رها کنین ؟ یا اینکه خط به خط لـ*ـذت بیشتری از رمان می بردین ؟آیا سیر رمان از حوادث منطقی تشکیل شده یا نویسنده با اتفاقات بیهوده و بی ربط، فقط سعی در کش دادن ماجرا و افزایش حجم رمان داشته ؟ آیا در طی رمان نتیجه گیری هاتون از شخصیت ها نسبت به ابتدای رمان ، تغییر کرده یا در تمام طول اثر ، شخصیت ها معمولی و بدون تغییر باقی موندن ؟و....!